lundi, février 09, 2009

ایرج شکری سی سال پیش جوٌ سیاسی چنین بود و خمینی این بود




ایرج شکری
سی سال پیش جوٌ سیاسی چنین بود و خمینی این بود


فضای سیاسی ایران نه در ماههای انقلاب و نه در روزهای بعد از قیام 22 بهمن آن چیزی نبود که آخوندهای فرومایه سی سال است با در انحصار گرفتن رادیو و تلویزیون و با بستن فضای فعالیت برای روزنامه نگاران دگراندیش، به ویژه روزنامه نگاران پرسابقه که در اعتصاب بسیار تاثیر گذار 62 دورزه مطبوعات در زمان حکومت نظامی در ماههای انقلاب فعال بودند، و اعمال سانسور و تحریف حقایق می خواهند وانمود کنند. من خود هم آن روز ها را دیده ام و به یاد دارم و هم در یکی از کانونهای اعتصابی مهم آن زمان یعنی شورای موسس اتحادیه کارکنان رادیو تلویزیون شرکت داشتم. مطلقا فضای حاکم بر کانونهای گرداننده اعتصابات و خواستهای آنان چیزی نبود که خمینی به مردم ایران تحمیل کرد. اعتصاباتی که دستگاه اداری و تبلیغاتی رژیم شاه را فلج کرد و اعتصاب قهرمانانه کارگران و کارکنان صنعت نفت کمر رژیم شاه را شکست. نماینده کارگران اعتصابی نفت هم یک مرید و مقلد خمینی نبود. به طور مثال خواست کارکنان مبارز سازمان رادیو تلویزیون برای مدیریت سازمان این بود که این رسانه ملی که با شبکه گسترده خود کشور را تحت پوشش قرار می داد زیر نظر هیات امنایی از نمایندگان کارگران، معلمان، کانون وکلا، سازمان چریکهایی فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق و نمایندگان کارکنان سازمان رادیو تلویزیون اداره شود. یک دلیل روشن دیگر را در آن تصویری از روز قیام 22 بهمن که در کیهان 25 بهمن درج شده بود، می توان مشاهده کرد، این که زنانی که در آن روز در خلع سلاح و اشغال پادگانها شرکت کردند، چارقد چاقچوری و«خواهر زینب» نبودند. این تصویر برای همیشه ماندگار- نشان دهنده فضای به کلی متفاوت جامعه در انقلاب سال 57 با آنچه آخوندهای مرتجع آدمکش به جامعه ایران تحمیل کردند، است. دلیل دیگر را می توان از کتاب خاطرات آخوند جنایتکار ریشهری اولین وزیراطلاعات رژیم آورد که در پیوست کتاب خود لیست  99 سازمان و گروه ماركیستی و 69 سازمان و گروه غیر ماركسیستی را «كه علیه نظام فعالیت می كردند» و رژیم آنها را منهدم کرده ارائه کرده است. تعدادی از این گروهها البته گروههای هوادار این یا آن سازمان بوده اند ولی با این حال خود این لیست نشان دهنده فضای سیاسی به کلی متفاوت آن روز با آن چیزی است که به طور مستمر و به ویژه این روزها رژیم تلاش می کند از محبوبیت گسترده و بلامنازع خمینی و پذیرفته شدن «جمهوری اسلامی» با «آغوش باز» از سوی جامعه ایران ارائه دهد. همان دروغ بزرگی که در مورد پذیرش اسلام از سوی ایرانیان بعد از سقوط شاهنشاهی ساسانی هم ارائه می دهند. باز هم یک دلیل دیگر از فشار فضای آن روز بر آخوندها این که در آن زمان آخوندها مجلس را، مجلس شورای ملی نام گذاشتند و جایگزین شدن صفت اسلامی به جای ملی، در بازنگری و اصلاح قانون اساسی در سال 68 صورت گرفت. من بر این باورم که سخنرانیهای خمینی از آغاز ورودش به ایران تا به راه انداختن کشتار در سال 60 خود بهترین گواه بر این مدعا است که فضای سیاسی و اجتماعی آن روز چیزی نبود که ادعای اسلامی بودن انقلاب و اسلام خواهی مردم را به عنوان هدف و خواست جامعه ایران از سرنگونی رژیم شاه ، تایید کند. اگر این طور بود که خمینی باید تن به دموکراسی و احترام به آزادی بیان می داد و می گذاشت گروهای دیگر هرچه در چنته داشتند می ریختند در طبق و طبعا مردم هم که اسلام خواه و پیرو و مقلد مرجع تقلیدی چون او بودند، بی اعتنا به کالای نامطلوب دیگران، از کنار آنها رد می شدند و آنان در انزوای خود می ماندند. حالا یا کم کم از صحنه به کلی خارج می شدند یا این که اگر هم به فعالیت خود ادامه می دادند، مزاحمت زیادی نمی توانستند در گردش امور کشور با احکام دین به وجود بیاورند. اما واقعیت این است که فضای سیاسی آن روزها چیزی نبود که خمینی بتواند با احترام به آزادی و حق فعالیت آزاد دگراندیشان باز هم قدرت را درانحصار خود داشته باشد. بدون حقه بازی و سوء استفاده از احساسات مذهبی مردم که از آغاز با استفاده انحصاری از رادیو تلویزیون همراه بود، بدون سرکوبی خونین دگراندیشان که از آغاز با سرکوبی گروههای قومی در کردستان و سرکوبی خونین ستاد شوراهای ترکمن صحرا شروع شد و بعد از سی خرداد 1360 با «درو» واقعی و از دم تیغ گذراندن اعضا و هوادران گروههای سیاسی جای نفس کشیدن برای هیچ منتقدی نگذاشت، غیر ممکن بود خمینی پلید شرور خون ریز بتواند ولایت فقیه رابه مردم ایران تحمیل کند. به نظر من حتی نگاهی به دو سخنرانی از سخنرانیهای خمینی در ماههای اولیه تکیه زدن به قدرت، به خوبی فضای سیاسی آن زمان و موقعیت متزلزل و آسیب پذیر او و نگرانی او از دگراندیشانی که آنها را که تهدید جدی برای موقعیت خودش و کل روحانیت شیعه می دانست، و هم درنده خویی و عزم و او برای راه انداختن کشتار و اختناق را نشان می دهد. یکی از این سخنرانیها در سوم خرداد 58 در برابر « گروهی از بانوان اهواز» انجام گرفت که به دیدار او برده بودند. این سخنرانی(متن آن در زیر آمده است) به فاصله دو سه روزی بعد از مراسم بزرگداشت صدمین زادروز دکتر مصدق که در آن جمعیت کثیری شرکت داشتند و افراد یا نمایندگان گروههای سیاسی سخنرانی کرده بودند و یا پیامهایی خوانده شده بود، انجام شد. اما سه هفته قبل از آن در روز اول ماه مه برابر با 11 اردیبهشت در یک راه پیمایی به دعوت خانه کارگر که سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و سایر گروههای چب( اگر درست به یادم مانده باشد به جز حزب توده که دنبال حزب جمهوری اسلامی در آن سال روز کارگر برگزار کرد راه افتاد.) از آن حمایت و اعلام شرکت در آن کردند، جمعیتی حدود نیم میلیون نفر شرکت کرده بود. تصاویر این راه پیمایی عظیم از تلویزیون نشان داده شد و طبعا این کابوس بزرگی برای خمینی بود که کمونیستها آن همه مردم را به خیابان کشیده بودند. این سخنرانی خمینی به خوبی نشان دهنده خشم او از این اجتماعات و نگرانی او از خطر بیرون رفتن قدرت از چنگ او بود. این سخنرانی در رونامه کیهان 5 خرداد 1358 با تیتر«امام استراتژی مبارزه را اعلام کرد» و با سوتیتر «من حجتی را که خدا برایم دارد ادا کردم» درج شده است. سوتیتر های متن حاضر نیز از کیهان است. عبارت عربی آن اللهم قد بلٌغت است، یعنی «خدایا تو شاهد باش که من ابلاغ کردم»، خمینی یکبار در سال 1342 در تحریم نوروز به خاطر مصیبت بار دانستن اعلام تساوی حقوق زنان در اصلاحات 6 بهمن 1341 و اعلام عزا به خاطر آن بیان کرده بود و ضمن اظهار نگرانی از «انقلاب از پایین»،هدف اقداماتی از این دست را از میان بردن روحانیت دانسته و همچنین برای از میان برداشتن رژیم شاه اعلام جنگ کرده بود(1). اهمیت این عبارت در این است که به روایت شیعه پیامبر اسلام بعد از آخرین مراسم حج در پایان عمرش که حجة الوداع نامیده شده است، در سخنرانی خود در محل غدیر خم و معرفی علی بن ابی طالب به جانشینی خود این عبارت را بیان کرده بود(2). روشن است که بکار بردن چنین عبارتی با آن بار و محتوی عظیم تاریخی و مذهبی به عنوان رهنمود سیاسی – عقیدتی برای آخوند شیعه، آن هم از نوع مستبد قدرت پرست و خون ریزش مثل خمینی، برای مبارزه با دگراندیشان و روشنفکران، مبارزه یی که خودش تاکید کرد که باید بدتر از مبارزه با شاه، یعنی به مراتب شدید و قهرآمیز تر از آن باشد، خود نشانه حاد بودن و سرنوشت ساز بودن مساله و آشتی ناپذیر بودن او در از میان برداشتن دگراندیشان بود. بنا بر این کسانی که امروز ادعا می کنند که خمینی به آزادی عقیده احترام می گذاشت و یا این که او خواهان مردم سالاری بود، شیٌادان وقیحی هستند. من گمان می کنم که تیتر این مطلب در آن زمان از سوی روزنامه نگاران کیهان- که هنوز از روزنامه نگاران مبارز مردمی تصفیه نشده بود-، آگاهانه و با آینده نگری و برای هشدار به جامعه انتخاب شده بود. البته فردای درج این سخنرانی و رهنمودهای خمینی، حزب اللهی های کیهان تحریریه را اشغال کردند و آن را به اختیار گرفتتد و فخرالدین حجازی آن معرکه گیر ارتجاع، مقاله «پرولتاریا در کیهان» را نوشت(3)
سخنرانی دیگر او که در آن اظهار تاسف کرد که چرا از اول منتقدان را که آنها را فاسد می نامید، درو نکرده است و از این غفلت خود پیش خدا توبه کرد و دستور توقیف نشریات و دستگیری و محاکمه دست اندر کاران آن را داد، در 26 مرداد همان سال ایراد شد و درکیهان 27 مرداد درج شده بود. متن آن سخنرانی با عنوان «چوبه های دار و دروکردن دگر اندیشان روش خمینی از آغاز» قبلا با مقدمه کوتاهی از این قلم درج شده است. لینک آن در زیر آمده است. چند سطری از سخنرانی طولانی و پر از مهمل گویی او و تاکیدات مکررش بر این که مردم برای اسلام خون دادند و تاکید بر مرزبندی با کسانی که جمهوری اسلامی را نمی خواهند که در کیهان 5 خرداد 58 درج شده (متن حاظر) در این اینجا می آورم که به خوبی نشانگر آن است که خمینی در آن زمان برای از میدان بیرون راندن نیروهای سیاسی آزادیخواه و ترقیخواه دلیل و منطقی نداشت و عاجز از استدلال بود و جز تکیه بر جهل و ناآگاهی توده های محروم و سوء استفاده از احساسات مذهبی آنان حربه یی نداشت و با همین روش پایه های استبداد مردم کش و زندگی سوز خود را مستحکم کرد. در حالی که در آن روزها از بین گروههای سیاسی یا افراد، کسی کاری با اسلام و قرآن و پیامبر اسلام یا امام زمان نداشت. مساله اساسی آن روزها مساله مالکیت که شامل مالکیت زمین و وسائل تولید بود و نحوه اداره اقتصادی کشور( شیوه سرمایه داری یا سوسیالیستی) و آزادی و حقوق شهروندان بود. به این جملات خمینی توجه کنید؛ حتی در همین بهانه اسلام و قرآن نیز ناچار است اعتراف کند او حتی با کسانی که کاری به روحانیت هم ندارند و با رژیم سابق هم مخالف بوده و هستند و هدفشان آزادی و استقلال کشور است، سر ناسازگاری دارد و آنها را تحمل نیم کند.: «روزنامه ها را بخوانيد اينهائي كه فرياد مي زنند بايد دموكراسي باشد، اينها مسيرشان غير از ما است[...] ما آزادی و استقلال بدون اسلام به چه دردمان می خورد. وقتی اسلام نباشد،وقتی پیغمبر اسلام مطرح نباشد، وقتی قران اسلام مطرح نباشد هزار آزادی باشد- ممالک دیگر هم آزادی دارند-، ما آن را نمی خواهیم اساس مطلب اسلام است. من اینها را به شما معرفی کردم. با این اشخاصی که با اسلام کاری ندارند، روحانیت را هم کاری ندارند، می خواهند یک مملکت غربی درست کنند برای شما. آنهایی که حسن نیت دارند، نیت سوء ندارند نمی خواهند رژیم دوباره برگردد با او هم بد هستند؛ اینها می خواهند یک مملکت غربی برای شما درست کنند[که] آزاد هم باشید و مستقل هم باشید اما نه خدایی در کار باشد و نه پیغمبری و نه امام زمانی و نه قرآنی و نه احکام خدا، نه نمازی و نه چیزی».