این مطلب را من در مهر ماه سال 88 نوشتم و سوالاتی را در مورد ابهامی که در بیانیه بیست و هشتمین سالگرد تاسیس شورا وجود داشت طرح کرده و خواستار جواب به آن از سوی تنی چند از اعضای شورا اهل نوشتن و مصاحبه کردن هستند شده بودم، چون رهبران که از ما بهترانند و غیر قابل دیدن و دسترسی. حالا با اتفاقات ناگواری که در کمپ الحریه(لیبرتی) اتفاق افتاده است، دوباره مساله عدم توجه به این مساله که عراق جای ماندن برای مجاهدین نیست و البته این را من بارها مورد تاکید قرار داده بودم، مطرح می شود به ویژه این که رویدادهای تلخ و قابل اجتناب قبل از جنایت 21 بهمن عراقیها، (مرداد 88 و فرودین 90 هم، که تصمیم و تاکتیک غلط و خود خواهانه رهبری مجاهدین در وقوع آن نقش داشت) به مجاهدین مظلوم تحمیل شد.
بیاینه بیست و هشتمین سالگرد تاسیس شورا، نکته یی و چند سوال
بیاینه بیست و هشتمین سالگرد تاسیس شورا، نکته یی و چند سوال
ایرج شکری
بیانیه سالانه تاسیس شورا که در سالهای قبل از حمله عراق به آمریکا معمولا در اوائل مرداد انتشار می یافت چند سالی است که در شهریور منتشر می شود. این بیانیه هم که در آغاز آن یاد آوری شده که در شهریور ماه به تصویب رسیده روز 19 مهر ( چهار روز بعد از آزادی 36 تن از مجاهدان ربوده شده توسط نیروهای مزدور عراقی)، برای اطلاع عموم منتشر شد. این بیانیه هم مثل تقریبا همه بیانبه های سالهای گذشته، هیچ نوع کنجکاوی بر نیانگیخت و هیچ یادداشتی بر آن نوشته نشد. یکی از دلائل آن طبعا به خاطرقطع هر نوع دیالوگ و ارتباط با اپوزیسیون خارج کشور است و عامل دیگر به خاطر تحلیلهایی است که همه می دانند چیز تازه یی جز کنار هم گذاشتن مقداری از اخبار و اظهار نظرهای مقامات سیاسی در داخل و خارج کشور و نتیجه گرفتن این که اوضاع به کام است و هرچه گفته بودیم همان شد و حتی بلکه خیلی هم بهتر از پیش بینی ما شد، نیست ( مثل نتیجه انتخابات خرداد سال 76 که عالیجنابان در برابر دوربینهای تلویزیونی گفته بودند که معلوم است ناطق نوری رئیس جمهور از پیش انتخاب شده این نمایش انتخاباتی است اما خاتمی با کسب 69 درصد آراء 3 بر یک او را شکست داد ). اما در این بیانیه مساله یی هست که در قالب خواستی از طرف شورائیان مطرح شده است و معنی روشنی ندارد و مبهم است. این خواست همان چیزی است که در اطلاعیه 5 مرداد «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» خانم مریم رجوی آمده بود و حال در این بیانیه به از سوی شورائیان مورد تایید قرار گرفته است. این نکته مبهم، تاکید بر ماندن در عراق تحت حفاظت آمریکا یا یک نیروی بین المللی « تا تعین تکلیف قطعی»است. عین جمله مورد نظر در بیانیه بیست هشتمین سالگرد تآسیس شورا این است:« ما جامعه جهانی، به ویژه دبیرکل و کمیسرعالی حقوق بشر ملل متحد و هم چنین دولت آمریکا را - که طبق موافقتنامهیی که با یکایک ساکنان اشرف امضا کرده، به حفاظت از آنان تا تعیین تکلیف نهایی ایشان متعهد شده است- به اقدام برای تضمین امنیت اشرف و حقوق ساکنان آن بویژه آزادی مجاهدان ربوده شده، فرامیخوانیم». در بیانیه 5 مرداد «رئیس جمهور برگزیده مقاومت»(1) که مانور بسیار نازلی بود برای مطرح کردن در خواست حفاظت اشرف در آستانه حمله نیروهای عراق به انجا، ایشان مساله محوری را بازگشت به ایران با شرایط تضمین امنیت و آزادی بیان مجاهدین از سوی رژیم قرار داد بود، که خب این خیلی شوخی بود. زیرا در حالی که خودیهای منتقد رژیم که از آغاز تاسیس جمهوری منحوس مذهبی-آخوندی خادم این رژیم بوده اند و با همه اخلاص و جدیتی که در حفظ نظام ولایت فقیه دارند، در زمان صدور اطلاعیه «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» تحت تعقیب و دستگیری قرار گرفته بودند، و آنهایی که هم آزاد بودند، اجازه تشکیل اجتماعات و راه پیمایی به آنان داده نمی شد و نمی شود، چطور می شود، از مرجع یا مراجعی انتظار داشت که تضمینی برای امینت و آزادی بیان مجاهدین باشند تا آنها از عراق «رفع زحمت» بکنند و به کشور خود برگردند؟ «رئیس جمهور برگزیده مقاومت»، در پیام خود آلترناتیوی که در صورت رد این پیشنهاد- که همانطور که یاد آور شدم چیزی جز یک شوخی نبود-، ارائه کرده بود این بود:« جامعه بين المللي بخصوص ايالات متحده را فرا ميخوانم كه تا پذيرش چنين شرايطي از سوي رژيم ايران، از دولت عراق بخواهند كه قطعنامه پارلمان اروپا را باجرا در بياورد و محاصره شهر اشرف خاتمه بدهد. در غيراينصورت اين دولت آمريكاست كه بايد حفاظت ساكنان اشرف را بر عهده بگيرد. وضعيت اشرف ناشي از جنگ و بمباران و خلع سلاح ساكنان آن توسط نيروهاي آمريكايي و موافقتنامه اي است كه با يكايك ساكنان آن توسط نيروهاي امريكايي درباره حفاظت آنها تا فرجام نهايي امضا شده است.»(2). ملاحظه می کنید که حفاظت تا فرجام نهایی، در بیانیه شورا به شکل حفاظت تا تعیین تکلیف نهایی آمده است. این را هم مناسب می دانم در اینجا یاد آوری بکنم که آقای رجوی «رهبر مقاومت و فرمانده کل ارتش آزادیبخش» در سخنانی برای مجاهدان ساکن اشرف در 7 بهمن سال قبل در بند دوازدهم سخانش گفت «12-درموافقتنامه امضاء شده بین تكتك نفرات با نیروهای آمریكایی، كه همزمان با اعلام موقعیت قانونی اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در اشرف صورت گرفت[...] سه گزینه در برابر همه افراد قرار گرفت: بازگشت به ایران یا رفتن به كشور ثالث و یا ماندن در اشرف و استمرار اقامت در كشور عراق. 3400 نفر همین گزینه سوم را انتخاب كردند» (3). حالا سوالی که مطرح می شود این است که این تعیین فرجام یا تعیین تکلیف نهایی یعنی چه؟ طبعا معنی آن نباید چیزی جز تعیین تکلیف مجاهدین در عراق باشد، اگر همین باشد معنی دیگر آن این است که اراده یی غیر از اراده مجاهدین باید این تکلیف را تعیین کند، چون قبلا بنا بر سخنان آقای رجوی که به آن اشاره کردم، انتخاب ماندن در عراق یا رفتن به اختیارشان گذاشته شده بود و آنها ماندن را انتخاب کردند و حالا که آمریکا با امضای پیمان یا تفاهم امنیتی با عراق، کمپ اشرف و حفاظت آن را به عراق واگذار کرده است، دولت عراق که ثبات آن مهمترین مساله آمریکا در عراق است (بیش از 4 هزار نفر از سربازان آمریکا در آنجا کشته شده اند و تا هم اینجا هم بیش از 600 میلیارد دلار در آنجا خرج کرده است)، مایل به حضور آنان در خاک خودش نیست. از طرف دیگر دولت بارک اوباما خواهان رها شدن از مساله عراق و پرداختن هرچه بیشتر به افغانستان است که طالبان در آن در حال سر برآوردن دوباره هستند. بنا بر این ملاحظه می شود که آمریکا انتخابی جز همراهی با دولت عراق یا جلب رضایت خاطر آن ندارد. خب حالا اگر آمریکا سرانجام تصمیم به انتقال مجاهدین از عراق گرفت، رهبری مجاهدین این بار می خواهد چه فرمانی بدهد؟ در گیری با آمریکائیها یا پذیرش ترک عراق؟ شق اول که متصور نیست و در شق دوم این سوال مطرح می شود که چرا رهبری مجاهدین نتوانست تشخیص بدهد که با سقوط رژیم صدام دیگر عراق نمی تواند جای مناسبی برای مجاهدین باشد؟ چرا که تردید نیست که کسانی از اهل سیاست عراق که نظر مثبتی نسبت به مجاهدین دارند، نمی توانند حضور خود مختار و در حصار خود برپا کرده آنان را در منطقه ای به وسعت اشرف و رفتار نمایشی آنان را با به راه انداختن رژه ارتشی که هدف اش برانداختن رژیم نیرومند کشور همسایه است، بپذیرند. از اینها گذاشته اگر قرار باشد مجاهدین در عراق بمانند، تنها می توانند به عنوان پناهنده بمانند و اگر بخواهند مثل پناهنده بمانند دیگر باید با آن دوره «خود مختاری اشرف» خدا حافظی کنند و کلا باید در چارچوب قوانین آن کشور زندگی کنند و از هر کاری که دولت آن کشور خلاف مصالح و منافع خود می داند بپرهیزند که بی تردید عدم تهدید و تحریک رژیم ملاها از شرایط آن مهم آن خواهد بود و با توجه به این مساله دوباره بر می گردیم به این سوال که پس ماندن در عراق به عنوان گروهی پناهنده که حق فعالیتی علیه رژیم را نخواهد داشت چه خاصیتی در جهت ارتقاء مبارزات مردم ایران و براندازی رژیم داشت. در حالی که تاکتیک محوری که گویی مساله ناموسی بود که اصلا نباید حرفی که بوی شک کردن در درستی آن بیاید، زده می شد، مبارزه مسلحانه بود که در تمام 6 سال بعد از سقوط رژیم صدام مسکوت مانده و آقای رجوی مطلقا حاظر نیست توضیحی در این مورد بدهد که بالاخره تکلیف مبارزه مسلحانه چه شد؟ همچنان که نمی گوید که ارتشی که 6 سال است که خلع سلاح شده و قبل از آن نیز حدود 13 سال هیچ اقدامی جز همان کارهای نمایشی در اشرف و برگزاری نماز عید فطر و عید قربان( به امامت خود ایشان)،از آن دیده نشده بود، بالاخره هست یا نیست؟ صرف نظر این که آن ارتش اگر اقدامی هم می کرد، نتیجه یی جز«یک فروغ جاویدان» دیگر و به مراتب خونین تر نمی توانسته داشته باشد، هر گونه تحرک آن منوط به اجازه رژیم سابق عراق بود نه به اراده فرمانده کل آن و چون هر حرکت و حمله یی از سوی آن خلاف منافع عراق بود که آتش بس با رژیم را پذیرفته بود، به همین خاطر اجازه تحرک به آن هم از سوی رژین عراق داده نشد. اداعای «رهبر مقاومت» در مورد آثار حضور مجاهدین در عراق در مبارزه با بنیاد گرایی و ...- صرف نظر از ذهنی بودن مطلق آن-، اگر هم تاثیرات ادعایی را بپذیریم، تازه می شود نوعی ژاندارمی دواطلبانه برای منافع غرب در برابر توسعه نفوذ رژیم . این مساله شاید برای جناب رجوی، از منظر وارد «بازی بزرگان» شدن مهم باشد ولی واقعا چیزی نیست که کمترین توجهی در افکار عمومی در داخل کشور بربیانگیزد و کمترین تاثیری در مبارزات مردم با رژیم داشته باشد. متاسفانه جناب رجوی در دنیای خودش سیر و سیاحت می کند و کاری به افکار عمومی ندارد. اگر غیر از بود که بیش از بیست سال به شعاری مثل ایران رجوی – رجوی ایران که مورد انزاجار عمومی ایرانیان - از منتهی الیه گرایش راست تا منتهی الیه چپ بود و این را بیان هم می کردند- ، نمی چسبید. حالا سوال خودم را در مورد ابهامی که در بیانیه بیست و هشتمین سالگرد تاسیس شورا، به آن پرداختم، با فشرده کردن توضیحاتی که دادم مطرح می کنم:
1- منظور از تعیین تکلیف نهایی چیست؟ اگر منظور تعیین تکلیف قطعی حضور مجاهدین در عراق است، با توجه آن چه یاد آوری شد، این تعیین تکلیف باید خارج کردن مجاهدین از عراق توسط آمریکا باشد. در این صورت سوالات دیگری پیش می آید از جمله این که حاصل آن همه امضاء جمع کردن و ضیافت دادن به شیوخ و رؤسای قبایل استان دیالی در این 6-7 سال چه شد؟ چرا از اول « رهبر مقاومت» نتوانست (یا بهتر است بگویم نخواست) درک کند که عراق دیگر جای مناسبی برای مجاهدین نیست و ادعای مبارزه با بنیاد گرایی برای جلوگری از «بلعیده شدن عراق توسط رژیم» ادعایی پوچ و ذهنی است که تازه اگر هم واقعیت می داشت هیچ ارتباطی به مبارزات مردم و تاثیر در آن نمی توانست داشته باشد همچنان که رویدادها انتخابات به این طرف نشان می دهد. خلاصه این که این تعیین تکلیف هم دوباره مثل جریانات اعتصاب غذای اخیر، مساله را به صورت خوردن چوب پیاز در می آورد. این همه هزینه انسانی و مالی برای ماندن در عراق و نگهداشتن اشرف، و سرانجام از دست دادن آن! آنوقت ضربه های سنگینی بر اعتبار «رهبر مقاومت» فرود خواهد آمد. از جمله این که ایشان با خود خواهی و لج بازی و بی اعتنایی به افکار عمومی در پاسخ به سوالاتی که در مورد استراتژی و تاکیتک وجود داشت و این که بالاخره تکلیف مبارزه مسلحانه چه شد، کار را به اینجا کشاند. در شرایط حاضر هم سوال این است که شما که به ارتش تمام افسری خود لباس رنگارنگ می پوشانید و مدال به سینه شان آویزان می کنید و رژه و برنامه های نمایشی اجرا می کنید، تحت چه شرایطی فکر می کنید آن ارتش می تواند دوباره مسلح شود،( چون به صرف داشتن لباس افسری که نمی شود جنگی را هدایت کرد وبرد) و گذشته از این چطور ممکن است بدون شعله ور شدن جنگ دیگری بین رژیم ملاها با عراق یا با آمریکا، آن ارتش مستقر در عراق بتواند از آنجا به قصد گذشتن از مرز و جنگ با نیروهای رژیم راه بیفتد؟ با توجه به این که در این 20 سال گذشته، زمان نیروهای شما را فرسوده(گیرم که خودتان قبول نکنید، واقعیت گذر عمر و فرسودگی جسمی را چیزی عوض نمی کند) اما نگفته پیداست که وضع نیروهای مسلح رژیم چه به لحظ نیرو چه به لحاظ تجیهزات و چه به لحاظ آموزش، با زمان پایان جنگ، زمین تا آسمان تفاوت دارد و مثل دو دوتا چهار تا روشن است که به لحاظ نظامی، آن هم در یک جنگ کلاسیک، شما بازنده قطعی جنگ خواهید بود. این را من قبلا گفته ام، باز هم تکرار می کنم که هر استراتژی که بر پایه فتح تهران توسط ارتش آزادیبخش مستقر در عراق ریخته شده باشد، کمترین شانسی برای پیروزی ندارد. تنها شانس رسیدن پای نفرات مستقر در اشرف به تهران سرنگون شدن رژیم توسط مردم است (حالا خواه اسم این نفرات ارتش آزادیبخش باشد خواه سازمان مجاهدین، خواه توپ و تانک هلی کوپتر و هواپیما یا پوشش هوایی یک نیروی خارجی مثل آمریکا را داشته باشد یا هیچکدام از این ها را نداشته باشد)،. چون ذهن گرایانه تر و خیالی تر از این نمی شود تصور کرد که مردم شهر ده میلیونی تهران(تهران بزرگ 12 میلیون) رغبت به قیام و مبارزه و رفتن به خیابان تحت اشغال نیروهای مسلح رژیم را نداشته باشند و آنوقت ارتشی از آن سوی مرز بیاید و به تهران برسد و برود رژیم را سرنگون کند.
2-آیا تعیین منظور تعیین تکلیف رژیم ( کوبیدن آن به خاطر فعالیت اتمی) توسط آمریکاست؟ به نظر نمی رسید منظور این باشد چون این مورد اولا عملی نیست، ثانیا جز جنگ و آن هم طی سناریویی نظیر آنچه سیمور هرش خبرنگار آمریکایی به عنوان طرحی در زمان بوش از آن حرف زده بود، که عبارت از کوبیدن موشکی و هوایی صداها هدف نظامی و اقصادی و زیربنایی کشور و تضعیف رژیم برای امکان پذیر کردن اعتراضات مردم بود ، چیز دیگری نمی توان تصور کرد. تازه چنین جنگی بر خلاف تصور برخی افراد خوشباور الزاما به سرنگونی رژیم منجر نمی شود و با توجه به شرایط کنونی با راه افتادن حرکت اجتماعی، طرف برنده، اصلاح طلبان درون نظام خواهد بود. این چشم انداز دلخواهی نمی تواند برای مجاهدین باشد که نخست وزیر ورئیس جمهور و ارتش تمام افسری خود را دارند و رهبر آن همانگونه که زنده یاد کمال رفعت صفایی در شعر تاریخی خود« در ماه کسی نیست» گفته «از اقتدار مشترک گریزان» است و خواهان« اقتدار مجرد» و قبضه تام و تمام قدرت است.
باتوجه به این که سالهاست رهبری مجاهدین ارتباط یک سویه با مردم را روش کار خود قرار داده و اگر هم مصاحبه و گفتگویی کرده اند با رسانه های خارجی و سر مسائل مورد علاقه غربیها بوده و در آن مورد هم (مثل تعاریفی که از اسلام و دموکراسی و ...ارانه کرده اند)، هیچ محدویتی برای «ولخرجی» نداشته اند، می دانم که پاسخی به سوال من از سوی «از ما بهترون» به ما مردم کوچه و بازار داده نخواهد شد، به همین خاطر من سوالم را که در این نوشته شرح مفصلی دراطراف آن دادم، از اعضای شورای ملی مقاومت می پرسم. اگر چه در زیر بیانیه بیست و هشتمین سالگرد تاسیس شورا، نوشته نشده است که « به اتفاق آراء» تصویب شده است، اما اعضای اولیه و نام آشنا برای افکار عمومی ایرانیان که اهل تفسیر و تحلیل هستند و مصاحبه های تلویزیونی در سیمای مقاومت با آنان شده، حتما از امضاء کنندگان و تایید کننگان آن بوده اند. در خواست من از آنها این است که اگر خودشان می دانند معنی آن تعین تکلیف چیست خودشان معنی آن را بگویند و یا اگر مفهوم آن را نمی دانند، به هر حال آنان امکان دیدارد و امکان تماس تلفنی و اینترنتی با مبتکر این راه حل، خانم مریم رجوی «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» دارند، از ایشان بپرسند و برای افکار عمومی پاسخ آن را بگیرند. اگر معنی آن روشن شدن تکلیف اقامت مجاهدین در عراق است در آن صورت با توجه به توضیحات داده شده و سوالهای مطرح شده در اطراف این فرض، به آنها هم پاسخی بدهند .
من به ترتیب حروف الفبا اسم آقایانی و خانمهایی را که فکر می کنم می توانند پاسخ سوالات یاد شده را بدهند ذکر می کنم و امیدوارم که لااقل آنها شانه از بار مسئولیت در برابر افکار عمومی خالی نکنند و لااقل یکی از آنها جوابی به این سوالات بدهد(اگر جواب دهندگان متعدد باشند که به نفع شورا در افکار عمومی است). آقایان: 1- پرویز خزایی، 2-رضا روحانی، 3- مهدی سامع، 4- دکتر کریم قصیم، 5- زینت میرهاشمی 6-دکتر منوچهر هزارخانی. به این اسامی اسم پهلوان مسلم اسکندر فیلابی راهم اضافه می کنم. اگر چه ایشان کمتر اهل نوشتن و به ویژه تحلیل نوشتن است اما مصاحبه هایی تلویزیونی داشته است. ایشان چندی پیش در واکنش به انتقاد هایی که از اعتصاب غذای اشرفیان شده بود ( منهم جزو انتقاد کنندگان بودم)، در مطلبی که در سایت موسوم به همبستگی ملی و سایت های زنجیره یی متصل به مجاهدین، درج شد با تایید و ستایش اعتصاب غذا در اشرف، تفسیرها در مورد اعتصاب غذا را رذالت نامیده بود(4). به همین خاطر از ایشان هم می خواهم ضمن بیانظر خودش در مورد این نوشته و این که اگر رذالتی در آن می بیند آن را برای افکار عمومی روشن کند، به مساله تعین تکلیف نهایی هم بپردازد و پاسخ بدهد. این سوال را من بیشتر از باب تمرین دموکراسی مطرح کردم چون در دموکراسی خبرنگاران نماینده افکار عمومی در ارتباط با مقامات و مسئولان در هر سه قوه کشورهستند و رابط بین قدرت سیاسی و بین مردم هم بشمار می روند. کارنامه اهل سیاست و اصحاب قدرت را برای مردم بررسی و نقطه ضعف و قدرت آن را می نمایانند و نیز نظرات و نارضائیهایی هایی مطرح در جامعه را با طرح سوالهایی از مسئولان و گرفتن پاسخ از آنها توانایی و نیز صداقت یا برعکس حقه بازی و دو رویی و دروغگویی آنها را به دواری مردم می گذارند و این روند که همیشه برقرار است، به پیشرفت امور در حل مسائل مردم کمک می کند و مردم با شناختی که از این طریق از اهل سیاست بدست می آورند، در زمان انتخابات، رای خود را به کسی می دهند که آن را صالح تر و نماینده عملی کردن خواستهای خود می دانند.
منابع:http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=47716 1-http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=44768 -2http://www.iranncr.org/index.php?option=com_content&view=article&id=65 -3http://www.iranncr.org/index.php?option=com_content&view=article&id=544 -4
مهر 1388 – 18 اکتبر 200926- پ