ایرج شکری
مساله رادیو تلویزیون: تعادل قوا و واقعیتها-3
مساله اخراج 18 تن از کارکنان پخش و خبر در اوائل سال 59 که عبد الله نوری در مصاحبه با شهروند امروز به آن اشاره کرده(*)و نپذیرفتن امضا کردن و تایید آن را، آغاز اختلاف خود با سایر کسانی که کارگزارن خمینی بودند دانسته، زمانی روی داد که حدود یک سال قبل از آن، روزنامه ها به توسط خمینی قبضه شده و آیندگان مصادره شده بود. نطق شدید اللحن خمینی در 26 مرداد 1358، به فاصله کوتاهی از راهپیمایی بزرگ تر تیب داده شده از سوی جبهه دموکراتیک ملی علیه تهدید آزادی بیان و آزادی مطبوعات که بیشتر به عنوان تظاهرات علیه مصادره روزنامه آیندگان از آن نام برده می شد، انجام شد(**).خمینی در آن سخنرانی در پیشگاه خدا توبه و از مردم عذر خواهی که چرا از اول انقلابی عمل نکرده و چوبه های دار در میدانهای بزرگ برپا نکرده و سران احزاب و جبهه ها و دست اندرکاران مطبوعات را که همه را «مفسد و فاسد» می نامید«درو» نکرده است. او همچنین خواست قلبی خودش برای منهدم کردن هر گروهی که مرید و مقلد او نباشد را با بر زبان آوردن هدفی که از آن غفلت کرده بود یعنی بوجود آوردن «تنها یک حزب، و آن حزب الله»، به نمایش گذاشت. شعار «حزب فقط حزب الله – رهبر فقط روح الله»، از آغاز دوران بعد از سرنگونی رژیم سلطتنی توسط اوباش حزب اللهی در یورش به میتینگها یا حمله دسته جمعی به بساط فروش کتاب و نشریه هواداران گروههای سیاسی در پیاده رو خیابان، که در جاهایی مثل رو به روی دانشگاه یا در خیابان کارگر شمالی(امیرآباد) می شد دید، شنیده می شد. از رویدادهای دیگر تا زمان اخراج آن 18 نفر که تاثیرات زیادی در جو سیاسی جامعه به نفع خمینی و اطرافیانش گذاشته بود، ماجرای اشغال سفارت آمریکا بود، که سبب استعفای مهندس بازرگان و خاتمه کار دولت موقت شد. پرونده سازیهای بعد از آن با «افشاگریهای» دانشجویان مسلمان پیرو خط امام از تلویزیون و در مطبوعات، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری و بعد در انتخابات اولین دوره مجلس علیه برخی چهرهای سیاسی که وارد صحنه انتخابات شده بودند، نشان دهنده عزم جزم خمینی برای انحصار مطلق قدرت بود. هم چنین باید اقدام خائنانه و جنایتکارانه «انقلاب فرهنگی» خمینی در اردیبهشت سال 1359برای تصفیه دانشگاهها از استادان و دانشجویان دگراندیش را بیاید آورد که اندک زمانی پیش از مساله اخراج آن 18 نفر صورت گرفته بود. بالاخره باید به انشعاب در سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در همان ایام اشاره کرد که اثرات بسیار نامطلوبی به زیان کانونهای دموکراتیک و ترقیخواه و پیشرو گذاشت که از زمان انقلاب در دستگاههای دولتی تشکیل شده بود و فعالان غیر مذهبی آن بیشتر هوادار سازمان چریکهای فدایی خلق بودند. اما در چنین شرایطی هنوز از سوی کارکنان سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران در قسمت تولید و در قسمت خبر، مقاومت در برابر رژیم ارتجاعی و عمالش خاموش نشده بود. مثلا یکی از مزاحمتهای کارکنان متعهد سازمان رادیوتلویزیون برای انصار خمینی در مورد همین رویداد انقلاب فرهنگی بود. در آن زمان مسئولیت خبر رادیوتلویزیون به عهده دو تن از دوستان رئیس جمهور، احمد سلامتیان و احمد غضنفر پور بود. در مورد تهیه گزارشهایی که باید فیلمبردار