lundi, août 02, 2010

حنجره یی که خاموش شد، صدایی که ماندگار است


حنجره یی که خاموش شد، صدایی که ماندگار است
ایرج شکری
زمان سریع می گذرد و در گذر زمان گاه کسانی از بین هنرمندان و اندیشمندان و بزرگان فرهنگ و ادب، دفتر عمرشان بسته می شود.اینان به هر جامعه و کشوری که تعلق داشته باشند، اگر چه خودشان از بین مردم ناپدید می شوند، اما کار و آثارشان هم چنان برای نسلها به جا می ماند. البته این ماندگاری دیگر بیشتر بستگی به کیفت و نوع کارشان دارد. مواردی هم ممکن است وجود داشته باشد که کار هنرمند و اندیشمندی بعد از مرگش بیشتر مورد توجه قرار بگیرد و شناخته و شود. محمد نوری هنرمند و ترانه خوان بلند آوازه ایران به تازگی چشم از جهان فروبست و به همین مناسبت در رسانه های دیداری و شنیداری و پایگاههای اینترنتی متعدی در مورد زندگینامه و کارهایش می توان مطلب دید و من نیازی به تکرار آن نمی بینم. اما دوسال پیش در فروردین 77 من به بهانه دیدن ویدئوی کنسرتی از او که در آن ترانه زیبای «درخموشی های ساحل » را - که مصرعی از آن دستکاری شده و تغیر یافته بود-، اجرا کرده بود مطلبی با آن عنوان «تيغ سانسور بر گلسرخ لبان ترانه» نوشتم و این کار را مورد انتقاد قرار داده بودم اما لبه تیز تیغ و حمله ام را متوجه رژیم کرده بودم و ضمن انتقاد از آن اقدام از محمد نوری خواننده وکارهایش ستایش کرده بودم. آن مطلب در وبلاگ دوستی نقل شده بود. یکی از پروش یافتگان مکتب خود ستایی و و پرنده سازی های پلیسی «آینده نگرانه» برای حسابرسی در بعد از سرنگون کردن رژیم، به عنوان کاربر، اول محمد نوری را با اتهامات خود سنگسار کرده بود؛چون هرکس اسم و رسمی دارد و در ایران زندگی می کند و رژیم او را نکشته یا زندانی نکرده است از نظر اینان که مردم در در ارزیابیهایشان اصلا به حساب نمی آیند (مگر موقع تظاهرات خیابانی)، برای رژیم فایده رسان است و «روبه صفتان زشتخو را نکشند»! پس چه نویسنده باشد و چه هنرمند موسیقی و سینما، مزدور و در خدمت رژیم است. بعد هم تلاش کرده بود که برچسبی هم به من بزند به این ترتیب که از نظر ایشان آن نوشته من بخشی از طرح و برنامه یی حساب شده (که کارفرامای آن هم جز رژیم نمی شد کس دیگری باشد) است، برای تطهیر کسانی در خدمت رژیم بوده اند و بعنوان کاربر، مسئول آن وبلاگ را مورد انتقاد قرار داده بود. من حمله سخت و شدیدی به آن پرونده ساز کردم تا دیگر از آن کارها نکند. این بار صدا از جای دیگر برخاست. کسی که خودش گمان می کند دریای در و گوهر است و میراث دار فروغ فرخزاد، «طوفان به پا کرد» تا بابای نوری و شکری و رژیم را یکجا در آورده باشد و به خلایق هم یاد آوری کرده باشد که «فرق» او را با شاعر داخل کشور که از نظر ایشان فقط یک نوع بیشتر نیست آن هم «مجیز» گوی رژیم فراموش نکنند و ستون کاربران را هم برای درج طومار گونه دهن دریدگهای حزب اللهی گونه «انقلابی و تیز» علیه من باز گذاشته بود تا تا کرنشی باشد برای بالائیها سابقی جز به چشم یک «بریده» به او نگاه نمی کنند. اکنون نوری چهره درنقاب خاک کشیده است. اما ترانه هایش و طنین صدایش برای نسلها ماندگار است و میراتی که برای مردم ایران گذشته و یادی که از او به جا مانده است، چیزی جز موسیقی خوب و لذت بخش و خاطره ساز و خاطره