درهر حال در تمام این سالها به رغم کشتار و سرکوب از یک سو و جنگ 8 ساله که برای خمینی نعمتی بود و کمک زیادی به او برای بستن فضای سیاسی می کرد و مستمسکی بود برای سرکوب کردن مردم، جامعه ایران از جوشش و غلیان برای منهدم کردن این رژیم اختناق آفرین ارتجاعی و سرکوبگر مذهبی نیفتاده است و اعتراضات در زمینه های مختلف و از سوی قشرها و گروهای مختلف به ویژه دانشجویان و کارگران و زنان تداوم رو به افزایش داشته است. یک دلیل روشن این که رژیم آخوندی نه یک انتخاب بلکه یک تحمیل مطلق با خونریزی و کشتار است و جامعه ایران قطعا آن را دفع خواهد کرد و به بیت الخلای تاریخ خواهد فرستاد این است که کافی است در نطر بگیریم که فقط رژیم اعلام کند که حجاب اجباری نیست و زنان آزادند که بی حجاب باشند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ همه می دانیم که رژیم با سرکوب و تهدید و به زور، به میلیونها زن و دختر ایرانی روسری را تحمیل کرده است و روسری اجباری بر سر زنان نشانه اقتدار حاکیمت آخوندی هم هست. میلیونها زن و دختر ایرانی-البته نه همه زنان و دختران ولی میلونها تن از جمعیت زنان و دختران کشور- اگر تهدید و سرکوب نباشد و به اختیار خودشان باشد روسری ها را خواهند برداشت. گمان نمی کنم در این امر کسی تردیدی داشته باشد، چرا که اکنون با این که اجباری است و با تهدید است، چند سانتیمتر عقب زدن روسری و بیرون گذاشتن گوشه یی از موهای سر برای آنان نوعی دفاع از هویت خود و نمایش سرپیچی از از اقتدار آخوندی و احکام شرعی است. در ماجرای حجاب اجباری تناقضی که آخوندهای متکبر ابله نمی فهمند این است که باور به حلال و حرام در مفهوم مذهبی آن چیزی نیست که با سرکوبی و ایجاد رعب در مردم بشود ایجاد کرد. مثل باور به گناه آمیز بودن نماز نخواندن یا باور به حرام بودن گوشت خوک. کسی که گوشت خوک را حرام بداند، گشنگی می کشد اما گوشت خوک را نمی خورد مثل کسی که خوردن گوشت سگ نه حتی به لحاظ حرام بودن از نظر شرعی بلکه به لحاظ فرهنگی برایش چندش آور است. بنا بر این وقتی مساله با اهمیتی مثل حجاب زنان که باید گناه آلود بودن رعایت نکردن آن را زنان باور داشته باشند که نشانه واقعی باور آنان به معیارهای رژیم باشد، حجابی که نشانه در همه جا حاظر حاکمیت آخوندی است، این همه مورد انزجار هم سوی زنان و هم از سوی مردان( در نقش پدر، همسر، برادر،) است، سمبل و نمادی که بنیادش بر باد است و بی تردید به آتش افکنده شده و بباد داده خواهد شد، چگونه می شود یقین نداشت که این رژیم نمی تواند آن زیرساختها و اساس مناسبات مردم در زندگی عرفی که خارج از دستور یا آمریت این یا آن رژیم آجر به آجر و سنگ به سنگ به تدریج و طی تحولات گاه تند و گاه آهسته جامعه ایران چیده شده و بالا آمده و استوار گشته است، با ارعاب و زندان و اعدام این یا آن گروه سیاسی و این یا آن آدم متعرض، منهدم کند و معیارها و چارچوبهای تنگ و عهده بوقی و ارتجاعی و ضد دموکراتیک و در مواردی ضد ایرانی، را به جامعه متحول و پویای ایران برای همیشه تحمیل کند. نمونه روشنی از شکست رژیم آخوندی از جامعه متحول ایران در تحمیل معیاری گندیده شرعی، در زمنیه موسیقی است. آخوندها در آغاز رسما حرام بودن موسیقی و خرید وفروش آلات موسیقی را اعلام کردند و چیزی به اسم سرود را پذیرفته بودند کار برد محدودی داشت و از رادیو و تلویزیون پخش می کردند. بعد از گذشت سی سال هنوز تلویزیون رژیم آخوندی وقتی هم خواننده ای را که التبه باید مرد باشد به صحنه می آورد، سازها را نشان نمی دهد، اما از همین کشور، کسانی برای تحصیل دکترای موسیقی به خارج رفته اند و دکترا در رشته گیتار دارند و یا کنسرتهای گیتار فلامنکو اجرا می شود و گروههای مختلف موسیقی سر بر آورده اند که گروه مستان همای در بین آن مثل نگین درخشانی از ظرفیت زایندگی و آفرینش فرهنگی جامعه ایران است که قالبهای پوسیده شرعی قادر به خفه کردن و کشتن آن نیست.
من به رهایی ایران از این رژیم جنایتکار مذهبی و خشکیدن این گنداب متعفن که روحانیت شعیه و بساط مرجعیت است، در تابش آفتاب آگاهی و مبارزات آزادیخواهانه و عدالتجویانه مردم ایران در این عصر انقلاب اطلاعاتی یقین دارم. روحانیت منحط و مرجعیت مرتجع شیعه که کار و هنری جز تبلیغ برای اهمیت گریه کردن در عزاداریها و راه انداختن بحثها مبتذل و ابلهانه در مورد حلال و حرام بودن ریش زدن یا نزدن و آداب غسل و تخلی ندارند، از این سرنوشت قطعی گریزی ندارند. حالا ممکن است عمر من کفاف دیدن آن دوران فرخنده را ندهد، چه باک. فعالیت ما هم می تواند به پیشرفت این روند کمک کند. اگر پرداختن به نقش طاعونی و جنایتکارنه آخوندیسم و مرجعیت شیعه در بعد از انقلاب سال 1357 را از قلم نیاندازیم.
چون حرف زدن خمینی هم با آدمیزاد فرق داشت و بعضی جمله هایش بی سرو ته بود، برای رفع این اشکال در داخل قلاب کلمات یا حرف اضافه یا ربط افزوده شده است. در یکی دو مورد هم در دخل پرانتز توضیحی داده شده که روشن است که به متن مربوط نیست و توضیح ازمن است. از جمله توضیج غلط تایپی روزنامه. من امیدوارم جوانان و دانشجویان، معلمان و کارگران که مردان و زنان نسل کنونی کشور هستند و در زمان انقلاب در آغاز کودکی یا نوجوانی بوده اند این دو سخنرانی خمینی را به صورت گسترده به دوستان خود ارسال و در مورد آن و ماهیت ارتجاعی و سرکوبگر خمینی و جنایات آخوندها بحث کنند و نقاب از چهره تقدیس و تکریم کنندگان خمینی بردارند. به غیر از این دو سخنرانی، من مطالبی هم از اوضاع ایران یک سال قبل از روی کار آمدن خمینی طی مقاله «خمینی چگونه به قدرت رسید» جمع آوری کرده ام که قبلا درج شده و در مقاله دیگری هم قسمتهای دیگری از سخنرانیها و عملکرد خمینی را جمع آوری کرده ام آن هم با عنوان «قلمها جای سرنیزه آمده است» قبلا منتشر شده است. لینک آن دو مطلب هم در وبلاگ آرشیو نوشته های من(درفش) در زیر همین یادداشت آمده است. ایرج شکری .19 فوریه 2009