و صدا بردار اعزام می شد، برنامه ها با هماهنگی مدیران و مسئولان خبر انجام می شد و بعد هم در مورد پخش یا عدم پخش و ادیت آن یا سانسور آن آنها می توانستند نظر بدهند یا اعمال نظر کنند. در یورش ارتجاع به دانشگاه، که «رهبری عملیات» با رئیس جمهور وقت بود، دانشگاه توسط امت حزب الله و مریدان و مقلدان خمینی اشغال شد، و رئیس جمهور در سخنانی به میمنت این «پیروزی» گفت : «من امروز را روز استقرار جمهوری اسلامی اعلام می کنم». دانشجویان هوادار سازمان چریکهای فدایی خلق ایران،«دانشجویان پیشگام» حاضر به تخلیه دفتر خود در خارج از دانشگاه، در ضلع غربی دانشگاه در خیابان 16 آذر که اگر درست به خاطر مانده باشد در محل سازمان دانشجویان سابق( زمان شاه) قرار داشت نشدند. اعزام انبوه نیروی مسلح کمیته و امت حزب الله برای پراکنده کردن گروه کثیر دانشجویان پیشکام که باز و در بازو با پیکر و قامت افراشته سدی در برابر گله سگان کمیته چی و پاسدار بودند، به رقم تیر اندازهوایی جنون آمیز و کر کننده با ژ-3 که بعد از غروب افتاد اتفاق افتاد، هیچ کاری از پیش نبرد و خللی در اراده دانشجویان جان برکف وارد نکرد. من آن هنگام آنجا بودم نمی دانم چند هزار گلوله در آن دقایقی که بسیار طولانی گذشت، شلیک شد. وقتی برای نوشتن گزارش به تحریریه تلویزیون برگشتم از وقت اخبار شب گذشته بود گذشته بود. دوستان همکار گفتند از طرف دانشجویان پیشگام (یا شاید سازمان چریکهای فدایی خلق درست یادم نیست) شرط تخلیه محل، مصاحبه تلویزیونی و پخش آن با سخنگو یا نماینده یی از طرف دانشجویان پیشگام گذاشته شده است و چون خبرنگاری در آن ساعت بعد از اخبار شب در تحریریه نبود، گوینده اخبار اعزام شده است. من دیدم دیگر تنظیم گزارش در آن ساعت و با شرایط پش آمده فوریتی ندارد، دوباره به طرف دانشگاه راه افتادم و سراغ بیمارستانهای اطراف دانشگاه رفتم تا آماری از کشته و زخمیهای احتمالی بگیرم، چند نفر زخمی شده بودند که در بیمارستان فیروزگر جراحات یکی که در اثر ترکش نارنجک بود وخیم ذکر شد. گزارش را در خانه نوشتم و بعد صبح اول وقت روی میز مدیر خبر بود. گروه اعزامی هم با زحمت فراوان توانسته بود از میان دانشجویان عبور بکند و وقتی مصاحبه پخش می شد مصاحبه کننده(آرش آذر کلاه- گوینده خبر) زمان مصاحبه را اگر اشتباه نکنم ساعت را دو ونیم بعد از نیمه شب ذکر کرد.به هر حال در آن ماجرا مدیریت اخبار تلویزیون مدعی شد که به خاطر ابری بودن هوا بوده که خبر تصویری از رویدادهای مربوط دفتر دانشجویان پیشگام گزارش تصویری تهیه نشده است. در واکنش به این ادعا اعلامیه کوتاهی از سوی گروهی از فیلمبرداران و صدابرداران سازمان به در اتاق مدیر خبر که از دوستان و گماشتگان رئیس جمهور بودند، چسبانده شد که در آن این ادعا را بی اساس دانسته و یاد آور شده بودند که این گروه در همان هوای «ابری» گزارش کامل و با کیفت تصویری خوب از همان رویداد دارند که حاضرند کپی آن را در اختیار مدیر خبر قرار بدهند. در ماجرای انقلاب فرهنگی جنایت بزرگ رژیم در دانشگاه جندی شاپور اهواز که بعدا اسم چمران را روی آن گذاشتند به وقوع پیوسته بود که گفته می شد گروهی از دانشجویان را در یکی از آمفی تئاترهای دانشگاه به رگبار بسته بودند. من نمی دانم اکنون دانشجویان چقدر از رویدادهای آن زمان مطلع هستند.
