ادعاهای متناقض، شاهدی بر پوچی ادعای پیروزمندانه بودن پایان جنگایرج شکریدر سالگرد پایان جنگ 8 ساله با عراق - که با پذیرش قطعنامه 598 سازمان ملل از سوی خمینی که آن را به نوشیدن جام زهر تشبیه کرد عملی شد-، بحثهایی از سوی برخی از مهره های نظامی و غیر نظامی رژیم در سایتهای اینترنتی داخل کشور با هدف کوبیدن میرحسین موسوی نخست وزیر سالهای جنگ (که در حال حاظر به عنوان یکی از سران فتنه برچسب خورده است) به راه افتاد و اتهاماتشان هم بی کفایت و بی توجه نشان دادن او به جنگ و عدم تخصیص بودجه و کوتاهی درفراهم آوردن امکانات لازم برای ادامه جنگ بود1. اتهاماتی هم به ابوالحسن بنی صدر که در آغاز جنگ رئیس جمهور بود وارد شد. این هر دو البته پاسخهایی به انتقادات دادند.
تیغ دولبه
همزمان با سالگرد حمله عراق به ایران در پایان شهریور، 59 دوباره فرصت به دست بعضی از عناصر رژیم افتاد که به خاطر «جام زهر نوشیندن امام» یا جام زهر «نوشاندن به امام»، «نخست وزیر دوران دفاع مقدس» را که مورد حمایت خمینی در تمام دوران جنگ بود، و اکنون از «سران فتنه» است مورد سرزنش و اتهام بی کفایتی و بی میلی به ادامه جنگ قرار بدهند. این حمله رسانه یی و اتهام زنی اما یک تیغه دو لبه است که ضربه لبه دیگر آن، سبب یاوه گو نمایان شدن آن دسته از «سرداران» سپاه است که ادعای پایان پیروزمندانه برای جنگ دارند، چرا که چگونه می شود پذیرفت که پیروزی بزرگ نظامی- عقیدتی و دیپلماتیک، آن گونه که کسانی مثل رفیق دوست با رحیم صفوی با ادعاهای بلاهت بار مدعی آن هستند، به جام زهر و معامله کردن آبرو با خدا - به خاطر مصلحت نظام- تشبیه شود، آنگونه که خمینی در آن پیام ذلیلانه در 29 تیر(به مناسبت سالگرد رویداد خونین حج*) بیان کرد. به همین دلیل ، کوبیدن رقیبی که از سران فتنه است- به خاطر کوتاهی در پیشبرد جنگ که سبب «جام زهر خوردن امام شد»-، سیلی ناخواسته به مدعیان پیروزمندانه بودن پایان جنگ است. در اظهاراتی که اخیرا دوباره در زمینه جنگ مطرح شده است یکی – که مشاور وزیر خارجه است- باز سعی کرده است به اشاره به جام زهر بودن پایان جنگ برای خمینی، نیش و سرکوفتی به میرحسین موسوی بزند و یکی دیگر که رحیم صفوی دستیار عالی رهبر و فرمانده کل سابق سپاه است، که سعی کرده جنگ با عراق را یک حماسه پیروزمند با آثار جهانی جلوه دهد.
اتهامات مشاور وزیر و فرمایشات مهمل دستیارعالی رهبر
صفوی درواقع استدلال مهملی به کار گرفته که خمینی بعد از به راه انداختن فتنه مهدورالدم و واجب القتل شمردن سلمان رشدی، در پیام سوم اسفند 67 به روحانیت و طلاب حوزه ها به کار گرفت که ضمن تحقیر و توهین شدید به منتقدانش، مدعی شد ما در جنگ یک لحظه هم نادم وپیشمان نیستیم و ما هروز در جنگ پیروزی داشته ایم و ندای اسلام خواهی و صدور انقلابش را از دستاوردهای جنگ خونین و ویرانگرنی شمرد که بعد از آزادی خرمشهر بیهوده ادامه داده بود. پیامی که پیش درآمد عزل منتظری بود که شش ماه بعد از آتش بس در سخنانی به مناسبت دهمین سالگرد انقلاب اسلامی با انتقادات شدید خود از لجبازی در ادامه جنگ وکشته شدن جوانان و ویرانی شهرها، به طور غیر مستقیم خمینی را مورد حمله قرار داده بود. عنصر دیگری خرمهره های رژیم که اظهار نظر فرموده، شمخانی فرمانده نیروی زمینی سپاه در زمان جنگ و فرمانده اسبق نیروی دریایی ارتش (بعد از پایان جنگ) و وزیراسبق دفاع است. او در سخنانی در یکی از مراکز وابسته به جهاد دانشگاهی، در مورد «روایت سازی» در مورد جنگ و برخوردهای جناحی و سلیقه یی اظهار نگرانی کرده و هشدار داده است. تناقض در روایت از جنگ را به خوبی می شود در حرفهای مشاور وزیر خاجه رژیم با حرفهای رحیم صفوی و تناقض با حقایق و واقعیتهای زمان جنگ را می شود در حرف این هردو دید. تناقض در حرفهای مشاور وزیر خارجه که منوچهر محمدی نام دارد و اظهاراتش در خبرگزاری فارس 7 مهر ماه منتشر شد با اظهارات رحیم صفوی در«اردوی آموزس متمرکز کتابداران» که در همین روز در ایلنا منتشر شد را در آنجا می توان دید که