لینک سخنرانی خمینی در 26 مرداد 1358
 

http://iradj-shokri.blogspot.com/2008/08/blog-post_18.html




قسمتی از سخنان خمینی در 26 مرداد در یوتیوب که در آن بر شکستن قلمها و کشتن منتقدان تاکید می کند



قلمها جای سرنیزه آمده است- امام خمینی 
http://iradj-shokri.blogspot.com/2007_08_01_archive.html
 
خمینی چگونه به قدرت رسید.http://iradj-shokri.blogspot.com/2006_04_01_archive.html

سخنان خمینی مندرج در کیهان 5 خرداد 1358 

 امام استراتژی مبارزه را اعلام کرد 

  من حجتی را که خدا برایم دارد ادا کردم 

بسم الله الرحمن الرحيم
همانطور كه دولتها گاهي برنامه طويل المدت و برنانمه كوتاه مدت دارند الان ملت ما بايد كه برنامه طويل المدت و يك برنامه عاجل قليل المدت داشته باشند. برنامه قليل المدت اينست كه اين انقلاب را و اين نهضت را كوشش كنند محفوظ باشد. اين انقلاب اگر محفوظ نباشد و اگر خداي ناخواسته نهمضت ما نتواند با وحدت كلمه به پيش برودهمين اشكالاتي كه شما اشاره كرديد ممكن است كه پيش بيايد و دست هايي كه در كار است براي اين كه نگذارند اين نهضت به ثمر برسد اين ريشه هاي گنديده كم كم باهم اجتماع كنند وهمدديگر را پيدا كنند و با هم متحد بشوند و ما هم خداي نخواسته به توهم پيروزي رو به سستي و سردي برويم و مشغول به اين بشويم كه حالا من گرفتاري دارم، گرفتاريهاي شخصي از قبيل كار نداشتن بيكار بودن مقروض بودن و خانه نداشتن و امثال گرفتاريهايي كه اقشار دارند.
اگر ما الان در اين موقع كه هستيم و در اين موقع حساس كه مملكت ما شايد از همه اوقاتي كه پشت سر گذاشته است الان حساس تر باشد، اگر ما مشعول كارهاي شخصي خودمان بشويم و از آن نظري كه اول داشتيم و آن توجهي كه همه باهم داشتيم و اين نهضت را تا اينجا رسانديم اگر غفلت كنيم ممكن است- البته حالا چيزي نيست ولي ممكن است- كه دشمن ها با توطئه و نقشه هايي كه دارند و منافعشان از دستشان رفته است، اين اقشار مختلفي كه هستند اينها باهم
اتحاد پيدا كنند و موجب زحمت بشوند و خداي نخواسته از پيشرفت نهضت جلوگيري كنند.
برنامه دراز مدت و كوتاه مدت
برنامه قليل المدت و عاجل كه حالا ما برايش مكلف هستيم اين است كه با توجه به اين كه پيروزي كه ما پيدا كرديم در اثر وحدت كلمه و اين كه همه اقشار دست به دست هم و با فرياد واحد گفتيم ما اين سلطنت كثيف را نمي خواهيم و ما يك سلطنت الهي و يك جمهوري الهي مي خواهبم كه احكام الهي در آن تحقق پيدا كند همه گفتيم جمهوري اسلامي بايد همين معنا را حفظ كنيم و در خلال اين معنا يك توجه خاصي هم ملت ايران به جمعيت هايي كه در شرف تشكيل هستند يا تشكيل شدند و دارند تشكيلات خودشان را بيشتر مي كنند يك توجهي به اينها بكنيم و به ببينم كه اينها مسيرشان مسیر ملت است يا مسيرشان با ملت فرق دارد. علامت اين كه مسيرشان همان مسير ملت باشد اين است كه در صحبتهايي كه مي كنند و مقالاتي كه مي نويسند در ميتينگهايي كه مي دهند همانطوري كه ملت هرجا باهم مجتمع بشود و هرجا ميتبنگ ميخواهد بدهد و هروقت قلم دست نويسندگان ملت مي افتد اينها همه فرياد مي زنند و مي نويسند جمهوري اسلامي، اگر اين جمعيتهايي كه حالا در شرف تكوين است يا تكوين شده است ودارند خودشان را تقويت مي كنند و مردم را از اطراف جذب مي كنند، اگر اينها هم همين مطلب را، بگويند جمهوري اسلامي مضايقه يي نيست از اين كه اينها هم هر كدام يك اجتماعي داشته باشند. ملت هم با آنها و آنها هم با ملت هستند. اما اگر ديديد كه در حرفهايشان از خدا خبري نيست، از اسلام هم خبري نيست، هيچ به جمهوري اسلامي هم فكر نمي كنند، و هيچ دمي از جمهوري اسلامي نميزنند و از اين كه ملت همه با هم راي دادند به اتفاق كلمه كه ما جمهوري اسلامي مي خواهيم، اگر شما ديديد اين جمعيت هايي كه الان مشغول فعاليت هستند، جمهوري كه مي گويند، يا[فقط] جمهوري مي گويند، يا جمهوري دموكراتيك مي گويند يا جمهوري دموكراتيك اسلامي مي گويند، اين همان معنايي است كه دشمنان ما مي گويند. دشمنان ما از جمهوري نمي ترسند، از اسلام مي ترسند. از جمهوري صدمه نديدند از اسلام صدمه ديدند. آن كه تودهني به آنها زد جمهوري نبود، جمهوري دموكراتيك هم نبود جمهوري دموكراتيك اسلامي هم نبود، جمهوري اسلامي بود. علامت اين كه شما بفهميد مسير آن جمعيت هركه مي خواهد باشد اگر چنانچه جمعيتي باشد كه درپيشاني او از نماز خواندن پينه بسته نظير خوارج كه پيشاني شان از شدت طول سجده پينه بسته بود، لكن حق را كشتند. اگر اشخاصي باشند كه صد در صد ملي به خيال شما يا به خيال خودشان هستند؛ اگر اشخاصي باشند كه دم از آزادي مي زنند؛ دم از استقلال مي زنند، لكن در نوشته هايشان از خدا خبري نيست؛ از اسلام خبري نيست؛ از جمهوري اسلامي خبري نيست، اينها همانطور كه شيطان از بسم الله مي ترسد اينها از اسلام مي ترسند. علامت اين كه شما اشخاصي را بشناسيد كه از مسير شما شما خارج است از مسيراین ملتي كه خونش را در راه اسلام داد، جوانهاي ما كه خون دادند و به خيابان ريختند، بانوان كه به خيابان ريختند و تظاهر كردند با مشت گره كرده اين دشمن بزرگ را از بين ببرند بايد ديد كه اينها اشخاصي بودند كه دموكراتيك بودند و مسلك شان دموكراتيك بود؟ اينها جمهوري مي خواستند مثل جمهوري كه شوروي مي خواهد، شوروي هم جمهوري است مثل جمهوري كه ساير ممالك دشمن ما مي خواهد. آمريكاهم جمهوري است. ملت ما كه خون خودش را ريخت و فرياد كرد الله اكبر و فرياد كرد جمهوري اسلام، اسلام اينها را وادار كرد به يك چنين جانباري و خون ريزي و فدايي دادن، يا آن معنائي كه شورويها مي خواهند؟ يا آن معنايي كه آمريكائيها مي خواهند؟ يا آن معنايي كه اسرائيل مي خواهد؟
جمهوري اسلامي فقط دو كلمه
اينهايي كه مي گويند جمهوري و اسلامي را دنبال آن نمي گذارند و فقط اين دو كلمه كه من از اول فرياد زدم كه
ماهمين دو كلمه را مي خواهيم؛ جمهوري اسلامي. اگر ديديد يك كلمه اي اضافه شد، بدانيد كه مسيرشان باشما مخالف است. اگر كلمه اسلام هم پهلويش گذشتند، مي خواهند شما را بازي بدهند. اگر ديديد يك كلمه اي از‌آن افتاده و گفتند جمهوري بدانيد مسيرشان با شما مختلف است. اينها مي خواهند شما را بكشانند به ‌آن مطالبي كه بر خلاف اسلام است. بر فرض كه مخالف با رژيم سابق هم باشد و بسياري از آنها هم هستند لكن ما فقط مطلب مان كه اين نبود كه رژيم سابق از بين برود، آن مقدمه بود. مطلب مسلمان اين نيست كه فلان طايفه از بين بروند. از باب اين كه رژيم مانع بود از اين كه اسلام در خارج تحقق پيدا كند و احكام اسلام تحقق پيدا كند و به قرآن عمل بشود، از اين جهت ما با رژيم مخالفت كرديم. اگر رژيم هم به احكام اسلام عمل مي كرد، همان كه ما مي گفتيم او هم مي گفت ما كه با او دعوا نداشتيم. اين خونهايي كه ريخته شده است نه براي اين[بود] كه رژیم از بين برود، براي اين[بود] كه اسلام تحقق پيدا كند. مقصود[از] رفتن رژيمهاي فاسد، مقصود[از] قطع ايادي آنها اين است كه ايران بشود يك مملكت اسلامي، حكومت اسلامي باشد. برنامه ها برنامه هاي اسلامي باشد. اگر بنا باشد كه حكومت ورژيم سابق از بين رفت لكن يك رژيم غير اسلامي ديگري آمد، خونهاي جوانهاي ما هدر مي رود. ما زحمت كشيديم و اين سد را از بين برديم و ديگران آمدند همان مطالب سابق و همان حرفهاي غير اسلامي را در خارج به آن تحقق دادند.
هركس مسيرش، مسير اسلام نباشد دشمن ماست
برنامه ملت ما و برنامه طويل المدت(خمینی در پایان مطلب برنامه طویل المدت را چیزی تعین کرده است) اين است كه دشمن را شناختند و از ميدان رد كردند حالا هم دشمن را بشناسند و از ميدان ردش كنند. دشمن ما فقط محمد رضا نبود. هركس كه مسيرش اسلام نباشد دشمن ما است. با هر اسم كه مي خواهد باشد. هركس جمهوري را بخواهد دشمن ما است براي اين كه دشمن اسلام است. هركس اسم جمهوري را دموكراتيك بگذارد اين دشمن ما است براي اين كه اسلام را نمي خواهند. ما اسلام را مي خواهيم. ما اين همه فداكاري كرديم جوانهاي ما اين همه در مبارزات وارد شدند، زحمت كشيدند و رنچ كشيدند و خون دادند براي اين كه اسلام را مي خواستند.آن كه اين نهضت را پيش برد آن بود كه مي گفت من شهادت را فوز مي دانم،[می گفت] شهادت را برای دموکراتیک فوز می دانم، شهادت را براي مسير چپ يا راست فوز مي داند؟ بچه های ما براي آن كه همان جمهوري كه در شوروي هست، همان جمهوري كه كمونيستها مي خواهند ما دنبالش فرياد بزنيم؟ ما خون داديم براي آن جمهوري؟ ما خون داديم براي جمهوري غرب؟ ما را براي اسلام خون داديم. جوانهاي ما براي اسلام خون دادند.
برنامه قليل المدت ملت ما و شما جوانان ما كه از راه دور آمده ايد و زحمت كشيديد آمديد، شما آمديد به كشوري كه دموكراتيك است بينيد؟ يك نفر آدمي كه مايل به شوروي است ببينيد؟ يك نفر آدمي كه آمريكائي است ببينيد؟ انگليسي است ببينيد؟ يا آمديد يك نفر آدمي كه مسلمان است ببينيد ؟ يك نفر آدم كه دعوت به اسلام مي كند ببينيد؟ اين همه زحمت كشيديد يك نفر روسي را ببينيد؟ يك نفر انگليسي را ببينيد؟ يك نفر آلماني را ببينيد؟ شما كه براي اين جهت نيامديد. شما آمديد پيش يك نفري كه با شما همدرد است. اسلام را مي خواهد، همآن كه شما مي خواهيد او هم مي خواهد. بايد بشناسيد علامتش هم همين است كه من عرض مي كنم. روزنامه ها را بخوانيد اينهائي كه فرياد مي زنند بايد دموكراسي باشد، اينها مسيرشان غير از ما است. اينهائي كه اسمي از اسلام نمي آورند و اجتناب مي كنند از اين كه اسم بياورند. در عمرشان بسم الله الرحمن الرحيم را نمي خواهند بگويند. اگر نوشته هاي اينها را بخوانيد ببينيد كه از جمهوري اسلامي اصلا صحبتي نيست. اينهائي كه از اين فداكاري كه روحانيون كردند و قدم را روحانيون برداشتند[ صحبتي نمي كنند]. 15 خرداد روحاني قدم برداشت و بايد تعطيل بشود براي روحاني و نهضت روحانيت. اينهائي كه مي بينيد اجتناب از اين دارند حتما با اسم ديگر روي آن باشد اسلام نباشد هرچه مي خواهد باشد،
ملي كرن نفت پيش ما مطرح نيست
اينها مي خواهند سرپوش بگذارند روي مقاصد خودشان آن مقاصدي كه برخلاف مسير ما است به اسم يك نفري كه ملي است. مسیر ما مسیر نفت نیست. این اشتباه است. ما اسلام را می خواهیم. اسلام که آمد نفت هم مال خودمان می شود. مقصد ما اسلام است مقصد ما نفت نیست. اگر یکنفر نفت را ملی کرده است اسلام را کنار بگذارند برای او سینه بزنند.