انگیز نیست. من نمونه دیگری بین خوانندگان موسیقی (غیر سنتی ) مثل نوری نمی توانم پیدا کنم، هم به لحاظ سطح و سبک کار هم به لحاظ صدایی که داشت. شاید شباهت هایی در کارهای عباس مهرپویا* بشود با کار نوری یافت . خواننده یی هم به نام آرتوش** ترانه یی خوانده بود که می شد در ردیف همین سبک کار یعنی موسیقی که موسیقی سنتی نیست و با آنچه هم «موسیقی پاپ ایرانی» گفته می شود یکی نیست، قرار بگیرد اما نمی دانم به کار موسیقی ادامه نداد یا چطور شد کار زیادی از او شنیده نشد. نمی دانم اهل فن این نوع موسیقی و کارهای که هنرمندانی چون ویگن و فرهاد و فردویدون فروغی و فرامرز اصلانی را چگونه توصیف و گروه بندی می کنند. مثلا ویگن را سلطان جاز ایران می گفتند و من یادم هست در همان ایام در مقاله یی که اسم نویسنده آن یادم نیست خواندم که نویسنده ضمن شرح و توصیف این که موسیقی جاز چیست و چگونه و در کجا به وجود آمده است، بکار بردن صفت جاز برای نوعی موسیقی ایرانی و آن را موسیقی جاز ایرانی نامیدن را مورد انتقاد قرار داده بود و گفته بود موسیقی جاز ایرانی گفتن به نوعی از موسیقی ایرانی همان اندازه غلط است که مثلا بگوییم موسیقی آذربایجانی آمریکایی. به هرحال هنرمندان در نزد مردم عزیزند و «هنرمند هرجا که رود قدر بیند و در صدر نشیند» الا در رژیم منحوس روضه خوان ها که با هنرو هنرمند و به ویژه در موسیقی سر ستیز دارند تا آنجا که سازهای موسیقی در صدا و سیمای جمهوری جهل و جنایت آخوندی «ممنوع التصویر»هستند و نشان داده نمی شوند. اما مردم و جامعه پویای ایران آخوندها را وادر به عقب نشینهایی کرده اند و اکنون کسانی را همین رژیم ناچار است تکریم کند که سی سال پیش طاغوتی و مبتذل و... نامیده می شدند. در اینجا قسمتی از مطلبی را که در یادداشت دوسال پیش (تیغ سانسور بر گلسرخ لبنان ترانه) نوشتد بودم و ضمن آن چند خواننده خارجی را که صدا و سطح کار نوری را در ردیف آنها قرار داده بودم می آورم.
-------------------
محمد نوري خواننده پرسابقه با صداي بي نظير و سبك كار خاص خودش؛ نامي آشنا و هنرمندي محبوب نزد دوستداران موسيقي اصيل است. در اسفند ماه 1374 نشريه پويا، كه از سوي «كارگاه هنر وفرهنگ پويا» در پاريس منتشر مي شد، متن نامه او به حسين عليزاده را كه به خاطر انتصاب عليزاده به عنوان رياست هنرستان موسيقي نوری به او نوشته بود، درج كرد. اين نشريه ياد آور شده بود كه نامه آقاي نوري به استاد حسين عليزاده خصوصي بوده و خود آقاي نوري آن را براي انتشار در اختيار نشريه پويا قرار داده است. جملات آغازين نامه نشان دهنده اين بود كه ايشان سفري به پاريس و و گذري به كانون پوپا داشته است:« در دفتر كانون پويا در پاريس، نوار ويدئويي از شما ديدم و به مهارت شما درود فرستادم. آرزو دارم به اريكه يي بنشيند كه نجات موسيقي ابران را نويد دهد و شما به آنجا رسيديد كه بايد، تبريك ما را بپذيريد كه حق به حق دار رسيد». نامه حاكي از نگراني آقاي محمد نوري از وضع هنرستان موسيقي بود و در آن خطاب به آقاي عليزاده از جمله آمده بود:«آگاهی دارم به تلاشهاي پايا و پيگير شما، و هم از دانشتان به موسيقي و هم از خلق و خوي شما. به گمان من انسانهاي شريف نيمه موسيقي دان از تمام موسيقيدانان غير شريف- حتي اگر واگنر باشند ولي زير پرچم رايش سوم- شريف ترند. من شما را هم شريف مي دانم و هم موسيقي دان تمام. هنرستان عالي موسيقي، به دست نامبارك معدودي – صرفنطر از عده اي استاد با صلاحيت و قابل احترام – به جنازه اي تبديل شده است[...]»