در حالی که رحیم صفوی «مدیریت امام » را عامل «پیروزی» جنگ دانسته و ابعاد آنرا ایدئولوژیک و نظامی و دیپلماتیک و آثار آن را هم جهانی دانسته است، مشاور وزیر خارجه اما تاکید کرده است که «هم در داخل و هم در خارج دشمنان معتقد بودند كه جنگ بايد تمام شود و نهايتا با دو نامه كه يكي از سوي فرماندهي كل سپاه صادر شد و در آن به تجهيزات نظامي براي ادامه جنگ اشاره شده بود و ديگري نامهاي كه از سوي نخست وزير وقت به امام (ره) ارائه شد و در آن آمده بود كه كشور از لحاظ اقتصادي به زير خط قرمز رسيده است، باعث شد كه امام (ره) اين جام زهر را بنوشد» مشاور وزیرخارجه افزدوه است «حالا فهميده ميشود كه جام زهر چگونه به حضرت امام (ره) نوشانده شد زيرا آقايان اصلا معتقد به جنگيدن نبودند و بعد از قطعنامه ديگر حال حضرت امام مانند دوران قبل نبود و ايشان به شدت محزون بودند». بنا بر این یا آنهایی که ادعای پیروزمندانه بودن پایان جنگ «اسلام علیه کفار» و «فتح قدس از راه کربلا» را دارند مغرشان معیوب است و اصرار دارند با ادعاهای مهمل، خودشان را مضحکه قرار بدهند یا «حضرت امام» حالت عادی نداشته و مخش خراب بوده که پیروزی عظیم نظامی ،عقیدتی، دیپلماتیک را به جام زهر تشبیه کرد و بعد هم به شهادت مشاور وزیر خارجه، بعد از سرکشیدن آن جام زهر به «شدت محزون» بوده است. زن حاج احمدهم در مصاحبه یی بعد از مرگ خمینی با او شد گفته بود که بعد از پذیرفتن آتش بارها خمینی را دیده بود که «ریش را در دست گرفته و می گریست». حال بگذار محسن رفیق دوست ادعا کند که «امام از پذیرش قطعنامه ناراحت نبود»2. مشاور وزیر خارجه، لگدی هم به سوی بنی صدر پرتاب کره است و او را که جنگ را جنگی کلاسیک ارزیابی می کرده و معتقد بوده که « اين جنگ بايد توسط نيروهاي رسمي انجام شود و مثل اشکانیان باید زمین بدهیم و زمان بخریم» و بنی صدر را عامل عدم پیشروی در جنگ در آغاز دانسته و مدعی پیروزی و پیشروی بعد از عزل بنی صدر شده است.
تناقضات در آیینه رویدادهای زمان جنگ
اما تناقض این ادعاها با حقایق و واقعیتهای زمان جنگ هم این که اولا میرحسین موسوی یکی از خمینیستهای طرفدار صدور انقلاب و جنگ طلبی بود که می گفت ما تا یک آجر سالم به خانه یی باقیمانده باشد به جنگ ادامه خواهیم داد. او در مقام نخست وزیر علاوه بر این که تمام تلاش خود را برای از گلوی مردم و نیازهای مردم بریدن و به تنور جنگ ریختن امکانات مالی و اقتصادی کشور بکار می برد و علاوه بر این که با بستن پیشانی بند بسیجی و لباس بسیجی پوشیدن در مراسم اعزام هزاران نوجوان دانش آموز یا شهروندان عادی بسیجی به جبهه شرکت می کرد و برای تهییج نوجوانان و جذب آنان برای سوزندان در تنور جنگ و گرم نگهداشتن آن- آن گونه که خمینی می خواست – سخنرانی می کرد، او در سال 62 در مقام نخست وزیر با فرستادن دستور العمل و بخشنامه به پلیس فرودگاهها و خروجیهای کشورر، خروج نوجوانان چهار ده ساله را هم از کشور ممنوع کرده بود تا منفذی برای گریز حتی یک نفر که بالقوه «سرباز یک بار مصرف» است باقی نماند. شعار «هم باید در جنگ ذوب شویم» شعار موسوی بود. خلاف واقعیت بودن معجزه رهبری امام و سرداران سپاهش، نیز گواه کوبنده یی مثل شرایطی که خمینی تن به پذیرش آتش بس داد دارد. شکستهای سنگین اواخر جنگ به ویژه شکست سنگین در زبیدات (در خاک عراق) در 21 و 22 تیر ماه67 که کشته و زخمیهای آن از سوی عراق برای نیروهای طرف مقابل، 20 هزار و تعداد اسیران 55 50 اعلام شد گواه آن است**. در آن نبرد عراق اعلام کرد که عین خوش و موسیان فکه و دهلران را به تصرف در آورده، اما مدت زیادی در خاک ایران نخواهند ماند. روز 21 تیر ستاد فرماندهی کل قوای رژیم اعلام کرد بود که حلبچه را بنا بر «مصلحت و برای تامین راههای مطمئن تر برای دفاع مقدس» تخلیه کرده است. در این زمان عراق با برتری نیروی هوایی علاوه بر بمباران پی تاسیسات نفتی و صنعتی در مناطق غرب و جنوب، شعاع عملیاتش را به بمباران نیروگاه برق نکا در مازندران گسترد که در دور از انتظار بود.