با توجه به شرایط یاد شده، شاید امروز بهتر بتوان درک کرد که مقاومت گروهی از کارکنان سازمان رادیوتلویزیون در برابر ارتجاع در شرایط بسیار دشواری صورت می گرفت و این را هم باید توجه داشت که مسأله و اعتراضات کارکنان مبارز سازمان رادیو تلویزیون، نه به خاطر کمی حقوق و دستمزد، بلکه به خاطر اهداف ضد دموکراتیک و ارتجاعی و انحصار طلبانه خمینی بود. در اختیار گرفتن انحصاری دستگاه عظیم رادیو تلویزیون، برای پیش برد اهدافش چیزی نبود که کارکنان مبارز دوران اعتصابات به این امر ضد دموکراتیک و ضدملی بی تفاوت باشند. اما در مبارزه کانونهای ترقیخواه با ارتجاع از راه رسیده، طبعا تعادل قوا به نفع خمینی بود که در یک دست ژ-3 و طناب دار و در دست دیگر قرآن داشت ودر پشت سرش سپاهی از عناصر نا آگاه و مرید و مقلد، و همچنین عناطر ضد انقلابی آگاه و فرومایه و عناصر فرصت طلب بی مایه و بی پرنسیپ و فرومایه ( که یک نمونه خارج کشوری آن را هنوز بعد از 30 سال می توان در سیمای کسی دید که در افکار و گفتار خمینی «زیبائیهای بسیار» می بیند) گرد آورد بوده. اما استفاده از طناب دار و کشتار به صورت گسترده، به زمینه سازی نیاز داشت که در گام اول جنگ بهترین فرصت را برای او فراهم کرد و همانطور که خلخالی جلاد گفت فرصت طلایی هم بعد از انفحار دفتر حزب جمهوری اسلامی به وجود آمد.
مساله تعادل قوا و فعالیت غیر علنی
این درست که خمینی با آن حزب جمهوری اسلامی و تشکلهایی از مریدانش، می توانست بزرگترین راه پیمائیها و تظاهرات را برای نشان دادن «حمایت مردم» از اهداف ارتجاعی خود به راه بیاندازد، از جمله تظاهراتی که در حمایت از تعطیل شدن روزنامه آیندگان در فردای تظاهرات جبهه دموکراتیک ملی، به دعوت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و به کارگردانی کسانی مثل بهزاد نبوی برگزار شد، یکی از آن موارد است. اما این دلیل حقانیت خمینی نبود به علاوه برنامه های فرهنگی – سیاسی و جهت گیریهای این برنامه ریزیها را که نمی شد به خواست«روحانیت» که گرگ در پوسیتن شبان بود و مدعی بود که سخنگو و مدافع خواست مردم مسلمان ایران است، سپرد که معلوم بود که از کجا سر در می آورد و مردم به خوبی در این سی سال آن را تحربه کرده اند و از همان آغاز انحصار رادیو تلویزیون توسط آخوندها اسم«پشم ششیه» را برای تلویزیون انتخاب کردند. بنا بر این مقاومت ما در برابر ارتجاع از روی توهم و برای اعمال نظر کردن نبود، از روی احساس مسئولیت بود. همه دوستان همکاری که چه در قسمت پخش و خبر و چه در قسمت تولید، در برابر ارتجاع دست به مقاومت زده بودند، پیه اخراج را به تن خود مالیده بودند. از همان فروردین و اردیبهشت سال 59 بود که گروهی از عناصر فعال زمان اعتصابات دوران انقلاب، به فکر ایجاد هسته یک تشکل غیر علنی برای سازمان دهی مقاومت کارکنان در برابر به انحصار گرفتن رادیو تلویزیون افتادند که بیشتر شان از قسمت تولید تلویزیون بودند. انها مرا هم در جریان گذاشتند و ما بیشتر در کوه و در اطراف مسیر توچال دور هم جمع می شدیم و بحث می کردیم. اخراجها به این تشکل صدمه می زد و بعد هم که جنگ در پایان شهریور ماه پیش آمد که به کلی فضا را به نفع خمینی و اختناقی که می خواست حاکم کند عوض کرد. یک چنین تلاش غیر علنی از سوی روزنامه نگاران و نویسندگان هم صورت گرفت که با آغاز جنگ متوقف شد. شاید در فرصت دیگری به آن هم پرداختم. حال دوباره باید این سوال را مطرح کرد آیا شرایط کنونی حاکم بر فضای مطبوعاتی کشور و نحوه به کار گرفتن رادیو تلویزیون که می گویند رسانه یی است ملی و با ادعا و استناد به این که کشور اسلامی است و مردم مسلمانند و «خون شهیدان بابت استقرار جمهوری اسلامی جاری شده»، مشروع و قابل قبول است؟ می بینیم خیلی از خودیهای متعلق جناح به اصطلاح اصلاح طلب یا منتقد رژیم هم از این استفاده انحصاری ناراضیند که صحبتهای آقای عبدالله نوری در دیدار با دانشجویان یک نمونه از آن است. مقاومت ما در آن زمان در برابر ارتجاع به حق بود. ما نمی خواستیم سازمان رادیوتلویزیون ملی ایران را در اخیتار خود بگیریم و سلیقه خود را اعمال کنیم. همکاران مبارز ما در تولید خواهان تولید برنامه های سازنده و آگاه کننده، و در آنزمان در خدمت مبارزه ضد امپریالیستی و در خدمت ارتقاء فرهنگی و سیاسی جامعه بودند و ما در قسمت خبر، پخش اخبار یکسویه و سانسور کلی گروههای سیاسی را هم غیر عادلانه و ضد مرمی و ضد دموکراتیک و خطرناک می یافتیم و هم نمی توانستیم ابزار بی اراده و اخیتار برای اجرای چینن سیاست و روشهایی باشیم. اکثریت کسانی که مخالف سیاستهای انحصار طلبانه خمینی و کارگزارانش در تلویزیون بودند، گرایشات چپ داشتند. کسانی هم بودند که هوادار مجاهدین خلق بودند. علاوه بر این بافت نیروی انسانی سازمان رادیو تلویزیون بیشتر غیر مذهبی بود و حتی نماز خوانهایش هم در زمان شاه در زندگی و روابط با دیگران رابطه و رفتاری مثل افراد غیر مذهبی داشتند و من در بین خانمهای همکار نماز خوان(یکی با حجاب و چند بی حجاب نماز خوان با تحصیلات لیسانس و بالاتر) کسی را طرفدار خمینی ندیدم. باز هم باید تاکید کنم (و حالا بعد از سی سال و با این که ضدیت من هم با این رژیم منحوس روشن تر از آن است که بتواند جای شبهه یی برای کسی بگذارد که من ممکن است دروغ بگویم)، واقعا نه من نه دیگر دوستان، در فکر تاثیر گذاری در جو سیاسی جامعه برای تغییر تعادل قوای موجود در جامعه از طریق اعمال سلیقه و نظر نبودیم. ما واقعا معتقد بودیم که نظرات نیروهای سیاسی مطرح در جامعه باید بدون تحریف منعکس شود و انتخاب با مردم و بسته به توانایی جذب گروهها باشد. اصلا احمقانه بود اگر ما فکر می کردیم که می توانیم واقعیت موجود را با اعمال نظر خود تغییر دهیم . همچنان که اکنون بعد از سی سال، به وضوج احمقانه بودن استفاده انحصاری از رادیو تلویزیون را برای امت سازی از ملت بزرگ ایران و یکدست سازی تفکر و گرایشات ملتی و بی توجهی به خواستهای آنان، و توهم راضی نگهداشتن مردم با عشق به شهادت و اسلام و قرآن و مال خر دانستن اقتصاد بر همگان روشن است و این واقعیت و این حقیقت را، در تظاهرات و تلاشهای نسل شورشی کنونی برای تحقق دموکراسی و رفع نابرابری و در نارضایی و اعتراضات کارگران گرسنه و زیر فشار خرد کننده زندگی در زیر خط فقر، به خوبی شاهدیم. اما وقتی رژیم از دستگاهی مثل رادیو تلویزیون دائم دروغ به خورد مردم می داد و تهمت و اتهام به گروههای سیاسی میزد بدون این که به آنها حق پاسخگویی بدهد، به ویژه این که این کار اکثرا با تحریک تعصب مذهبی و برانگیختن خشم و نفرت توده های نا آگاه علیه نیروهای انقلابی و ترقیخواه همراه بود، و در حالی که اخبار مربوط به جنایات رژیم در کردستان گنید و ترکمن صحرا به کلی سانسور می شد، عدم واکنش به این روش برای ما که تازه دروان اختناق محمدرضا شاهی را پشت سرگذاشته بودیم و در برابر تهدیدهای دوران حکومت نظامی و دولت نظامی تن به تسلیم نداده بودیم، غیر قابل قبول بود.