روحانیین را می خواهند کنا ر بگذارند.

هرکس را که دیدید با هر اسمی ؛ هر هیأتی را دیدید با هر اسمی؛ هر جمعیتی ار دیدید باهر اسمی؛ هر نویسنده ای را دیدید با هر اسمی؛ هر کسی که دعوی می کند که ما حقوق دان هستیم و دعوی چیزی می کندبه بینید مقالاتشان چگونه است. در روزنامه ها مقالاتی که می نویسند؛ وقتی که اجتماع می کنند که کردند به بینید که با اسلام چطور مخالفت می کنند. به بینید این اجتماعات از چه نوع جمعیتی تشکیل می شود.،به ببینید چه مردمی در این اجتماعات جمع می شوند و خودشان را متصل می کنند، و بعد هم از اسلام هیچ خبری نیست. به ببینید چه چه جمعیت هایی هستند که روحانیین را می خواهند کنار بگذارند. هما نطور که در صدر مشروطیت روحانی کار را کرد و اینها زدند و کشتند و ترور کردند. همان نقشه است. آنوقت سید عبدالله بهبهانی را کشتند مرحوم نوری را کشتند و مسیر ملت را از آن راهی که بود برگرداندند به مسیر دیگر. الان همان نقشه است. که مطهری را می کشند. فراد هم شاید من را و پس فردا هم یکی دیگر را. مسیر[ آنها] غیر مسیر ماست. مسیر ما اسلام است و ما اسلام را می خواهیم. ما آزادی که اسلا م در آن نباشد نمی خواهیم. ما استقلالی که در آن اسلام نباشد نمی خواهیم. ما اسلام می خواهیم و آزادی که در پناه اسلام است. استقلالی که در پناه اسلام است ما می خواهیم . ما آزادی و استقلال بدون اسلام به چه دردمان می خورد. وقتی اسلام نباشد. وقتی پیغمبر اسلام مطرح نباشد، وقتی قران اسلام مطرح نباشد هزار آزادی باشد- ممالک دیگر هم آزادی دارند-، ما آن را نمی خواهیم

من حجت را دارم تمام می کنم برای ملت ایران

دشمن خودتان را بشناسید ما توطئه را می شکنیم. من حجت را دارم تمام می کنم برای ملت ایران . من می بینم بدبختی هایی که ازدست هم این اشخاصی که فریاد آزادی می کشند. برای ملت ایران بدبختی دارم می بینم. بدبختی ملت ما آن وقتی است که ملت ما از قرآن جدا باشد. از احکام خدا جدا باشد. از امام زمان جدا باشد. ما آزادی را در پناه اسلام می خواهیم. استقلال در پناه اسلام می خواهیم. اساس مطلب اسلام است. من اینها را به شما معرفی کردم. با این اشخاصی که با اسلام کاری ندارند، روحانیت را هم کاری ندارند، می خواهند یک مملکت غربی درست کنند برای شما آنهایی که حسن نیت دارند، نیت سوء ندارند نمی خواهند رژیم دوباره برگردد با او هم بد هستند؛ اینها می خواهند یک مملکت غربی برای شما درست کنند[که] آزاد هم باشید و مستقل هم باشید اما نه خدایی در کار باشد و نه پیغمبری و نه امام زمانی و نه قرآنی و نه احکام خدا، نه نمازی و نه چیزی.

هرجا که گفتند جمهوری بدانید توطئه است

شما که شهادت را برای خودتان فوز می دانید برای این است که مثل سوییش بشوید؟ شما قرآن را می خواهید، شما برای اسلام قیام کردید. این همه رنج و زحمت که روحانیت می برد برای اسلام است. هرجا که گفتند جمهوری بدانید که توطئه است که اسم اسلام را نیاوردند. هرجا که گفتند جمهوری دموکراتیک، بدانید توطئه می کنند. بدانید منهای اسلام است، آزادی منهای اسلام است. استقلال منهای اسلام است. این همه تبلیغاتی که اهل قلم می کند نمیدانم اهل بیان تبلیغاتی که می کنند که ما از آن دیکتاتوری فارغ شدیم دیکتاتوری عمامه و کفش آمده اینها ضد اسلام هستند. آخوند دیکتاتور نیست آخوند می خواهد مردم آزاد باشد. آخوند می خواهد استقلال باشد. آخوند با توطئه مخالف است نه با آزادی. اینها می خواهند روحانیت را کنار بگذارند.
آنهایی که حسن نیت دارند، حسن نیت به این معنا که نیتشان این است که رژیم سابق نه خارحیها هم نه. اما چی ؟ اما اسلام هم نه. آنهایی که به خیال خودشان حسن نیت دارند، نه رزیم سابق را می خواهند – با آن دشمن هستنند- و نه اجانب را می خواهند با آنها هم دشمن هستند و نه اسلام و آخوند را. اسلام و هرچه وابسته به اسلام است. آخوند یعنی اسلام ؛ روحانیین با اسلام در هم مدغم اند. آن که با روحانیین به طور کلی – نه با یک آخوند نه با من، هرکس به من هرچه بگوید مانعی ندارد- آن که با عنوان روحانیین و آخوند مخالف است آن دشمن شماست. او آزادی را ممکن است برای شما تامین کند، استقلال هم ممکن است برای شما تامین کند، اما استقلالی که در آن امام زمان نیست، آزادی که در آن قرآن نیست، آزادی که در آن پیغمبر اسلام نیست. ملت ما خونش را برای دین داده برای آزادی و خدا داده .