استراتژی نظامی مهمل یک پاسدار سرکوبگر
استراتژی نظامی «فرمانده سپاه پاسداران» مبنی بر جایگزین کردن موج نیروی انسانی و «ایدئولوژی»- که در عشق به شهادت» و فتح قدس از راه کربلا بیان می شد- ، به جای دانش نظامی و تجهیزات، حاصلش پشته هایی از دهها هزار کشته به ویژه در رشته عملیات کربلا در سال پنجم جنگ بود. در این فرمانده و آن استراتژی در واقع همان وقت شکست خورده بود. جنگی که پاسدار مردم کش و نادانی مثل محس رضایی مدعی بود نیاز به تجهیزات مدرن ندارد و می خواست با پر کردن جبهه با 8 میلیون نفر- یعنی حدود یک پنجم جمعیت کشور در آن زمان-، بغداد را فتح کند3.حالا آقایان با پر رویی می خواهند حاصل و نتیجه بلاهت دیکتاتور عراق را در بعد از آتش بس، که مقدمه یی شد برای سرنگونی رژیمش، به حساب معجزه ایدئولوژی و ایمان و رهبری اماشان بگذارند. اگر بلاهت صدام حسین در حمله به کویت و اشغال کویت و گردن کشی های ابلهانه در دوران بعد از شکست از آمریکا و متحدانش در جنگ اول غرب با عراق (برای تخلیه کویت) نبود، حالا نه او سر خود را به باد داده بود و نه عراق به این روز افتاده بود که پاسدار رحیم صفوی آن را به حساب پیروزیها و دست آوردهای جنگ تحت فرماندهی «مجتهد جامع الشرایطی مثل امام خمینی» بگذارد4. جالب است که او فروپاشی شوروی را هم به حساب پیروزی رژیم در جنگ گذاشته است. البته این تنها پاسدار صفوی نیست که فروپاشی شوروی را از آثار ظهور خمینی در ایران می داند. در سالهای گذشته از سوی کار گزاران و محافل رژیم، بارها فروپاشی شوروی را با آسمان ریسمان بافتنهای مسخره؛ به پیام مسخره امامشان خمینی به گرباچف و ارائه اسلام به عنوان راه حل مشکلات شوروی به جای اصلاحات اقتصادی و دعوت از او به گرویدن اسلام ربط داده اند. صفوی از بلاهت سرشار است و در رویای تشکیل یک بلوک جهانی قدرت از کشورهای اسلامی به رهبری رژیم ظرف پنجاه سال آینده است و این را چند بار در سخنرانیهایش بر زبان رانده است.
اختلافات ارتش و سپاهدر طول جنگ به ویژه در سالهای آغازین آن خبرهایی بشکل غیر رسمی وشایعه از اختلاف بین ارتش و سپاه شنیده می شد که از جمله این اختلافات مخالفت ارتش با استفاده از موج نیروی انسانی یا به عبارتی «گوشت دم توپ» کردن سربازان و بسیجیان و نیز مخالفت ارتش با بد رفتاری با اسیران عراقی بود که گاه سپاه آنها را در مسیر انتقال به بازداشتگاه با اتوبوس در شهرها می گرداند که از سوی مردم خشمگین مورد توهین و اهانت قرار بگیرند. در ماجرای سقوط هواپیمای نظامی که رئیس ستاد ارتش سرتیپ فلاحی، سرهنگ نامجو وزیر دفاع، سرهنگ فکوری فرمانده نیروی هوایی(به خاطر کشته شدن در این سانحه یک درجه ارتقاء داده شدند فلاحی سرلشکر و آن دودیگر سرتیپ شدند)، کلاهدوز جانشین فرمانده سپاه( اواز ارتش به سپاه رفته بود. در زندگینامه او خدمت در گاردشاهنشاهی از سوابقش ذکر شده است.) محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر نیز همراه آنان بود، شایع بود که سقوط هواپیما هرکولس نیروی هوایی در حوالی کهریزک در 7 مهر سال 60 توطئه یی از سوی محسن رضایی فرمانده سپاه بوده است.کسانی مثل محسن رضایی که ادعای فرماندهی جنگ را داشتند، در آن زمان چه تجربه یی در جنگ کلاسیک داشتند که بتوانند جنگ را در جبهه فرماندهی کنند و پیش ببرند؟ اینها برای یکه تازی خود و برای این که مباد ارتش چهره قهرمان در جنگ پیدا کند و اینان تحت الشعاع کار آمدی ارتش قرار بگیرند، هزینه بسیار سنگین و انسانی واقتصادی برای کشور به وجود آوردند و سر انجام نیز آقای که مدعی بود سلاح پیشرفته و تجهیزات نمی خواهد و با نیروی انسانی می خواهد کار صدام را همانسال یکسره کند، دوسال بعد آن نامه و آن لیست بلند در خواست را برای خمینی فرستاد که گویا خمینی گفته بود برآورده کردن این خواست از یک ابر قدرت ساخته است. اگر سی سال بعد از آغاز جنگ و بیست و دوسال بعد از پایان آن هنوز می بینیم که «حماسه آفرینان» آن از سپاه هستند و اصلا انگار ارتش درآن جنگ شرکت نداشته است امری که در مواردی از جمله در سال قبل هم مورد انتقاد برخی از فرماندهان ارتش قرار گرفت، بی دلیل نیست. اینها می خواهند همچنان میخ «ایدئولوژی» منحوس و آمریت و تسلط خود را بر کشور سفت کنند. این هدف را می توان در سخنان رحیم صفوی در اردوی کتابداران مشاهده کرد. اینان می خواهند پیوسته دیوار خودی و غیر خودی را با طلبکاری به ازای «حماسه آفرینیهای رزمندگان اسلام» بلندتر و سرکوب علیه مردم جان به لب رسیده را با مسمتسک «حفظ انقلاب اسلامی که با خون رزمندان اسلام آبیاری شده»، ادامه بدهند. اکنون می بینم که بلند پایه ترین مقامات سابق این رژیم که خواهان اندکی تغییر روش و اندکی رعایت حقوقی که در قانون اساسی رژیم برای مردم در نظر گرفته شده، بودند، در شمار غیر خودیها نه بلکه بدتر از آن عامل بیگانه قرار گرفته وبه دریافت پول از آمریکا متهم شده و فتنه بر پاکن شمرده می شوند. اکنون می بینم که حتی خانواده همان «قهرمانان جنگ عقیدتی» با «کفر» و جنگ «حق علیه باطل» اگر از خط و روش اینان روی برگردانند، یورش به خانه هاشان پاسخ آن خواهد بود. اما تردید نیست که این جنایتکاران سرنوشتی جز جارو شدن با طوفان خشم مردم نخواهند داشت. به یاد آوردن هه سیاه 60 و روزگار سلّاخی و ریختن خون فرزندان آزاده مردم ایران که سلّاخانش اسدالله لاجوردی وپاسداران سپاه و کمیته ها و حاکمان شرع دادگاهها انقلاب اسلامی خمینی بودند و آن روزهایی که جو ترور وحشت را تا درون خانه های مردم گسترده بودند و از کودکان دبستانی تا همسایه ی مردم جاسوس و خبر چین «اطلاعات 36 میلیونی» می پروراندن، و مقایسه آن با اعتراضات خاموشی ناپذیر گروههای مختلف مردم در سالهای اخیر و به ویژه از انتخابات سال گذشته به این سو، گواه سرانجام گریز ناپذیری است که رژیم اسلامی ضد ایرانی و ضد انسانی در پیش دارد.
منابع و توضیحات:
1 و 2 و3 – نقل قولهای و اطلاعات مربوط به این ادعاها در مطلبی با عنوان تقابل مردم کشان خمینیست دوجناح، افشاگر خیانتها و جنایتها از این قلم آمده است.
تیغ دولبه
همزمان با سالگرد حمله عراق به ایران در پایان شهریور، 59 دوباره فرصت به دست بعضی از عناصر رژیم افتاد که به خاطر «جام زهر نوشیندن امام» یا جام زهر «نوشاندن به امام»، «نخست وزیر دوران دفاع مقدس» را که مورد حمایت خمینی در تمام دوران جنگ بود، و اکنون از «سران فتنه» است مورد سرزنش و اتهام بی کفایتی و بی میلی به ادامه جنگ قرار بدهند. این حمله رسانه یی و اتهام زنی اما یک تیغه دو لبه است که ضربه لبه دیگر آن، سبب یاوه گو نمایان شدن آن دسته از «سرداران» سپاه است که ادعای پایان پیروزمندانه برای جنگ دارند، چرا که چگونه می شود پذیرفت که پیروزی بزرگ نظامی- عقیدتی و دیپلماتیک، آن گونه که کسانی مثل رفیق دوست با رحیم صفوی با ادعاهای بلاهت بار مدعی آن هستند، به جام زهر و معامله کردن آبرو با خدا - به خاطر مصلحت نظام- تشبیه شود، آنگونه که خمینی در آن پیام ذلیلانه در 29 تیر(به مناسبت سالگرد رویداد خونین حج*) بیان کرد. به همین دلیل ، کوبیدن رقیبی که از سران فتنه است- به خاطر کوتاهی در پیشبرد جنگ که سبب «جام زهر خوردن امام شد»-، سیلی ناخواسته به مدعیان پیروزمندانه بودن پایان جنگ است. در اظهاراتی که اخیرا دوباره در زمینه جنگ مطرح شده است یکی – که مشاور وزیر خارجه است- باز سعی کرده است به اشاره به جام زهر بودن پایان جنگ برای خمینی، نیش و سرکوفتی به میرحسین موسوی بزند و یکی دیگر که رحیم صفوی دستیار عالی رهبر و فرمانده کل سابق سپاه است، که سعی کرده جنگ با عراق را یک حماسه پیروزمند با آثار جهانی جلوه دهد.
اتهامات مشاور وزیر و فرمایشات مهمل دستیارعالی رهبر
صفوی درواقع استدلال مهملی به کار گرفته که خمینی بعد از به راه انداختن فتنه مهدورالدم و واجب القتل شمردن سلمان رشدی، در پیام سوم اسفند 67 به روحانیت و طلاب حوزه ها به کار گرفت که ضمن تحقیر و توهین شدید به منتقدانش، مدعی شد ما در جنگ یک لحظه هم نادم وپیشمان نیستیم و ما هروز در جنگ پیروزی داشته ایم و ندای اسلام خواهی و صدور انقلابش را از دستاوردهای جنگ خونین و ویرانگرنی شمرد که بعد از آزادی خرمشهر بیهوده ادامه داده بود. پیامی که پیش درآمد عزل منتظری بود که شش ماه بعد از آتش بس در سخنانی به مناسبت دهمین سالگرد انقلاب اسلامی با انتقادات شدید خود از لجبازی در ادامه جنگ وکشته شدن جوانان و ویرانی شهرها، به طور غیر مستقیم خمینی را مورد حمله قرار داده بود. عنصر دیگری خرمهره های رژیم که اظهار نظر فرموده، شمخانی فرمانده نیروی زمینی سپاه در زمان جنگ و فرمانده اسبق نیروی دریایی ارتش (بعد از پایان جنگ) و وزیراسبق دفاع است. او در سخنانی در یکی از مراکز وابسته به جهاد دانشگاهی، در مورد «روایت سازی» در مورد جنگ و برخوردهای جناحی و سلیقه یی اظهار نگرانی کرده و هشدار داده است. تناقض در روایت از جنگ را به خوبی می شود در حرفهای مشاور وزیر خاجه رژیم با حرفهای رحیم صفوی و تناقض با حقایق و واقعیتهای زمان جنگ را می شود در حرف این هردو دید. تناقض در حرفهای مشاور وزیر خارجه که منوچهر محمدی نام دارد و اظهاراتش در خبرگزاری فارس 7 مهر ماه منتشر شد با اظهارات رحیم صفوی در«اردوی آموزس متمرکز کتابداران» که در همین روز در ایلنا منتشر شد را در آنجا می توان دید که در حالی که رحیم صفوی «مدیریت امام » را عامل «پیروزی» جنگ دانسته و ابعاد آنرا ایدئولوژیک و نظامی و دیپلماتیک و آثار آن را هم جهانی دانسته است، مشاور وزیر خارجه اما تاکید کرده است که «هم در داخل و هم در خارج دشمنان معتقد بودند كه جنگ بايد تمام شود و نهايتا با دو نامه كه يكي از سوي فرماندهي كل سپاه صادر شد و در آن به تجهيزات نظامي براي ادامه جنگ اشاره شده بود و ديگري نامهاي كه از سوي نخست وزير وقت به امام (ره) ارائه شد و در آن آمده بود كه كشور از لحاظ اقتصادي به زير خط قرمز رسيده است، باعث شد كه امام (ره) اين جام زهر را بنوشد» مشاور وزیرخارجه افزدوه است «حالا فهميده ميشود كه جام زهر چگونه به حضرت امام (ره) نوشانده شد زيرا آقايان اصلا معتقد به جنگيدن نبودند و بعد از قطعنامه ديگر حال حضرت امام مانند دوران قبل نبود و ايشان به شدت محزون بودند». بنا بر این یا آنهایی که ادعای پیروزمندانه بودن پایان جنگ «اسلام علیه کفار» و «فتح قدس از راه کربلا» را دارند مغرشان معیوب است و اصرار دارند با ادعاهای مهمل، خودشان را مضحکه قرار بدهند یا «حضرت امام» حالت عادی نداشته و مخش خراب بوده که پیروزی عظیم نظامی ،عقیدتی، دیپلماتیک را به جام زهر تشبیه کرد و بعد هم به شهادت مشاور وزیر خارجه، بعد از سرکشیدن آن جام زهر به «شدت محزون» بوده است. زن حاج احمدهم در مصاحبه یی بعد از مرگ خمینی با او شد گفته بود که بعد از پذیرفتن آتش بارها خمینی را دیده بود که «ریش را در دست گرفته و می گریست». حال بگذار محسن رفیق دوست ادعا کند که «امام از پذیرش قطعنامه ناراحت نبود»2. مشاور وزیر خارجه، لگدی هم به سوی بنی صدر پرتاب کره است و او را که جنگ را جنگی کلاسیک ارزیابی می کرده و معتقد بوده که « اين جنگ بايد توسط نيروهاي رسمي انجام شود و مثل اشکانیان باید زمین بدهیم و زمان بخریم» و بنی صدر را عامل عدم پیشروی در جنگ در آغاز دانسته و مدعی پیروزی و پیشروی بعد از عزل بنی صدر شده است.
