به مناسبت درگذشت بانوی بزرگ آواز ایران
او که در صدایش «نسیم فروردین» بود، «برگ خزان» در مهرگان شدایرج شکریمرضیه بانوی بزرگ آواز و بانوی بزرگوار و مهربان بدرود حیات گفت و با خاموشی او یک هنرمند بزرگ و یک ستاره درخشان موسیقی خاموش شد. ویژگی انسانی و« بی شیله پیله» بودن او به اندازه هنرش چشمگیر بود. دریغ که از حمایتی که او از مجاهدین کرد و درکنار مجاهدین و شورا قرار گرفت، مثل سایر حمایتهایی که بیشتر با عواطف همراه بوده است تا گرایش سیاسی، استفاده درستی نشد. خود خواهی و خود محور بینی رهبری مجاهدین که سبب واقعیتگریزی و ناتوانی در ارزیابی درست از شرایط و تحولات جامعه و عوامل مؤثر در مبارزه با رژیم است، سبب این امر بود. بکار گرفتن مرضیه به عنوان «مؤذن» که باید آن را هم از عوارض و آثار و هم برای خدمت به«انقلاب ایدئولوژیک» و شیعه گری ویژه جناب مسعود رجوی دانست، در واقع شاهکار کج فهمی رهبری مجاهدین از مبارزات مردم ایران با رژیم است. شاید هم کسانی مثل من در درک «منویات» و اهداف جناب رجوی دچار ساده اندیشی و کجی فهمی بوده و غرق در رویا و آرزوهای پایمال شده توسط خمینی بوده باشند که باور کرده بودند که برای جایگزینی یک آلترناتیو که صفت شورا در تارک آن قرار دارد مبارزه می کنند و سیاهی لشکری در یک مبارزه شخصی و خصوصی و سر مساله «رهبری » نیستند. رهبری که با شعارهایی که برگزید تمایلات مالک الرقابی خود را به نمایش گذاشت و هیچ انتقاد درونی وبیرونی در این مورد هم سبب نشد که حضرتش از خر شیطان پایین بیاید. این مطلب را برای این گفتم که یاد آوری کنم وقتی که خانم مرضیه تصمیم گرفته بود برای اقامت نزد مجاهدین به عراق برود(این بعد از رفتن مریم رجوی به عراق بود) به دبیر خانه شورا در اور سو واز برای خدا حافظی آمده بود، به ایشان گفتم خانم مرضیه ارجمند شما اگر در اینجا بمانید و هر سه ماه چهار ماه یکبار از سوی مقاومت یک کنسرت برگزار کنید، خیلی مؤثر تر و مفید تر است تا رفتن به عراق. جوابی که به من داد این بود«خب بِگید». منهم گفتم که گفتن من فایده یی ندارد. البته منظور من از این حرف این نیست که خانم مرضیه اجبارا و به ناچار به عراق می رفت، ولی در فضایی قرار گرفته بود که فکر می کرد در فرانسه ماندن کاری بیهوده است. در واقع این فضایی است که دستگاه رهبری مجاهدین همیشه تلاش دارد همه را در آن قرار بدهد، هم چنان که بابت جنایتات رژیم علیه مردم ایران که مجاهدین از قربانیان بزرگ بیر رحمی و درنده خویی آن هستند، از همه طلبکاری می کنند و با چنین نگرش و بینشی و دماغ خود را برای همه بالا گرفتن و برخورد های تحقیر آمیز و توهین آمیز با گروههای مختلف کردن رفته رفته خود را به انزوایی کشاندند که مثل به باتلاق و شوره زار روانه کردن آن همه رنج خون مجاهدین مظلوم بود.
در اولین اجلاس شورا بعد از رفتن خانم مرضیه به عراق که در بغداد برگزار شد و من هم برای شرکت در آن به آنجا رفتم یک جلد ترجمه فارسی کتاب «دختری از ایران» نوشته سَتّاره فرمانفرامائیان را برای او برده بودم. این کتاب که نمیدانم چقدر در ترجمه اش امانت داری شده است ولی از این نظر کتابی خواندنی است که نشان می دهد تحول و تغییر در جامعه یی که هم گرفتار «سنت» است و هم دیکتاتوری چقدر زمان می برد و کار و ابتکار و شهامت می طلبد و هم نشان می دهد که شرکت در تغییر و تحول جامعه کاری است که نباید هیچ کس و گروهی را در این امر کنار زد و هم از سوی دیگر نشان دهنده این واقعیت است که جامعه در ذات خودش تحول پذیر و تغییر پذیر است و وقتی آدم آن کتاب را می خواند و وضعیت ایران اواخر قاجار را با ایران پایان دوران پهلوی مقایسه می کند و باور نمی کند که چنان تغییراتی در آن جامعه ممکن شده است. هم چنان که وقتی شرایط کنونی و اوضاع «فشل» ولایت فقیه را با اوضاع آغاز ظهور «امام خمینی » در ایران و دهه سیاه 60 مقایسه می کنیم از پویایی شگرفی که در درون جامعه ایران نهفته است شگفت زده می شویم. خانم مرضیه بعدا نامه تشکری -به تاریخ سی ام فروردین 78- به خاطر کتابی که برایش برده بودم برایم فرستاد(تصویر آن ضمیمه است)
. او در این نامه از سَتّاره فرمانفرمائیان با اسم «ساتی» نام برده است . تعریفی که او از این خانم کرده است تعریفی مبالغه آمیز نیست و در همان کتاب می شود دید که شخصیت استوار و محکم و نترسی برای تحقق اهداف خود و گذر از سد ها و موانع داشته است. دریغ که مرضیه بخش اعظم حضورش در خارج در نوعی شرایط «قرنطینه» یی گذشت و دریغ که قبل از این که چشم از جهان ببندد داغ از دست دادن دخترش که بسیار دوستش داشت، دل مهربانش را افسرد. مرضیه در غربت چشم از جهان فروبست و این «بیداد زمان» که آخوندهای جنایتکار بی پدر مادر مسبب آن برای ما هستند، می خواهد اندوهگینمان کند. مرضیه هم مثل همه ایرانیان گریخته از جبّاریت روحانیت مرتجع و رژیم منحوس ولایت فقیه، آرزوی دیدار دوباره مهین و سرنگونی این رژیم را داشت. اما یاد مرضیه را باید هم با شعله ورتر کردن آتش نفرت به رژیم و هم با گوش دادن و شنیدن آن صدایی که «چون نسیم فرودین» بود و لذت بردن از آن گرامی داشت، همانگونه که وقتی زنده بود و در ایران بود، اما گویی که نبود. اگر چه بیداد آخوندی برای او شرایطی ساخته بود که گویی که او وجود ندارد و امکان اجرای برنامه و خواندن برای مردمش و دیدن شور و هلهله آنها را نداشت، اما نوارهایش همه جا بود و او با صدایش در میان مردم بود و از این ببعد هم آن صدای نامیرا و خاموشی ناپذیر، آن صدای به لطافت موسیقی و به لطافت نسیم فروردین گوششهای مردم و جانشان را نوازش خواهد داد و برایشان خاطره ساز خواهد بود.22 مهر 1389 – 14 اکتبر 2010
ویدئوکلیپ (ترانه نسیم فروردین) در یوتیوب کار گروه خبری راه کارگر معرفی شده است
مینای شکسته