ما با موجودات بسیار عقب مانده و غریبی از گماشتگان خمینی در رادیو تلویزیون رو به رو شدیم. بعضی از آنها با زیرشلوار و دمپایی ابری در پشت میز کارشان می نشتند و در مواردی همانطور هم وارد تحریریه تلویزیون شده بودند. جناب کرباسچی هم مدتی در اخبار تلویزیون تشریف داشتند از یک گوینده اخبار ورزشی شنیدم که کرباسچی گفته بود اخبار ورزشی باید حذف بشود و(آنرا حذف کرد)، چون به گفته او ورزش قهرمان سازی و بت سازی می کند و قهرمان سازی بت شرک است،به همین خاطر اخبار ورزشی هم حرام است. با خود ورزش هم دیدیم که اینها چه کردند. به ویژه ورزش بانوان سالها بکلی تعطیل بود. اینهایی که بعد از انقلاب سال 57 از زیر عبای خمینی به مقام و مسئولیتی گماشته شدند، اکثرا از همین قماش بودند و تا آنجا که به رادیو و تلویزیون و سینما مربوط می شود،قبل از انقلاب آن را حرام می دانستند. عبدالله نوری در مصاحبه خودش با شهروند امروز پنهان نکرده است که به دارندگان همین دیدگاه تعلق داشته است(*). مدتی قبل از اخراج ما یک گوینده خبر را اخراج کرده بودند، آمد پیش من و گفت «به من گفتند که شما رادیوی پیمان سنتو در کراچی کار می کرده اید». بعد افزود «خب آقای هادی هم در آنجا کار می کرد». منظورش همان «دکتر محمد علی هادی نجف آبادی» بود که جناب ایشان هم در همان اوائل سال 59 در سازمان رادیو تلویزیون از گماشته های خمیی بود. من دیگر نپرسیدم برنامه آن رادیو چه بود و چند مدت آنجا کار می کرده است. به هر حال پیمان سنتو(پیمان مرکزی) و پیمان سیتو (پیمان آسیای جنوب شرقی) بازوهای دیگر پیمان ناتو(پیمان آتلانتیک شمالی)در اینسوی دنیا در برابر کمونیسم بودند. پیمان مرکزی (سنتو) در همان زمان شاه تابلو دبیرخانه اش که در خیابان شاه اسماعیل (که بعدا حجاب نامگذاری شد) قرار داشت به سازمان پیمان عمران منطقه ای تغییر کرد و بعد از انقلاب هم با تطبیق آن با شرایط جدید ایران و اقتصادی کردن اهداف آن، نام اکو را بر آن گذاشتند. به هر حال محمد علی هادی نجف آبادی در معرفی خودش در تبلیغات انتخاباتی اولین دوره مجلس، به سوابق تحصیلاتش در رشته روابط بین المللی در کراچی اشاره کرده است که در روزنامه 21 اسفند سال 1358 درج شده است و تصویر آن ضمیمه است. هادی از استقبال کنندگان از مک فارلن در فردوگاه در ماجرای ایران گیت یا ایران کنترا هم بود و نیز بنا بر اطلاعات مجاهدین خلق در گروه اجرایی ترور دکتر کاظم رجوی شرکت داشته است. او مدتی سفیر رژیم در عربستان سعودی و بعد امارات متحده عربی شد. از فرمایشات ایشان در زمان تصدی سفارت رژیم در عربستان سعودی که در محافل سیاسی جمهوری اسلامی- ام القرای اسلام - واکنشهای منفی بر انگیخت، این بود که جمهوری اسلامی و عربستان دو بال اسلام در منطقه هستند. در فرصت های دیگر به مسائل دیگری در مورد رادیو تلویزیون اوائل انقلاب اشاره خواهم کرد**.