روحانی آزادی در پناه اسلام می خواهد

ملت ما تبع حضرت سید الشهدا شد. او خونش را برای چه داد. حکومت می خواست؟ استقلال و آزادی می خواست؟ او خدا را می خواست. او می خواست که اسلام در خارج تحقق پیدا کند. روحانی اسلام می خواهد، روحانی آزادی در پناه اسلام می خواهد.
این برنامه کوتاه مدت [ شماست] که شما بشناسید اشخاصی که مسیرشان مسیر خداست، مسیر اسلام است، مسیر امام زمان است. راه شناختن به این معنا است که اگر گفتند جمهوری اسلامی بدانید راه، راه شماست و اگر از این کلمه احتراز کردند، اگر دیدید که با روحانیت شما موافقند بدایند با قرآن هم موافقند بدانید با اسلام هم موافقند. اگر گفتند اسلام منهای روحانیت بدانید با اسلام موافق نیستند؛ اینها را برای گول زدن می گویند. برای این که این دژ را [که] بشکنند،دنبالش اسلام[هم] رفته است دیگر محتاج به چیزی نیست. اسلامی که گوینده اسلامی ندارد، این اسلام نیست. اسلام که در کتاب نیست. کتابش را هم از بین می برند. آن کسی که روحانیت را می خواهد از بین ببرد کتاب روحانیت را هم می خواهد از بین ببرد؛ کتاب روحانیت را هم می خواهد بریزد دور. اگر روحانیت از بین رفت تمام کتب دینی ما به دریا ریخته می شود؛ آتش زده می شود.

من حجتی که خدا برایم دارد ادا کردم

این برنامه کوتاه [مدت] برای شما ملت است؛ اللهم قد بل لقد(اشتباه از کیهان است؛ اللهم قد بلغت صحیح است) من رساندم بشما ملت، من مطلب را بشما گفتم و باید هم گفته بشود. من مسائلی [را] که می دانم و می فهم وظیفه ام این است که بگویم و گفتم. من حجتی که خدا برایم دارد ادا کردم. این برنامه کوتاه مدت شما است که باید با تما اینها مبارزه ای بکنید بدتر از آن مبارزه ای که با شاه کردید. دشمنی بعضی از این طوایف برای اسلام کمتر از دشمنی او نبود. او در عین قدرتش باز اسم خدا را می آورد، باز زیارت می رفت ولو به طور ریا بود. اما اینها ریایی هم حاظر نیستند. اینها همچون فرار می کنند از اسلام وقرآن و احکام اسلام که حاظر نیستند دروغ هم بگویند ولو خلاف هم باشد بگویند و بروند.

نویسنده ها کلمه یی از اسلام بکار نمی برند

بعضی از این نویسنده هی ما حاضر نیستند برای جلو بردن مقصدشان بک کلمه اسللام بکار ببرند ولو برای این که ما را بازی بدهند. ما با اینها باید همان مبارزه ای را بکنیم که بارمحمدرضا کردیم برای این که توطئه در کار است. نه قضیه آزادی. آزادی [بله] لکن توطئه نه. جمع آوری قشرها را در هم و برهم و راه انداختن [ آنها] به هر بهانه ای، برای هر استخوانی میتینگ راه انداختن و [به ] دنبال آن با اسلام مخالفت کردن قابل تحمل نیست.

برنامه طویل المدت برای همه ملت ایران

برنامه طویل المدت برا شما جوانها، برای شما خانم و برای همه ما این است که اگر شما ها یک انسان مهذب باشید مقاصد اسلامی را پیش می برید. اگر این خانمها بچه های مهذب بار بیاورند بچه های اسلامی بار بیاورند شما دین تان و هم دنیایتان محفوظ است. اگر خدای نخواسته در دامن اینها بچه های غیر مهذب و بچه ها غیر اسلامی پیدا بشود و در کفالت شما جوانها و بچه های غیر اسلامی و غیر مهذب پیدا بشوند و در دبستانهای ما که بچه ها می روند، مهذب و مودب به آداب اسلامی نباشیند و در دبیرستانهای ما که جوانهای ما میروند تهذیب در کار نباشد، ادب اسلام در کار نباشد و از علوم و احکام اسلام خبری نباشد، روبه زوال است یعنی هم اسلام بباد می رود و هم کشور.
برنامه طویل المدت و دراز مدت این است که شما خودتان را تهذیب کنید و بچه هایتان را. برای آتیه، شما کشور لازم دارید برای بچه های خودتان و اسلام برای بچه هایتان. شما حالا به واسطه این که مودب شدید به آداب اسلام برای حالا کار می کنید، لکن اولاد شما اگر چنانچه مهذب نباشد و مودب به آداب اسلام نباشد، فردا برای اسلام هیچ کاری نمی کند و کسی که ایمان نداشته باشد کسی که به خدا اعتقاد ندشته باشد کسی که به روز جزا اعتقاد نداشته باشد این برای کشورش مفید نخواهد بود. ممکن است یکی دوتا پیدا بشود اما ما حجت مان بر سر توده مردم است. مردمی می توانند کشور خودشان را حفظ کنند، مردمی می توانند مملکت و ملت خودشان را نجات بدهند که معنویت داشته باشند. اگر معنویت در کار نباشد و همه مربوط به مادیت باشد هر جا آخور بهتر است سر آن آخور می روند، ولو این که آن آخور را آمریکا برایش درست بکند.
اینهایی که به مملکت ما خیانت کردند و همه چییز ما را بردند، اینها برایشان فرق نمی کرد که آمریکا به آنها مادیت بدهد یا از یک را ه دیگری باشد. راه صحیح و غیر صحیح پیش آنها فرقی نمی کند. آنها اتومبیل می خواهند حالا این اتومبیل از دست پیغمبر به آنها برسد یا از دست ابوجهل برسد فرقی نمی کند. به او کاری ندارند به اتومبیل کار دارند.
اینهایی که به مملکت ما خیانت کردند و مملکت ما را به تباهی کشاندند اینها آنها بودند که ایمان نداشتند. اگر در بین آنها یکنفر ایمان داشت آن یکنفر این کارها را نمی کرد. آنهایی که خوردند و بردند ما را به تباهی کشاندند، آنهایی بودند که به اسلام کاری نداشتند؛ اعتقاد ندادشتند به ماوراء طبیعت اعتقاد نداشتند؛ به معنویت عقیده نداشتند. آنها می گفتند همین چها روز زندگی مرفه تر بهتر است؛ از هر راهی که می خواهد باشد.