( نشريه پويا سال دوم شماره 15 ، ويژه نوروز- اسفند ماه 1374). چندي پيش در جستجوي اينترنتي تصادفا در یوتیوب به ترانه هايي از آقاي نوري برخوردم از جمله يكي از زيباترين آنها، «در خموشي هاي ساحل». در ويدئو یک كنسرت که در يوتیوب قرار داشت، خود آقاي نوري ، در معرفي اين ترانه مي گويد« اين آهنگ راهم شنيده ايد باز هم از خاطره هاي خود شماست از كشورهاي آمريكاي لاتن است و شعر آن از فروغ فرخزاد». اما متاسفانه اين ترانه زيبا و خاطره انگيز هم از دوران سياه حاكميت آخوندي زخم خورده است، چون وقتي نوري ترانه را مي خواند متوجه مي شويم كه مصرعي از آن، و زيباترين تصويري كه شاعر در اين شعر خلق كرده بود، از آن جراحي و خارج شده و چيزي ديگري جاي آن قرار گرفته است كه شعر فروغ نيست. آن قسمت تغير يافته اين مصرع بود:« مي تراود عطر بوسه از گلسرخ لبانت» كه تبديل شده به « مي ترواد عطر شادي از وجود گل فشانت». اگر چه مي شود تصور كرد كه چه بسا اكثر حاظران در آن كنسرت، با پي بردن به «تحول» و تغيير پديده آمده در يك مصرع از شعر فروغ، لبخندي باشند به نشانه اين كه درك مي كنند كه عقب راندن رژيم از مواضعي كه در دوران «صدر» ظهور «امام خميني»*** در ايران داشت، تا كنون گام به گام صورت گرفته است و گاه بعلت تشديد بيماري هاري و درنده خويي گردانندگان رژيم، اوضاع بسته تر شده و بايد به اين جنگ فرسايشي با رژيم آخوندي تا فروريختن آن ادامه داد؛ اما نمي دانم اگر فروغ فرخزاد زنده بود، چه احساسي به او دست مي داد و چه واكنشي نشان مي داد؟ آيا راضي مي شد كه شعر او به اين صورت در بيايد؟ فكر مي كنم آقاي نوري مي توانست اين توضيح را خود با لبخندي بدهد كه: شعر ترانه از فروغ فرخزاد است جز يك مصرع آن كه تغيير يافته است. اين بهتر مي بود و اگر چنين جمله يي را با پوزش از فروغ همراه مي كرد خيلي بهتر مي بود.رژيم ضد مردميِ سركوبگر‌ و زندگي سوز و شادي كش آخوندي كه مي خواست ملت بزرگ و جامعه پوياي ايران را مطيع و مهار كند و از مردم مريد و مقلد بسازد، در مورد محدويت براي هنرمند بزرگي مثل محمد نوري، وزير ارشاد اسلامي اسيق رژيم، عطاالله مهاجرني ضمن مطلبي به مناسبت در گذشت لوچيانو پاورتي در (شهريور ماه سال 86)، صداي محمد نوري را «از زمره صداي پاورتي» دانست، و با اشاره به اين كه پاورتي از اين امكان برخوردار بوده است كه صدايش ببالد و جمعيت صدها هزار نفري در لندن و سنترال پارك نيويورك براي شنيدن صدايش بروند، به خاطر محدويتهايي كه رژيم براي هنرمندي مثل نوري تحميل كرده، رژيمي كه خودش هم وزير سانسور آن بوده، اشك تمساح ريخت و در مقايسه وضع او پاورتي به کنایه نوشت« نوری می بايستی صدایش را کنترل کند تا از حد مجاز فراتر نرود.شرح اين هجران و اين خون جگر»
محمد نوري صدایی ماندگار در موسيقي ايران است كه شايد بيشتر قابل مقایسه باشد با خواننده پر آوازه سياه پوست آمريكايي دهه 50 قرن بيستم نات کینگ کل 1965-1919
و در اين سوي دنيا، با تينو رُسي فرانسوي متولد آژاكسيو در جزيره كرس 1983-1907

