یادداشتی از خانم شعله پاکروان مادر ریحانه در فیسبوک
خیلی
سعی کردم همه پست های تبریک بیست و هفتمین سالروز مادر شدنم را که مدیون
حضور ریحانه در جهان بودم ، لایک کنم ، ولی نشد . ترجیح دادم، با نوشتن این
پست ، از همه زنان و مردان مهربان که ماههای گذشته برای نجاتش تلاش کردند ،
هفتم مهر و سوم آبان بیدار ماندند و با اشک انتظارش را کشیدند ، در سوگ
پروازش به جهان باقی نشستند و دیروز و امروز سالروز تولدش را گرامی داشتند
تشکر کنم .
به واسطه وجود ریحانه ، مادر شدم و با او بود که میلیونها انسان شریف در کنارم قرار گرفتند .
ریحانم از تو ممنونم که مرا برای حمل نه ماهه و به دنیا آوردنت انتخاب کردی . از تو ممنونم که مرا دوست داشتی و اجازه دادی سربازت باشم . از تو ممنونم که نوزده سال خانه ام را روشن کردی . از تو ممنونم که بودی تا بیش از هفت سال به ملاقاتت بیایم با شوق و عشق . از تو ممنونم که گذاشتی نامم در کنار نام شادابت باشد . از تو ممنونم که دختر و دلبند و عشق و نورچشم و دین و دنیایم بودی و هستی .
هرگز فراموشت نمیکنم . هرگز از یادت نمیکاهم . هرگز راهت را رها نمیکنم . هرگز فریادی جز فریاد تو را طنین انداز نخواهم کرد . هرگز دست دوستی با دشمنانت نخواهم داد . هرگز چشمها و لبها و گلوی کبود و شانه های مجروحت را فراموش نمیکنم . هرگز چهارم آبان و صحنه های کاشتن بدن نازنینت در زمین و سپردنت به دستهای مهربان مادربزرگم و فریادهای مامور معذور را از یاد نخواهم برد .
به پروانه وجودت ، به لحظه زیبای متولد شدنت ، به روح آزاد و پرنشاطت ، به زبان گویا و هوش سرشارت ، به پیوند میان من و تو ، به لبخندهای جانبخشت ، به عشق ، به عشق ، به عشق ، به حق ، به حق ، به حق سوگند میخورم که تا آخرین نفس چشمانم را از اهدافی که تو ، فرمانده قلبم ، نشانم دادی بر نخواهم داشت . تک تکشان را پیدا میکنم افتخار بدست آوردنشان را تقدیم تو میکنم .
مرا باور کن دخترکم . حالا آرام و راحت بخواب شازده کوچولوی مهربانم که برای راستی و درستی جانت را دادی .
به واسطه وجود ریحانه ، مادر شدم و با او بود که میلیونها انسان شریف در کنارم قرار گرفتند .
ریحانم از تو ممنونم که مرا برای حمل نه ماهه و به دنیا آوردنت انتخاب کردی . از تو ممنونم که مرا دوست داشتی و اجازه دادی سربازت باشم . از تو ممنونم که نوزده سال خانه ام را روشن کردی . از تو ممنونم که بودی تا بیش از هفت سال به ملاقاتت بیایم با شوق و عشق . از تو ممنونم که گذاشتی نامم در کنار نام شادابت باشد . از تو ممنونم که دختر و دلبند و عشق و نورچشم و دین و دنیایم بودی و هستی .
هرگز فراموشت نمیکنم . هرگز از یادت نمیکاهم . هرگز راهت را رها نمیکنم . هرگز فریادی جز فریاد تو را طنین انداز نخواهم کرد . هرگز دست دوستی با دشمنانت نخواهم داد . هرگز چشمها و لبها و گلوی کبود و شانه های مجروحت را فراموش نمیکنم . هرگز چهارم آبان و صحنه های کاشتن بدن نازنینت در زمین و سپردنت به دستهای مهربان مادربزرگم و فریادهای مامور معذور را از یاد نخواهم برد .
به پروانه وجودت ، به لحظه زیبای متولد شدنت ، به روح آزاد و پرنشاطت ، به زبان گویا و هوش سرشارت ، به پیوند میان من و تو ، به لبخندهای جانبخشت ، به عشق ، به عشق ، به عشق ، به حق ، به حق ، به حق سوگند میخورم که تا آخرین نفس چشمانم را از اهدافی که تو ، فرمانده قلبم ، نشانم دادی بر نخواهم داشت . تک تکشان را پیدا میکنم افتخار بدست آوردنشان را تقدیم تو میکنم .
مرا باور کن دخترکم . حالا آرام و راحت بخواب شازده کوچولوی مهربانم که برای راستی و درستی جانت را دادی .