تناقضات در آیینه رویدادهای زمان جنگ
اما تناقض این ادعاها با حقایق و واقعیتهای زمان جنگ هم این که اولا میرحسین موسوی یکی از خمینیستهای طرفدار صدور انقلاب و جنگ طلبی بود که می گفت ما تا یک آجر سالم به خانه یی باقیمانده باشد به جنگ ادامه خواهیم داد. او در مقام نخست وزیر علاوه بر این که تمام تلاش خود را برای از گلوی مردم و نیازهای مردم بریدن و به تنور جنگ ریختن امکانات مالی و اقتصادی کشور بکار می برد و علاوه بر این که با بستن پیشانی بند بسیجی و لباس بسیجی پوشیدن در مراسم اعزام هزاران نوجوان دانش آموز یا شهروندان عادی بسیجی به جبهه شرکت می کرد و برای تهییج نوجوانان و جذب آنان برای سوزندان در تنور جنگ و گرم نگهداشتن آن- آن گونه که خمینی می خواست – سخنرانی می کرد، او در سال 62 در مقام نخست وزیر با فرستادن دستور العمل و بخشنامه به پلیس فرودگاهها و خروجیهای کشورر، خروج نوجوانان چهار ده ساله را هم از کشور ممنوع کرده بود تا منفذی برای گریز حتی یک نفر که بالقوه «سرباز یک بار مصرف» است باقی نماند. شعار «هم باید در جنگ ذوب شویم» شعار موسوی بود. خلاف واقعیت بودن معجزه رهبری امام و سرداران سپاهش، نیز گواه کوبنده یی مثل شرایطی که خمینی تن به پذیرش آتش بس داد دارد. شکستهای سنگین اواخر جنگ به ویژه شکست سنگین در زبیدات (در خاک عراق) در 21 و 22 تیر ماه67 که کشته و زخمیهای آن از سوی عراق برای نیروهای طرف مقابل، 20 هزار و تعداد اسیران 55 50 اعلام شد گواه آن است**. در آن نبرد عراق اعلام کرد که عین خوش و موسیان فکه و دهلران را به تصرف در آورده، اما مدت زیادی در خاک ایران نخواهند ماند. روز 21 تیر ستاد فرماندهی کل قوای رژیم اعلام کرد بود که حلبچه را بنا بر «مصلحت و برای تامین راههای مطمئن تر برای دفاع مقدس» تخلیه کرده است. در این زمان عراق با برتری نیروی هوایی علاوه بر بمباران پی تاسیسات نفتی و صنعتی در مناطق غرب و جنوب، شعاع عملیاتش را به بمباران نیروگاه برق نکا در مازندران گسترد که در دور از انتظار بود.
استراتژی نظامی مهمل یک پاسدار سرکوبگر
استراتژی نظامی «فرمانده سپاه پاسداران» مبنی بر جایگزین کردن موج نیروی انسانی و «ایدئولوژی»- که در عشق به شهادت» و فتح قدس از راه کربلا بیان می شد- ، به جای دانش نظامی و تجهیزات، حاصلش پشته هایی از دهها هزار کشته به ویژه در رشته عملیات کربلا در سال پنجم جنگ بود. در این فرمانده و آن استراتژی در واقع همان وقت شکست خورده بود. جنگی که پاسدار مردم کش و نادانی مثل محس رضایی مدعی بود نیاز به تجهیزات مدرن ندارد و می خواست با پر کردن جبهه با 8 میلیون نفر- یعنی حدود یک پنجم جمعیت کشور در آن زمان-، بغداد را فتح کند3.حالا آقایان با پر رویی می خواهند حاصل و نتیجه بلاهت دیکتاتور عراق را در بعد از آتش بس، که مقدمه یی شد برای سرنگونی رژیمش، به حساب معجزه ایدئولوژی و ایمان و رهبری اماشان بگذارند. اگر بلاهت صدام حسین در حمله به کویت و اشغال کویت و گردن کشی های ابلهانه در دوران بعد از شکست از آمریکا و متحدانش در جنگ اول غرب با عراق (برای تخلیه کویت) نبود، حالا نه او سر خود را به باد داده بود و نه عراق به این روز افتاده بود که پاسدار رحیم صفوی آن را به حساب پیروزیها و دست آوردهای جنگ تحت فرماندهی «مجتهد جامع الشرایطی مثل امام خمینی» بگذارد4. جالب است که او فروپاشی شوروی را هم به حساب پیروزی رژیم در جنگ گذاشته است. البته این تنها پاسدار صفوی نیست که فروپاشی شوروی را از آثار ظهور خمینی در ایران می داند. در سالهای گذشته از سوی کار گزاران و محافل رژیم، بارها فروپاشی شوروی را با آسمان ریسمان بافتنهای مسخره؛ به پیام مسخره امامشان خمینی به گرباچف و ارائه اسلام به عنوان راه حل مشکلات شوروی به جای اصلاحات اقتصادی و دعوت از او به گرویدن اسلام ربط داده اند. صفوی از بلاهت سرشار است و در رویای تشکیل یک بلوک جهانی قدرت از کشورهای اسلامی به رهبری رژیم ظرف پنجاه سال آینده است و این را چند بار در سخنرانیهایش بر زبان رانده است.