و كارلو بوتي ايتاليايي متولد فلورانس 1663- 1902 و، از سرزمین چسبیده به ایران خودمان، می شود با خواننده شهیر و فقید آذربایجان رشید بهبود اف مقایسه کرد.
روي همین موسیقی که برای ترانه در خموشيهاي ساحل بکار گرفته شده است و نوری توضیح داده بود که از آمریکای لاتین است، نات كينگ كل ترانه اي به اسم پريتند در سال 1953خوانده است. کسان دیگری هم از خوانندگان خارجی با همان ملودی ترانه خوانده اند.
محمد نوري ترانه ها ديگري هم با شعر شاعران نوپرداز خوانده است، كه ترانه يي با شعري از يدالله رويايي و ترانه يي با قسمتي از شعر آبي و خاكستري سياه حميد مصدق از آن جمله است.
روي نشانيهاي زير مي شود ترانه هايي از خوانندگاني كه نامشان برده شد، از جمله پريتند با صدای نات کينگ کل را شيند.
در خموشيهاي ساحل اجراي اصلي و جراحي نشده
http://shokri-yaddash.blogspot.com/

Nathaniel Adams Coles)Nat King Cole:
http://www.youtube.com/watch?v=ciS5GikZ5Jo


نات كينگ كل- ويدئو


رشید بهبود اف Rashid Behboudovhttp://www.youtube.com/watch?v=pF4AtDMskFI

منابع و توضيحات
* ترانه یی از مهر پویا http://www.youtube.com/watch?v=gMBtr5VnQYc

** ترانه نفرین از آرتوش
http://www.youtube.com/watch?v=8KllYCWR3PU

***- سخنان خميني در ديدار با گروهي از وعاظ مندرج در روزنامه كيهان 15 آبان 59 «... آنوقتها [ زمان شاه] يكي از حرفهاي كه هي رايج مي گفتند “ملت گريه“، براي اين[ بود] كه مجلس روضه را از دست ما بگيرند. از اين شيطنتها بايد يك قدري ترسيد و توجه بهش كرد از اين كه مجلس عزا را در نظر شما سست مي كنند... “ما انقلاب كرديم روضه ديگر لازم نيست“ از غلطهايي است كه توي دهنها انداخته اند. مثل اين است كه بگوئيم ما انقلاب كرديم ديگر لازم نيست نماز بخوانيم... خير ما ملت گريه سياسي هستيم كه با همين اشكها سيل جريان مي دهيم و خرد مي كنيم سدهايي را كه در مقابل اسلام ايستاده...»
پ- 11 مرداد 1389 – 2 اوت 2010



مصاحبه دریادار سیاری با خبرگزاری رژیم(سه سال پیش) که به خاطر انتقادات او از تبعیض و تحریف در مورد ارتش از صفحه آن خبرگزاری حذف شد و خبرنگاران مورد بازجویی قرار گرفتند

  مصاحبه دریادار سیاری با خبرگزاری رژیم (سه سال پیش) که به خاطر انتقادات او از تبعیض و تحریف در مورد ارتش از صفحه آن خبرگزاری حذف شد و خبرن...