وظائف استاد معلم و نویسنده در برنامه طویل المدت

برنامه طویل المدت ملت ما، برنامه دراز مدت ما این است که بچه های خودمان اینهایی را که تحت تربیت آنها است،معلمهای ما؛ پدر های بچه های ما؛ معلم های بچه های ما؛ استادهای بچه های ما؛ نویسنگان برای بچه های ما؛ گویندگان برا بچه های ما؛ اینها معنویات را به این ملت بفهمانند. آنها را با معنویات آشنا کنند.
این مادر که بچه در دامن او بزرگ می شود، بزرگترین مسئولیت را دارد و شریفترین شغل را دارد. شریف ترین شغل در عالم بزرگ کردن یک بچه و تحویل دادن یک انسان است به جامعه. این همان بود که خدای تبارک و تعالی در طول تاریخ برایش انبیاء را فرستاد. در طول تاریخ از آدم تا خاتم انبیاء آمدند انسان درست کنند. شعل مادری، مع الاسف اجانب این شغل را پیش ما مبتذل کردند و مادرهای بچه های ما را از بچه ها جدا کردند. این شغل بزرگ را مبتذل کردند که از دامن مادر بچه صحیح بیرون نیاید و بعد که به دبستان می رود و بعد که تحت حمایت پدر می آید پدر راهم یک کار بکنند که توجهش به بچه نباشد. تربیت نکند. بعد هم در دبستان و دبیرستان و بعد در همه جا و بالاتر از آن، اینها می خواهند انسان در این کشورها نباشد. اگر انسان در این کشورها باشد دست آنها کوتاه خواهد شد. می خواهند مسلمان صحیح مومن بالله، آن که شهادت را فوز می داند در این مملکت نباشد. دیدند اینهایی که دست آنها را کوتاه کردند همین ها بودند که زن و مرد در خیابانها ریختند و فریاد کردند اسلام. اینها از اسلام می ترسند.
آن برنامه قلیل المدت وکم مدت و این برنامه دراز مدت و این مطلبی است که به شما عرض می کنم و شما برادرها و خواهرهای من از قول من عرض کنید که مطلب این است. بعد هم که انشاء الله می خواهید وکیل تعیین کنید، برای هر محلی که می خواهید، وکیلی تعیین کنید که به جمهوری اسلامی اعتقاد داشته باشد.

وکیلی که جمهوری اسلامی نخواهد به درد شما نمی خورد

اگر وکیلی باشد که پیشانیش پینه بسته است از شدت سجده ولیکن جمهوری اسلامی را نمی خواهد، این به درد شما نمی خورد. و اگر وکیلی باشد که[حتی] بدانید [که] دشمن با رژیم منحوس بوده و دشمن با آمریکا و شوروی بود ولکن جمهوری اسلامی نمی خواهد این وکیل را انتخاب نکنید.
وکیلی که تعیین می کنید آن است که به جمهوری اسلامی عقیده داشته باشد، نه چهار روزی که حالا می خواهد وکالت بکند، بگوید جمهوری اسلامی.
ما یکنفر داشتیم می خواست وکیل بشود. می گفتند که این آدم در ایامی که می خواهد رای بگیرد نماز می خواند. این طور نباشد، خودتان فهمدیده باشید، بین خودتان زندگی کرده باشد و فهمیده باشید که مسیر[او] همان مسیری است که شما دارید. اگر یکنفر آدمی باشد که فیلسوف زمان باشد؛ یک آدمی باشد که تمام عالم را درتحت سیطره علمی خودش برده باشد لکن جمهوری اسلامی را نمی خواهد ان را تعیین نکنید.
خداوند انشاءالله شما را حفظ کند و موید ومنصور کند و این راه را هم ما باهم انشاءالله ادامه بدهیم.
(کیهان 5 خرداد 1358)



اعلاميه خميني برای تحریم م تحريم نوروز 1342 به خاطر اعلاو تساوی حقوق زنان در «انقلاب -1
:سفید» شاه- منبع
http://noorportal.net/90/134/135/12421.aspx

بسم الله الرحمن الرحيم انالله و انااليه راجعون روحانيت اسلام امسال عيد ندارددستگاه حاكمه ايران به احكام مقدسه اسلام تجاوز كرده و به احكام مسلمه قرآن قصد تجاوز دارد، نواميس مسلمين در شرف هتك است و دستگاه جابر با تصويبنامه‌هاي خلاف شرع و قانون اساسي مي‌خواهد زن‌هاي عفيف را ننگين و ملت ايران را سرافكنده كند.دستگاه جابر در نظر دارد تساوي حقوق زن و مرد را تصويب و اجرا كند. يعني احكام ضروريه اسلام و قرآن كريم را زير پا بگذارد، يعني دخترهاي هجده ساله را به نظام اجباري ببرد و به سربازخانه‌ها بكشد، يعني با زور سرنيزه دخترهاي جوان عفيف مسلمانان را به مراكز فحشا ببرد.هدف اجانب، قرآن و روحانيت است. دست‌هاي ناپاك اجانب با دست اين قبيل دولت‌ها قصد دارد قرآن را از ميان بردارد و روحانيت را پايمال كند. ما بايد به نفع يهود امريكا و فلسطين هتك شويم، به زندان برويم، معدوم گرديم، فداي اغراض شوم اجانب شويم.آنها اسلام و روحانيت را براي اجراي مقاصد خود مضر و مانع مي‌دانند، اين سد بايد به دست دولت‌هاي مستبد شكسته شود.موجوديت دستگاه، رهين شكستن اين سد است. قرآن و روحانيت بايد سركوب شود. من اين عيد را براي جامعه مسلمين عزا اعلام مي‌كنم، تا مسلمين را از خطرهايي كه براي قرآن و مملكت قرآن در پيش است آگاه كنم. من به دستگاه جابر اعلام خطر مي‌كنم. من به خداي تعالي از انقلاب سياه و انقلاب از پايين نگران هستم. دستگاه‌ها با سوء تدبير و با سوءنيت گويي مقدمات آن را فراهم مي‌كنند. من چاره را در اين مي‌بينم كه اين دولت مستبد به جرم تخلف از احكام اسلام و تجاوز به قانون اساسي كنار برود و دولتي كه پايبند به احكام اسلام و غمخوار ملت ايران باشد بيايد. بارالها من تكليف فعلي خود را ادا كرم: «اللهم قد بلغت» و اگر زنده ماندم تكليف بعدي خود را به خواست خداوند ادا خواهم كرد.خداوندا، قرآن كريم و ناموس مسلمين را از شر اجانب نجات بده.
روح‌الله الموسوي الخمينی

در لینک زیرسخنرانی پیامبر در محل غدیر خم در آخرین حج زندگیش(حجة الوداع) که در آن به روایت شیعه او2- علی پسر عمومی خود را به جانشنی خود برگزید آمده است. عبارت اللهم قد بلغت را او بعد از معرفی علی و گواه و شاهد گرفتن خدا برای ابلاغ این انتخاب به مسلمان به کار برده است- منبع
http://www.ic-el.org/iinews.asp?type=155

2 - فحرالدین حجازی در آن نوشته به یاوه گویی علیه روشنفکران و گروهای چپ پرداخت. او در همان مقاله در مورد ریشه دار بودن اسلام در بیان مسلمانان مدعی شد که در آلبانی هم که انور خوجه دستور داده مردم اسم بچه های خود را«کمباین و تراکتور و داس و چکش» بگذارند مسلمانان آن کشور اعتنایی به آن نمی کنند و اسامی اسلامی مثل فاطمه و محمد را برای بچه های خود انتخاب می کنند. در این مورد به مناسبت مرگ او مطلبی نوشته بودم لینک زیر
http://iradj-shokri.blogspot.com/2007/05/29.html