ويدا فرهودي
زن
من زنم آن صدا ترين حنجره ی زمانه ها
پنجره ای بسته در آن سرخ ترين ترانه ها
ليلی ام و ز عطر من، بوی جنون دهد جهان
تا که زمين ِتشنه را پر کنم از جوانه ها
گرمی ِ مهر بانی ام، گر بـدَود به پيکرت
سر کشدت ز پا و سر، تا به ابد زبانه ها
آرش و کاوه می شوی، پرده ی ياوه می دری
کی برسد به گـَرد تو، کــُهنگی ِ بهانه ها ؟
* * *
شرقی سرکشم ام، ببين، رغم ِريای زُهد ودين
خامه به دست می دهــم، خاتمه بر فسانه ها
شاهد جاودانه ام، نيک و بد ِ وجود را
زشتی تو کنم عيان ، با مدد ِ نشانه ها:
سنگ زنی به مادران، جامه دری ز دختران
با تو، نه بانگ خنده ای، سر بکشد ز خانه ها
عشوه و ناز من مبين، گربرسم به مرزکـين
شعر دهد به واژه ام، وسعت ِ بيکرانه ها
نعره شود نوای من، کينه شود صفای من
رعد خروش من دَرَد، شيهه ی تازيانه ها
من زنم از حضور من، بود و نبود ِ روح و تن
شاعر زندگانيم ، با غـــــزل و ترانه ها........
من زنم آن صدا ترين حنجره ی زمانه ها
پنجره ای بسته در آن سرخ ترين ترانه ها
ليلی ام و ز عطر من، بوی جنون دهد جهان
تا که زمين ِتشنه را پر کنم از جوانه ها
گرمی ِ مهر بانی ام، گر بـدَود به پيکرت
سر کشدت ز پا و سر، تا به ابد زبانه ها
آرش و کاوه می شوی، پرده ی ياوه می دری
کی برسد به گـَرد تو، کــُهنگی ِ بهانه ها ؟
* * *
شرقی سرکشم ام، ببين، رغم ِريای زُهد ودين
خامه به دست می دهــم، خاتمه بر فسانه ها
شاهد جاودانه ام، نيک و بد ِ وجود را
زشتی تو کنم عيان ، با مدد ِ نشانه ها:
سنگ زنی به مادران، جامه دری ز دختران
با تو، نه بانگ خنده ای، سر بکشد ز خانه ها
عشوه و ناز من مبين، گربرسم به مرزکـين
شعر دهد به واژه ام، وسعت ِ بيکرانه ها
نعره شود نوای من، کينه شود صفای من
رعد خروش من دَرَد، شيهه ی تازيانه ها
من زنم از حضور من، بود و نبود ِ روح و تن
شاعر زندگانيم ، با غـــــزل و ترانه ها........
.
نقل از سايت عصرنو
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire