مشت محکم روزگار بر پوزه پاسدار توّاب ساز حسین شریعتمداری
ایرج شکری
پاسدار بازجو و توّاب ساز حسین شریعتمداری که خامنه ای روزنامه کیهان را سالهاست به او سپرده است، کارش از طریق آن روزنامه، پرونده سازی و برچسب زنی و تهمت وافترا به هر منتقد نظام و همراه با توهین های بیشرمانه به دگراندیشان همراه بوده است. نقش عملی و اجرایی او در ایجاد اختناق و سرکوبی منتقدان نظام منحوس ولایت فقیه به غیر از آنچه در دهه سیاه 60 به عنوان بازجو داشته و بعد همکاری او در تولید برنامه «هویت» با سعید امامی و تلویزیون علی لاریجانی، محدود نمی شود. او مشاور سیاسی رهبر و «خط دهنده و زمینه ساز» تصمیم گیری و بکار گرفتن سیاستهایی است که دیوارهای اختناق را بلند تر و عرصه را برای آزادی اندیشه و بیان تنگ تر می کند است. طرح قانونی اصلاح قانون مطبوعات که خامنه ای با «حکم حکومتی» به کروبی رئیس وقت مجلس، دستور کنار گذاشتن آن را داد، قبلا مورد مخالفت شدید این عنصر منفور آزادی ستیز و پاسدار اختناق، در مقاله ای در کیهان قرار گرفته بود. نقش خط دهنده او در سرکوبگری و اختناق تا آن حد است که بازجویان دستگاه قضایی رژیم در پرونده سازی برای دگر اندیشان در بازجویی، سوالات خود را از روی مطالب کیهان و برچسب ها و اتهامات وارده از سوی این روزنامه مطرح کرده اند. در این مورد خانم مهرانگیز کار در مطلبی که اواخر آبان با عنوان «ادبیات نفرت»* نوشته بود، یاد آور شده است که: «کم نیستند کسانی از تبار فکری ما که در بازجوئی ها به چشم یا از زیر چشم بند دیده اند بازجو از روی ادبیات نفرت منتشره در روزنامه کیهان، آنها را بازجوئی می کند. شخصا یکی از قربانیان این ادبیاتم که با بازجو برخورد کردم. صفحه ی روزنامه کیهان روبرویش بی رو در بایستی و در کمال وقاحت گشوده بود. با ماژیک جاهائی را برجسته کرده بود و سئوال ها را از روی آنها به اوراق بازجوئی منتقل می کرد. از جا برخاستم و روی نکته های علامت گذاری شده در کیهان که نفرت از من را تبلیغ می کرد، انگشت گذاشتم و به این شیوه ی بازجوئی غیر قانونی و مسخره اعتراض کردم».
اخیر مهدی خزعلی که تیری از از این عنصر پلید بسویش پرتاب شده است، در مطلبی با عنوان «پاسخی به شعبان بی مخ مطبوعات»**، عملکردهای او را مورد اشاره قرار داده و توصیفاتی در مورد آنها به کار برده که از تتیر مطلبش پیداست که به بیراه نرفته است. اگرچه شعبان بی مخ، لمپنی بود شاه دوست و البته عاشق اهل بیت و بزرگترین دسته عزا داری در عاشورا در تهران را او راه می انداخت، اما او نظریه پرداز سیاسی و فرهنگی و مفسر متون مذهبی نبود، و یا خط دهنده و برنامه ریز تبلیغاتی در زمان شاه نبود. اما این یکی مغزی انباشته از افکار پلید ارتجاعی و فاشیستی دارد و در میان فرومایگانی که سی سال است با سرکوبی و اعدام و زندان بر ایران حاکم اند و مردم را به رنج و مصائب گوناگون گرفتار کرده اند، او جانی بی وجدانی همردیف سید اسدالله لاجوری و شیخ صادق خلخالی است. مهدی خزعلی علاوه بر همه توصیفاتی که در مورد او بکار برده است برای بیان ارزش و اهمیت، یا در واقع بی ارزشی «روزنامه» یی که او به عنوان نماینده رهبری نظام ، انتشار آن را در اختیار دارد و هر نامربوطی نسبت به هرکس که می خواهد در آن منتشر می کند، نوشته است:« نمی دانم در وصف کیهان چه بگویم، شاید سخن طنز هموطن ارمنی ما زیباترین تعبیر باشد، وقتی به او گفتند: " نظرت راجع به روزنامه کیهان چیست؟ " با لهجه ای زیبا گفت: " کاغذش قدری خشن است و می خراشد! کاغذش را نرم تر کنید! " راستش توصیه من به کیهان این است که از درج اسماء متبرکه در این جریده جداً خودداری فرمایند». بیان این داوری طنز آمیز از سوی یکی از معتقدان به همین نظام و رهبری آن - مهدی خزعلی – که «پاچه خواری» از رهبری*** را از قلم نیانداخته و او را نیز چون دین اسلام از داشتن مسئولیت در عملکرد شریعتمداری مبرا کرده است(حال آنکه رهبر می توانست او را برکنار کند)، از آن جهت برای نگارنده این سطور باعث مسرّتِ همراه با شگفتی شد و در آن جلوه یی از «مکافات عمل» دیدم که به یادم آمد شانزده سال پیش، همین روزنامه کیهان با دریدگی یی - که از جاکشهایی مثل مهدی نصیری مدیر مسئول وقت کیهان (اواسط 74 از کیهان رفت) و کسانی مثل حسین شریعتمداری و حسین صفار هرندی(سالها معاون شریعتمداری بود) و حسن شایانفر و خلاصه همه قوّادانی که مواجب بگیر و دور هم جمع شده در کیهان بوده اند، می تواند بروز کند-، در 10 فرودین 74 مطلب کوتاهی در ستون نکته ها با عنوان « حیف از طلا که خرج مطلا کند کسی» درج کرده بود(کیهان هوایی هم آن را باز تکثیر کرده بود) که در آن به شاعر بزرگ شاملو توهین شده بود. نویسنده ظاهرا به بهانه این که کاغذ گران است و نباید برای مصرف مجله ها روزنامه هایی برسد که به نظر او(نکته نویس) به درد پاره کردن و دور ریختن می خورد، با اشاره به خبری که در مورد انتشار ترجمه اشعار شاملو به زبان ارمنی، که او سه سال قبل از آن، در روزنامه «بازنشسته » شده یی خوانده بود، شاملو را مورد اهانت قرار داده بود و نوشته بود:« یکی از شاعران شوخ طبع و حقیقت گو، سه بیت شعر در این رابطه[ترجمه ارمنی اشعار شاملو]، سروده و به انجمنهای ادبی تهران فرستاده که به نظر من همین سه بیت با همه شوخی و طنزی که همراه دارد بر تمامی آثار اولین و آخرین شاملو رجحان دارد. سه بیت شعر این بود:
شد منتشر ولی پی خواندن ای عزیز
گر لایق مطالعه بود آن کتاب شعر
من می خریدم و رفقای من و تو نیز
مسیو خاچیک می خرد آن را که جای آب
زان استفاده کرده و خود را کند تمیز». اکنون می بینم که دیگر این مهدی خزعلی است که گفته است کیهان تحت اداره نماینده مقام معظم رهبری به درد چه کاری می خورد و کاغذش از کمی نرم باشد بهتر است. اگر کاغذ کیهان برای مورد «مسیو خاچیک» کیفت مطلوب را ندارد و «خراش» می دهد، حتما این اشکال را برای خشک کردن صورت پوشیده از «محاسن» پشمی و لب و دهن حسین شریعتمدار ، ندارد و او که خیلی پاینبد آموزشهای دینی است برای اجتناب از اصراف بدون گله و شکایت استفاده از آن کند استفاده خواهد کرد و بیت المال را هدر نمی دهد!
منابع و توضیحات:
مقاله خانم مهر انگیز کار با عنوان ادبیات نفرت*
** متن مقاله مهدی خزعلی در لینک زیر و نیز لینک مطلبی در مورد او به عنوان نویسنده کتاب «هویت» و اشاره کوتاهی به مصاحبه یی از او با نشریه صبح فردا
*** - «پاچه خواری» واژه یی است که چند سالی است در برخی نوشته ها و در گفتارها دیده می شود که ظاهرا شکل مؤدبانه یی است که در ام القرای اسلام به جای «... مالی» بکار می رود که معادل مودبانه آن به نطر می رسید تملق گویی باشد. چندی پیش قالیباف شهردار تهران هم آن را بکار برد و گفته بود «همه پاچه خوار شده ایم» که البته ارتباطی بین مفهوم این واژه و تملق گویی دیده نمی شود. شاید پابوسی مناسبتر می توانست باشد. بر عکس به جای پیله کردن که شکل غیر مؤدبانه آن در گفتگوها در جمع های خصوصی «بند کردن» بود حالا بدون هیچ قبحی از فعل «گیردادن» استفاده می شود که در فیلمهای ساخته شده در ایران هم دیده می شود. اخیرا جناب محمد جواد لاریجانی دبير ستاد حقوق بشر قوه قضاييه هم که در کنار هر کار دیگری که در نظام دارد، دفاع از جنایت رژیم به عنوان اموری کاملا قانونی و انکار نقض حقوق بشر در ایران را به عهده دارد، در یک سخنرانی در جمع دانشجویان در دانشگاه تهران که خبرگزار ایسنا آن را گزارش کرده و سایت رادیو فرانسه بخش فارسی هم در روز 11 دسامبر آن را نقل کرده، با ناخرسندی از این که در دانشگاه بصیرت مظلوم و کلمه یی درجه دو، و روشنفکری کلمه درجه یک است گفته است : «روشنفکری مفهومی آویزان است»،
احتمالا منطورشان شاید «مفهومی پا در هوا» یا مفهومی ناروشن بوده باشد. باید امیدوار بود که یک وقت در سخنرانی دیگری اگر خواست «روشنفکری آویزان» را با «روجانیت با بصیرت» که الحمد الله اخوی خودشان هم در بر می گیرد مقایسه کند، واژه مناسبی بکار بگیرد تا سبب تکدّر خاطر روحانیت با بصیرت و اخوی معمم خود نشود. برادر معمم ایشان هم در مقام رئیس قوه قضائیه قبلا واژه مُنبطل را در بحث در مورد وقف کردن دانشگاه آزاد هه کار برده بود که مورد ایراد نکته دانان قرار گرفت.
20 آذر 1390 – 11 دسامبر 2011