اختلافات ارتش و سپاهدر طول جنگ به ویژه در سالهای آغازین آن خبرهایی بشکل غیر رسمی وشایعه از اختلاف بین ارتش و سپاه شنیده می شد که از جمله این اختلافات مخالفت ارتش با استفاده از موج نیروی انسانی یا به عبارتی «گوشت دم توپ» کردن سربازان و بسیجیان و نیز مخالفت ارتش با بد رفتاری با اسیران عراقی بود که گاه سپاه آنها را در مسیر انتقال به بازداشتگاه با اتوبوس در شهرها می گرداند که از سوی مردم خشمگین مورد توهین و اهانت قرار بگیرند. در ماجرای سقوط هواپیمای نظامی که رئیس ستاد ارتش سرتیپ فلاحی، سرهنگ نامجو وزیر دفاع، سرهنگ فکوری فرمانده نیروی هوایی(به خاطر کشته شدن در این سانحه یک درجه ارتقاء داده شدند فلاحی سرلشکر و آن دودیگر سرتیپ شدند)، کلاهدوز جانشین فرمانده سپاه( اواز ارتش به سپاه رفته بود. در زندگینامه او خدمت در گاردشاهنشاهی از سوابقش ذکر شده است.) محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر نیز همراه آنان بود، شایع بود که سقوط هواپیما هرکولس نیروی هوایی در حوالی کهریزک در 7 مهر سال 60 توطئه یی از سوی محسن رضایی فرمانده سپاه بوده است.کسانی مثل محسن رضایی که ادعای فرماندهی جنگ را داشتند، در آن زمان چه تجربه یی در جنگ کلاسیک داشتند که بتوانند جنگ را در جبهه فرماندهی کنند و پیش ببرند؟ اینها برای یکه تازی خود و برای این که مباد ارتش چهره قهرمان در جنگ پیدا کند و اینان تحت الشعاع کار آمدی ارتش قرار بگیرند، هزینه بسیار سنگین و انسانی واقتصادی برای کشور به وجود آوردند و سر انجام نیز آقای که مدعی بود سلاح پیشرفته و تجهیزات نمی خواهد و با نیروی انسانی می خواهد کار صدام را همانسال یکسره کند، دوسال بعد آن نامه و آن لیست بلند در خواست را برای خمینی فرستاد که گویا خمینی گفته بود برآورده کردن این خواست از یک ابر قدرت ساخته است. اگر سی سال بعد از آغاز جنگ و بیست و دوسال بعد از پایان آن هنوز می بینیم که «حماسه آفرینان» آن از سپاه هستند و اصلا انگار ارتش درآن جنگ شرکت نداشته است امری که در مواردی از جمله در سال قبل هم مورد انتقاد برخی از فرماندهان ارتش قرار گرفت، بی دلیل نیست. اینها می خواهند همچنان میخ «ایدئولوژی» منحوس و آمریت و تسلط خود را بر کشور سفت کنند. این هدف را می توان در سخنان رحیم صفوی در اردوی کتابداران مشاهده کرد. اینان می خواهند پیوسته دیوار خودی و غیر خودی را با طلبکاری به ازای «حماسه آفرینیهای رزمندگان اسلام» بلندتر و سرکوب علیه مردم جان به لب رسیده را با مسمتسک «حفظ انقلاب اسلامی که با خون رزمندان اسلام آبیاری شده»، ادامه بدهند. اکنون می بینم که بلند پایه ترین مقامات سابق این رژیم که خواهان اندکی تغییر روش و اندکی رعایت حقوقی که در قانون اساسی رژیم برای مردم در نظر گرفته شده، بودند، در شمار غیر خودیها نه بلکه بدتر از آن عامل بیگانه قرار گرفته وبه دریافت پول از آمریکا متهم شده و فتنه بر پاکن شمرده می شوند. اکنون می بینم که حتی خانواده همان «قهرمانان جنگ عقیدتی» با «کفر» و جنگ «حق علیه باطل» اگر از خط و روش اینان روی برگردانند، یورش به خانه هاشان پاسخ آن خواهد بود. اما تردید نیست که این جنایتکاران سرنوشتی جز جارو شدن با طوفان خشم مردم نخواهند داشت. به یاد آوردن هه سیاه 60 و روزگار سلّاخی و ریختن خون فرزندان آزاده مردم ایران که سلّاخانش اسدالله لاجوردی وپاسداران سپاه و کمیته ها و حاکمان شرع دادگاهها انقلاب اسلامی خمینی بودند و آن روزهایی که جو ترور وحشت را تا درون خانه های مردم گسترده بودند و از کودکان دبستانی تا همسایه ی مردم جاسوس و خبر چین «اطلاعات 36 میلیونی» می پروراندن، و مقایسه آن با اعتراضات خاموشی ناپذیر گروههای مختلف مردم در سالهای اخیر و به ویژه از انتخابات سال گذشته به این سو، گواه سرانجام گریز ناپذیری است که رژیم اسلامی ضد ایرانی و ضد انسانی در پیش دارد.
منابع و توضیحات:
1 و 2 و3 – نقل قولهای و اطلاعات مربوط به این ادعاها در مطلبی با عنوان تقابل مردم کشان خمینیست دوجناح، افشاگر خیانتها و جنایتها از این قلم آمده است.
http://iradj-shokri.blogspot.com/2010/08/592.html
4 - بخشی از فرمایشات و دلائل پاسدار صفوی مبنی بر پیروزی رژیم در جنگ با عراق. لینک مطلب در ایلنا در زیر آمده است.
«...رهبري و مديريت و فرماندهي كل قوا امام(ره) در مقياس جهاني بود و اين جنگ را به پيروزي رساند. عراقيها و حاميانشان به هدفشان نرسيدند. هدف اول آنها سقوط جمهوري اسلامي بود. ايران و جمهوري اسلامي سقوط نكرد و اين رژيم بعث عراق بود كه سقوط كرد و آثاري از آن نيست. عراق اشغال نظامي شد. صدام آمده بود كه خوزستان را اشغال كند اما اكنون عراق هشت سال است كه اشغال نظامي شده، بيش از يك ميليون كشته شدند، سه ميليون آواره و هزاران نفر زخمي و معلول شدند. هنوز هم عراق به هم ريخته است و اقتصاد آن در دست آمريكاييهاست. شوروي هم كه هزاران موشك و هواپيما به عراق داد و دستش به خون جانان ما آلوده بود چه بلايي سرش آمد. در سال 1991 ميلادي كشور اتحاد جماهير شوروي 15 تكه شد».
http://ilna.ir/newstext.aspx?ID=152044
4 - بخشی از فرمایشات و دلائل پاسدار صفوی مبنی بر پیروزی رژیم در جنگ با عراق. لینک مطلب در ایلنا در زیر آمده است.
«...رهبري و مديريت و فرماندهي كل قوا امام(ره) در مقياس جهاني بود و اين جنگ را به پيروزي رساند. عراقيها و حاميانشان به هدفشان نرسيدند. هدف اول آنها سقوط جمهوري اسلامي بود. ايران و جمهوري اسلامي سقوط نكرد و اين رژيم بعث عراق بود كه سقوط كرد و آثاري از آن نيست. عراق اشغال نظامي شد. صدام آمده بود كه خوزستان را اشغال كند اما اكنون عراق هشت سال است كه اشغال نظامي شده، بيش از يك ميليون كشته شدند، سه ميليون آواره و هزاران نفر زخمي و معلول شدند. هنوز هم عراق به هم ريخته است و اقتصاد آن در دست آمريكاييهاست. شوروي هم كه هزاران موشك و هواپيما به عراق داد و دستش به خون جانان ما آلوده بود چه بلايي سرش آمد. در سال 1991 ميلادي كشور اتحاد جماهير شوروي 15 تكه شد».
http://ilna.ir/newstext.aspx?ID=152044
*- بخشی از پیام خمینی به مناسبت سالگر رویداد خونین حج سال 66 که در رویا رویی نیروهای پلیس با فتنه یی که رژیم طی راهپیمایی برائت از مشرکین می خواست راه بیانداز نزدیک به سیصد تن از زائران ایرانی کشته و چند صدتن مجروج شدند. خمینی در این پیام بود که مساله پذیرفتن آتش بس را تلخ تر از زهر دانست و گفت به خاطر مصلحت اسلام آن را می نوشد. این آخوند جنایتکار یک سال قبل از این تاریخ در پیام به زائران حج به شرق و غرب نیزاعلام جنگ ضد استکباری کرده بود و خط نشان کشیده بود و صلح با عراق را خیانت به خدا و مردم ذکر کرده بود: «خدا می داند اگر نبود انگیزه یی که همه ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمی بودم و مرگ و شهادت برایم گوارا تر بود[...] در آینده ممکن است افرادی، آگاهانه و یا از روی نا آگاهی، در میان مردم این مسأله را مطرح نمایند که ثمره خونها و شهادتها و ایثارها چه شد؟ اینها یقینا از عوالم غیب و فلسفه شهادت بی خبرند[...] من باز می گویم که قبول این مسأله برای من از زهر کشنده تر است ولی راضی به رضای خدایم وبرای رضایت او این جرعه را نوشیدم[...]شما می دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطرهً خون و آخرین نفس بجنگم، اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتتم گشتم و اگر آبروی داشته ام با خدا معامله کردم».
** - اخبار مربوط به جنگ از گاهشمار نشریه شورا، ماهنامه شورای ملی مقاومت شماره 41 و 41 (خرداد و تیر 1367 ) گرفته شده است.
پ- سه شنبه 13 مهر 1389- 5 اکتبر 2010
http://iradj-shokri.blogspot.com