منابع و توضیحات:http://www.shahrvandemrouz.com/content/5635/default.aspx *
**- بعد از اعلام تعطیل شدن و مصادره آیندگان من دیداری با چند تن از اعضای تحریریه آیندگان در دفتر روزنامه و بعد با زنده یاد شکرالله پاک نژاد فرزندان فرزانه و مبارزه ایران داشتم و او در این دیدار گفت البته «حتما باید کاری کرد ولی الان نمیدانم چه کاری». جبهه دموکراتیک ملی بعدا آن راهپیمایی برگزار کرد. در فرصتی در مورد این دیدار و آن رویداد مطلب خواهم نوشت.
**- یاد آوری مسائل رویدادهای حدود سی پیش، هم می تواند برای نسل جوان کشور- به ویژه برا ی دانشجویان که یقینا در آن سالها هنوز متولد نشده بودند وبه دلیل اختناق و سانسور و تحریف حقایق، بسیاری از مسائل آن روزها برای آنها روشن نیست- روشن بکند و هم آنها را نسبت به ادعاها و دروغپردازیهای عوامل رژیم به ویژه در «مناسبتها» که به صحنه آمدنها و دروغپردازیها تشدید می شود، هشیارتر بکند و هم این که بالاخره بخشی از هزینه های سنگینی که مردم ایران به خاطر انحصاری و استبداد خمینی و یارانش پرداخته اند، اما شاید از نظر دور مانده، مورد توجه قرار بگیرد. چون به طور مثال در مساله جنگ چند فیلم که در آنها نه به «حماسه آفرینیهای رزمندگان اسلام»، بلکه به جنبه های تراژیک جنگ پرداخته شده ، ساخته شده است که از آن جمله در بین کارهای حاتمی کیا از کارگردانان«خودی» رژیم ولی منتقد، می شود دید. مثل فیلم از کرخه تا راین یا فیلم دیدنی آژانس شیشه ای. اما جنبه دیگر تراژیک و غم انگیز جنگ که مساله«مهاجران جنگی» در آن زمان بود و شرایط دشوار آن چند سال زندگی در اردوگاهها و زیرچادرها به نظر نمی رسد که چندان مورد توجه قرار گرفته باشد. مثلا مسائل و غمها و عوالم خانوداده هایی که با داشتن چند بچه نو جوان که در زندگی در چادرها با به جوانی میرسند به ویژه اگر این بچه ها دخترباشند . در زمینه مسائل سیاسی هم چند کتابی از خاطرات زندانیان جان بدربرده از شکنجه گاههای رژیم نوشته شده، اما در مورد بخشی از ستم و سرکوبی که علیه گروهی زیادی از ایرانیان شاغل در دستگاههای دولتی و دانشگاهها، در اخراحها و پاکسازیهایی که به بهانه و برچسب «طاغوتی» یا «ضد انقلاب» صورت گرفت ولی هدفی جز برای قبضه کردن تمام و کمال ابزار حاکمیت نداشت، کمتر نوشته و گفته شده است و این کاریست که به گمان من خوب است به آن پرداخته شود. فکرم می کنم گسترده ترین پاکسازیها در وزارت آموزش و پرورش که بزرگترین شمار حقوق بگیران را داشت و در بین معلمان صورت گرفت. چون رژیم به شست وشوی مغزی از زمان کودکی روی نسل آینده، برای تداوم این نظام منحوس در آینده توجه داشت. مسائل پاکسازی شده ها و علت پاکسازیها چندان مورد توجه قرار نگرفته است. یکی از آشنایان که همافر نیروی هوایی بود می گفت در زمان اشغال سفارت آمریکا، حکم اخراج بعضی از خلبانها، زمانی به آنها ابلاغ شد که بعد از تهدیدات آمریکا، آنها داوطلب عملیات انتحاری مثل خلبان ژاپنی در جنگ جهانی دوم شده بودند، تا با کوبیدن هواپیمای خود به ناو های جنگی آمریکا آنها را غرق کنند. از کسی شیندم که به یک مرد 55 ساله استاد دانشگاه، وقتی حکم پاکسازی و اخراجش را صادر کرده بودند و او گفته بود حالا من با این سن وسال کجا می توانم کار پیدا بکنم و چکار می توانم بکنم عوامل خمینی گفته بودند«برو ک... بده».
پ-9 فروردین 1388- 29 مارس2009