mardi, juillet 17, 2007

ایرج شکری - پرسپوليس، سرگذشتي که نباید از یاد برود





ایرج شکری

پرسپوليس، سرگذشتي که نباید از یاد برود


فيلم (انیمشن) پرسپوليس كار ارزنده يي است که در آن نویسنده سناریو فیلم ، ضمن بیان سرگذشت خود از زمان کودکی، به شرح رویداد ها و شرایطی که کشورش با آن روبه رو بوده می پردازد و در این زمینه هم به دوران پیش از تولد او شاره شده و هم رویدادهایی که خود او در زمان وقوعشان می زیسته مرور شده است. این فیلم ساخته مشترک مرجان ساتراپی و ونسان پارونو است که بر اساس داستنهای مصوری که تحت عنوان پرسپولیس، مرجان ساتراپی نوشته و در فرانسه با استقبال زیادی روبه رو شد و اورا به شهرت رساند ، ساخته شده است.آن بخش فیلم که گذر کوتاهی است به آنچه در ايران قبل از رژيم ملاها در مبارزه عليه رژيم استبدادي سلطنتي جریان داشته، کار درخور تحسینی است براي یاد آوری و شناساندن آن دوران به نسل جوان ایران و مردم كشورهاي ديگر به ويژه كشورهاي غربي . بسياري از مردم اين كشورها اطلاع زيادي از عمل كرد سركويگرانه رژیم شاه ندارند، و شاید بسیاری از ایرانیان پناهنده و مهاجر در کشورهای محل اقامت خود با این سوال از سوی مردمی که به نحوی با آنان تماس داشته اند روبه رو شده باشند که دوران شاه كه بد نبود، مردم چرا انقلاب كردند كه خميني قدرت را بدست بگيرد؟. اين فيلم همچنين، تصويري از «ايرانيانی ديگر» را ارائه مي دهد كه با اسلامیستهای ريشو و پشم الدین هایی كه بر ايران حكم مي رانند و امت همیشه در صحنه، كه گاه درگزارشهاي تلويزيوني ممكن است در تظاهرات سازمان داده شده توسط رژيم ديده شوند، فرق داردند. فیلم پرسپولیس، آنچه را كه بعد از استقرار رژيم اسلامي در ايران رخ داد مشروحتر به تصوير مي كشد، به ويژه دوران جنگ 8 ساله با عراق را. روشن است كه در يك فيلم 90 دقيقه يي نمي شود يك دوره بیش از نیم قرنی پر تلاطم کشور( از زمان سلطنت رضا شاه) را به تصوير كشيد و نقل كرد، اما مرجان ساترپي در شرح سرگذشت خود، به نكات مهمي از تاريخ گذشته اشاره كرده و روزگار سياه ايرانيان ، بعد از استقرار رژيم منحوس آخوندي را ياد آوري مي كند. مرجان به خانواده یی تعلق دارد که دونسل آن، از مبارزان کمونیست علیه دیکتاتوری سلطنتی بوده اند. در آغاز فيلم به ماجراي به سلطنت رسيدن رضاخان اشاره مي شود. رضا خان براي دستيابي به قدرت، قصد برچيندن سلطنت قاجار و استقرار جمهوري داشت و مي خواست راه آتاتورك را به پيمايد. انگليسيها به او رهنمود مي دهند كه بهتر است که خودش پادشاه شود و مخالفت روحانيون با جمهوري را به او ياد آوري مي كنند و به او وعده مي دهند كه راه اينكار را برايش هموار خواهند كرد، در برابر فقط از او نفت ايران را مي خواهند. در اين فيلم ضمن تایید تلاش رضا شاه برای مدرنیزه کردن کشور سركوبي مخالفان توسط رضا شاه و محمد رضا شاه و شكنجه مخالفان با زدن ضربات كابل به كف پايشان که دردی غیر قابل توصیف به زندانی وارد می کرد، و این که شکنجه گران دستگاه امنیتی شاه توسط سیا تعلیم دیده بودند از زبان «انوش»، که دایی( یا عموی) مرجان است، بازگو می شود. او که با وقوع انقلاب از زندان آزاد می شود، 9 سال از عمرش را در زندان سپری کرده است. او بعدا توسط رژبم آخوندی دستگیر و اعدام می شود. قبل از اعدام او تنها اجازه داشته است که با یک نفر به مدت ده دقیقه ملاقات کند و او مرجان را برای ملاقات انتخاب می کند. آنچه مرجان از او در ذهن بیننده فیلم می نشاند، سیمای دوست داشتنی انسانی آگاه و مهربان و مبارزی شجاع و استوار است که در آخرین دقایق قبل از اعدام، در دیدارش با مرجان، از یقینی که « به پیروزی پرولتاریا» دارد، با او می گوید. این نکته و این که در صحنه دیگری که او از زیان مادر بزرگ می شنود که پدر بزرگش که شاهزاده ای از خاندان قاجار و کمونیست بوده و سالهایی از عمرش را دوران رضاشاه در زندان گذرانده، برای تماشا گر غربی به جز شگفتی این تاثیر را می تواند داشته باشد، که اندیشه و گرایش کمونیستی در ایران نیز شناخته شده بوده است و مبارزان سیاسی دارای گرایش کمونیستی در ایران نیز فعال بوده اند و ایران کشور اسلامیستها و حزب اللهیها- به ویژه در این ایام که بیشتر چهره و سخنان محمود احمدی نژاد و کارگزاران رژیم به خاطر مساله فعالیتهای اتمی در گزارشهای خبری دیده می شوند-، نیست. طبعا بخشی از مردم در کشورهای اروپایی به ویژه در مشاغلی مثل استادی دانشگاه و آموزگاران بی اطلاع از اوضاع ایران زمان شاه و و وضع کنونی مردم نیستند، ولی این نسبت جمعیت کل این کشورها زیاد نیست. درک این امر شاید ملموس تر باشد وقتی در نظر بیاوریم که مثلا از این همه بگیر و ببند دانشجویان چیزی در اخبار رادیو تلویزیونها شنیده و دیده نمی شود. قضاوت منفی اروپائیان نسبت به مردم ایران را او در فیلم پرسپولیس در زمانی که در وین به سر می برده، یاد آوری کرده است. این داوری منفی در آمریکا بعد از ماجرای گروگانکیری کارکنان سفارت آمریکا درتهران، وضع دشواری برای ایرانیان مقیم آن کشور به وجود آورد؛ بر رغم این که آنان اکثر آنان از رژیم آخوندی متنفر بودند.

مروری بر عملکرد رژیم
مرجان ساتراپی در اين فيلم به جنگ ويرانگر و بيهوده 8 ساله كه حاصلي جز نامگذاري خيابانها به اسم كشته شدگان ميدانها جنگ براي مردم ايران نداشت، به اين كه در آن جنگ غرب به هر دو طرف سلاح مي فروخت، اين که رژيم خميني با دادن كليدي پلاستيكي به نوجوانان به عنوان كليد بهشت، آنها را به جبهه ها و به ميدانهاي مين روانه مي كرد، به دستگيري و اعدام مخالفان، به كشتار زندانيان سياسي در پايان جنگ، این که دختران باکره را قبل از اعدام به عقد پاسداران در می آورند، تا با تجاوز جنسی شرعا حالت « حلال» یافته، آنان موقع اعدام باکره نباشند که بعد از مرگ به بهشت بروند، به اختناق و فشار به مردم با يورش به ميهمانيهايشان، این که به افراد بدون تخصص و صلاحیت به صرف سرسپردگی به رژیم مسئولیتهایی واگذار شده بود که صلاحیت آن را نداشتند و برای مردم مشکل آفرین بودند، به رنگ عوض کردن برخی کسان که رفتارشان در زندگی در زمان شاه، هیج تناسبی به معیارهایی که خمینی داشت پیداه می کرد نداشت اما یکباره عابد و زاهد شدند، مروري دارد. او همچين ياد آوري مي كند كه برخلاف فشار و اختناق، مردم هنجارهاي تحميلي رژيم اسلامي را زير پا مي گذاشتند. خريد و فروش نوارهاي موسيقي ممنوعه غربي، تهيه مشروب الكلي در خانه، برپا كردن ميهماني و جشن در خانه از خاطرات اوست از آنچه در ايران گذشته است. این موارد همه عین واقعیت است و آن چیزی است که در ایران اتفاق افتاده است. «پاکسازی» و گماشتن عناصر مرید و مقلد خمینی در همه جا که بعضا از اعتصاب شکنان دوره اعتصابات سراسری زمان انقلاب بودند، در زمان نخست وزیری رجایی که خود را مرید و مقلد امام می دانست ، در اداره ها و شرکتها و موسسسات دولتی وغیر دولتی شدت یافت. همبن عنصر مرتجع بود که می گفت بچه های حزب اللهی اگر سد ساختن بلد نیستند آنقدر می سازند و خراب می کنند تا یاد بگیرند. پیشخدمت و نامه رسان قبل از انقلاب که حزب اللهی و مرید و مقلد خمینی شده بود، یکباره می شد رئیس بیمارستان و او تعیین می کرد که مثلا رئیس بخش جراحی چه کسی باشد. از جمله شایع بود که در بیمارستان قلب که مجهزترین بیمارستان بیماریهای قلبی در تهران بود و قبل از انقلاب توسط «بنیاد ملکه پهلوی » تاسیس شده بود (خمینی هم موقع بیماری آنجا بستری شد و متاسفانه زنده ماند که به جنگ با عراق 8 سال جبرای فتح قدس از راه کربلا ادامه بده و مرتکب جنایت کشتار زندانیان سیاسی شود) ، چنین انتصابی صورت گرفته بود و تنی چند از پزشکان متخصص آن بیمارستان، به خاطر سلطه انجمن اسلامی بر امور آن، ابتدا آن بیمارستان و بعدا ایران را، ترک کردند.

مادر بزرگ
پرسپولیس در آن وجهش که مربوط به زندگی یک دختر نوجوان غیر اروپایی است که به اروپا برای تحصیل و اقامت سفر می کند و اتقاقات مربوط به زندگی شخصی و عاطفی، او ممکن است برای هر دختر دیگر ایرانی باروحیه سرکش و شورشی، کم و بیش اتفاق بیفتد، اما یک عنصر و عامل زنانه دیگر در فیلم او هست که به گمان من برای تماشگر زن، چه ایرانی و چه اروپایی می تواند جذاب باشد و آن تصویری است که او از مادر بزرگ خود ارائه می دهد، شخصیتی که در فیلم جای مهمی دارد و مرجان او را خیلی دوست می داشته است. مادر بزرگی در ویژگی زنانه اش رمز ورازی دارد. مادر بزرگ او آن مادر بزرگ چادر چاقچوری که کنار جانماز، و موقع دعای بعد از نماز یا موقع سبزی پاک کردن و یا آشپزی که تصویری سنتی و آشنا از مادر بزرگ در فیلمها یا قصه های ایرانی است، نیست. او زنی است که هر صبح کرست خود را انباشته از گل یاس می کند که در تمام روز بوی خوش از آن به مشام برسد. او زنی است محکم و استوار که، پیوسته استوار بودن را به مرجان تاکید می کند و وقتی او پیش مادر بزرگ گریه سر می دهد که می خواهد از همسرش جدا شود، مادر بزرگ اورا به خاطر ضعف در برابر این مساله سر زنش می کند، و به او می گوید که ازدواج اول «چرک نویسی» است برای ازدواج اصلی، و یاد آوری می کند که خود او پنجاه سال پیش که هیچ زنی به سمت طلاق نمی رفته این کار را کرده است. او مهربان است اما رفتار غلط و نا عادلانه از سوی مرجان نسبت به دیگران را حتی اگر به خاطر خلاص کردن خودش از مخمصه یی به آن مبادرت کرده باشد باشد نمی پذیرد.

خشم رژیم از بیان حقایق
محافل «فرهنگی» و مقامات سیاسی رژیم ضد ایرانی جمهوری اسلامی بشدت نسبت به حضور این فیلم در فستیوال کن و اعطای جایزه هیات داوران به آن خشم گرفتند و زوزه کشیدند که در این فیلم حقایق انقلاب شکوهمند اسلامی تحریف شده است. بعد از آن نیز با اعتراض سفارت رژیم در تایلند این فیلم از فستیوال بانکوک کنار گذاشته شد.

جناب ده نمکی از چهره های چماقی – ارزشی رژیم اسلامی که چندی است فیلمساز شده، و قبل از «اخراجیها» مستندی در مورد فقر و فحشا ساخته بود، فرمود ه است که « ساتراپي يك پروژه جديد
است كه كليد زده شده و اين حركت فرهنگي غرب در برابر ايران که از زمان انتشار كتاب پرسپوليس آغاز شده بود سازمان يافته بوده است». باید پرسید که مستند فقر وفحشا هم پروژه غرب بود؟ اگر فقر وفحشا و اعتیاد در کشوری که با الگوی «عدل علی» و با قوانین اسلامی و توسط روحانیت معظم شیعه اداره می شود، بیداد می کند، چه کسی مقصر است؟ او در گفتگو با خبرگزاری فارس که سایت خبری سپهر نزدیک به احمدی نژاد هم روز9 خرداد آن را منعکس کرد، مدعی شده که در این فیلم دروغ زیاد است و از جمله حادثه سقوط و کشته شدن جوانی از بالای ساختمانی مسکونی هنگام یورش ماموران رژیم به خانه یی که در آن جشنی بر پا بود که در آن مشروب الکلی مصرف می شده را، حادثه یی مربوط به روز عاشورا در سال 80 دانسته و نه دهه 60 که مرجان ساتراپی روایتگر رویدادهای آن است. حالا فرض کنیم همینطور باشد، چه فرقی در این موضوع می کند که ماموران حافظ نظم اسلامی به حریم خانه های مردم تجاوز می کنند؟ بگذریم که در دهه 60 زمانی که سید اسدالله لاجوردی دادستان دادگاه انقلاب اسلامی تهران با پاسداران انقلاب اسلامی وکمیته چیهایش دست باز برای هر جنایتی داشت، پاسداران و کمیته چیهای جنایتکار اتفاقاتی به مراتب ناگوارتر از آن چه در فیلم پرسپولیس در صحنه یی گنجانده شده برای مردم آفریدند. رویدادهایی که از عملکرد رژیم در فیلم پرسپولیس مورد اشاره قرار گرفته است، نه تنها با یکجانبه نگری مبالغه آمیز نیست و برای سیاه جلوه دادن عملکرد رژیم به تصویر کشیده نشده ، بلکه حتی نسبت به خشونتی که این رژیم سرکوبگر مذهبی علیه مردم بکار گرفته ، تلطیف شده و ملایم تر شده است. از جمله در همان حادثه که شرح آن گذشت. ماجرایی شبیه آن چه در پرسپولیس آمده در اوائل یا نیمه درهه هفتاد در شهرک غرب در تهران رخ داد. قربانی حادثه جوان 20 ساله یی بود که قهرمان اسکی هم بود و اگر درست به خاطرم مانده باشد تنها فرزند خانواده بود. و در آمریکا تحصیل می کرد و برای گذراندن تعطیلات به ایران آمده بود و مهمان آن جشن بود. وقتی ماموران وارد منزل می شوند او قصد داشته از طریق بالکن از آنجا فرار کند. آنطور که بین مردم شایع بود، ماموران انتظامی با کوبیدن قنداق کلاشینکف به انگشتان وی که از نرده بالکن آویزان شده بود، سبب سقوط و مرگ او می شوند. در آن زمان فرمانده نیروی انتظامی تهران سرتیپ ابوالفتحی(1) بود که با ارائه سناریوهای معمول از جمله مصرف مواد مخدر و مشروب در آن میهمانی، هم خواست یورش ماموران خود را به آن جشن توجیه کند و هم سقوط و مرگ آن جوان را حادثه یی ناشی از مصرف مواد مخدر و مشروب جلوه دهد. رادیو بی بی سی در آن زمان مصاحبه یی انجام داده بود با چند تن از کسانی که شاهد یورش به خانه مذکور بودند یا با شرکت کنندگان در آن میهمانی آشنا بودند، یکی از آنان گفت که ماموران از شیرنیهای روی میز برداشته و جویده و آنرا به صورت حاظران در آن میهمانی تف کرده بودند. ماجرای دستگیری عروس و داماد و پدر داماد در یک عروسی در مشهد که چند سال پیش در مشهد رویداد و گمانم در روزنامه سلام بود که خبرش درج شده، ساخته هیچ قصه نویسی نیست(2). در آن ماجرا چون عروس با دایی خودش(یا دایی داماد) در جمع میهمانان در حال رقص بود، به ضربات شلاق محکوم شد و در پاسگاه پلیس شلاق خورد و پدر داماد که برگزار کننده جشن بود چون ضوابط اسلامی ( از جمله عدم پخش موسیقی و جدا بودن محل زنان و مردان ) را رعایت نکره بود، به پرداخت جریمه نقدی به مبلغ دومیلیون تومان محکوم شد . در انتخابات دو سال پیش ریاست جمهوری، شخص احمدی نژاد در واکنشی به تبلیغاتی که از سوی جناح رقیب علیه وی می شد و شایعات مربوط اقدامات شدید در جدا سازی زنان و مردان در امکان عمومی به جناح مقابل یاد آور شد که کسانی که در دوره یی که قدرت را در انحصار داشتند، زنان را در میهمانیها دستگیر می کردند وبعدا در( کمیته ها یا پاسگاهای پلیس) پاهای آنان را در کیسه های پر از سوسک قرار می داند، جناح و گرایشی او به آن تعلق دارد، نبود.

نبود خمینی، از قلم افتادگی در پرسپولیس
پرسپولیس با این همه یک حفره و یک کمبود بزرگ به نظر من دارد، وآن نپرداختن به خمینی است. آن ضحاک زمان، آن آخوند مرتجع خونریز. خانم ساتراپی می توانست همچنان که در صحنه یی شاه را موقع خواندن آن پیام تلویزیونی 15 آبان 1357 که صدای انقلاب را شینده بود و قول تغییر رفتار و برقراری دموکراسی می داد ، نشان داد، صحنه ها یی هم بگنجاند که شخصیت اهریمنی این آخوند مرتجع ضد ایرانی را آنطور که بود، برای بیننده فیلمش مجسم کند. مثلا می توانست صحنه یی را بگنجاند که موقع سفر او از پاریس به تهران در داخل هواپیما خبرنگاری از او پرسید حالا که بعد از سالها دوری از وطن به ایران برمی گردید چه احساسی دارید ،او گفت «هیچ احساسی ندارم»، و همچنین صحنه یی را بگنجاند که تنها کمتر از چهار ماه بعد از به قدرت رسیدن خمینی، مثلا در جمع خانواده پدر یا عمویش در روزنامه می خواند که خمینی در یک سخنرانی در برابر گروهی از فرهنگیان اهواز گفته است که:« هرکس که بگوید جمهوری دموکراتیک یا دموکراتیک اسلامی او دشمن ماست. شما انقلاب نکردید که کشورتان مثل سوییس بشود شما اسلام را می خواهید. ما باید با روشنفکران مبارزه یی را بکنیم بدتر از مبارزه یی که با شاه کردیم، او در عین قدرتش ولو به طور ظاهر اسم خدا را می آورد و به زیارت می رفت اما این روشنفکران ما به طور ظاهری هم که شده حاظر نیستند یک کلمه اسم از اسلام ببرند» نقل به مضمون(کیهان 5 خرداد1358) و در صحنه دیگری چند ماه بعد وقتی فرمان حمله به کردستان را صادر می کرد در پیامش که دروزنامه درج شده بود( کیهان 27 مرداد 1358) می خواندند که خمینی گفته است:« اگر ما از اول به طور انقلابی عمل كرده بوديم و قلم تمام مطبوعات مزدور را شكستته بوديم و تمام مجلات فاسد را تعطيل كرده بوديم و رؤسای آنها را به محاكمه كشيده بوديم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام كرده بوديم و رؤسای آنها را به جزای خودشان رسانده بوديم، چوبه های دار در ميدانهای بزرگ بر پا كرده بوديم و مفسدين وفاسدين را درو كرده بوديم زحمتها پيش نمیآمد...اگر ما انقلابی بوديم اجازه نمی داديم اينها اظهار وجود كننند. تمام احزاب را ممنوع اعلام می كرديم، تمام جبهه ها را ممنوع اعلام می كرديم و يك حزب و آن حزب الله، حزب مستضعفين تشكيل می داديم اين و من توبه می كنم از اين اشتباهی كه كردم ».
خیلی خوب بود که اگر خانم ساتراپی اطلاع داشت که وزیر اطلاعات اسبق رژیم ریشهری،جلد سوم کتاب خاطراتش که چندی پیش در ایران انتشار یافت، آماری از عملکرد نیروهای امنتی رژیم از سرکوبی احزاب و سازمانهای دگر اندیش را ارائه کرده است که خود به خوبی بیانگر ماهیت فاشیتی این رژیم منحوس اسلامی است، آن را در پایان فیلم به صورت چند سطر نوشته قیل از لیست بلند عوامل تولید فیلم بعنوان سند محکمی برای واقعی بودن و صحت آن چه نقل کرده است و سندی برای کوبیدن به دهن کارگزاران سیاسی فرهنگی رژیم که که به این فیلم معترصند، قرار می داد (3). اگر این نکات در تولید ویدئو و دی وی دی این فیلم در آن گنجانده شود، پیام رساتری از آنچه در ایران روی داده برای بینده خواهد داشت.
پرسپولیس فشرده سرگذشت و مبارزات و تلاشهای قرن بیستم مردمی است علیه دیکتاتوری و ارتجاع و تلاش برای آزادی و برابری و پیشرفت که ریشه در هزاره های تاریخ دارند . پرسپولیس در درون خود صدها و هزاران سرگذشت برای باز گویی دارد که بی گمان در آینده نیز هنرمندانی به بازگویی و باز آفرینی آن خواهند پرداخت. سرگذشت اعدام شدگان و سرگذشت هزاران انسان قربانی عملکرد جنایتکارانه رژیمهای خود کامه سلطنتی و آخوندی و شرح مبارزات حماسی آنان . پرسپولیس سرگذشتی است که نباید فراموش شود.

توضیحات
1 – سرتیپ ابوالفتحی مدتی بعد زمانی که فرمانده نیروی انتظامی استان فارس بود در سقوط هلی کوپتر کشته شد. در اخبار مربوط به مرگ او این هم برای اشک گرفتن از امت همیشه در صحنه گفته شد او در آستانه برگزاری جشن عروسی پسرش بود.
2 - یک مورد از رفتار ارتجاعی و ضد انسانی کارگزاران فرهنگی و تربیتی رژیم که بیشتر به سناریو فیلمهای تخلیلی ترسناک شبیه است در روزنامه رسالت که به گرایش محافطه کار و «فقه سنتی» - که حالا کم کم در راه « اصلاحات» است- تعلق دارد، ذکر شده این بود که در یک میزگرد که این روزنامه در مورد بررسی علل و انگیزهای قتل و خودکشی تشکیل داده بود بود (18 دیماه 1370) ، یک بازپرس ویرژه قتل به نام محققی در مورد «فهم نادرست از یک موضوع دینی» به عنوان علت و انگیزه خودکشی گفت: «به عنوان مثال در یکی از دبیرستانهای تهران به فاصله 10 روز 3 دختر دانش آموز با پرت کردن خود از ساختمان مدرسه خودکشی کرده بودند. در تحقیقات مشخص شد که دو معلم امور تربیتی صبحها با سخنرانیهای پی در پی در این مدرسه در مذّمت و پوچی دنیا به تفصیل سخن می گفتند و حتی با بردن دانش آموزان به بهشت زهرا، آنان را در قبر می خواباندند و عکس هم گرفته بودند. این دختران به دلیل فهم نادرست از یک موضوع فلسفی و تاثیرپذیری ازیک بدآموزی مذهبی تحت عنوان عشق به خدا و عدم تحمل دوری از او، دست به خودکشی زده بودند و این رادر وصیتنامه های خود به تفصیل نوشته بودند. بازپرسی که این مدرسه را مورد باز دید قرار داده بود، درگزارش خود جوّ خودکشی در این مدرسه را بسیار بالا توصیف کرد و اظهار داشت که حداقل 40 تن از دختران این مدرسه قصد خودکشی دارند. البته پس از این ماجرا به جای این که معلمان را جابه جا کنند، همه ی دختران دانش آموز را از آن مدرسه پراکنده و هر کدام را به گوشه و کنار تهران منتقل کردند». همانطور که از اظهارات بازپرس ویژه پیداست معلمان مکتبی رژیم که با القاء عشق به خدا و با بردن بچه ها به گورستان و خواباندن آنان در قبر و عکس گرفتن از آنان در درون قبر(لابد به عنوان در دروازه سفر به سوی خدا) سبب راندن آنان به سوی خودکشی شده بودند، نه تحت تعقیب قرار گرفتند و نه تنبیه و مجازاتی نسبت به آنان اعمال شد.
3- روز 14 ديماه برابر 4 ژانويه 2007 سايت بازتاب خبر انتشار جلد سوم خاطرات ريشهري را داد. ريشهري، در دهه 1360 خورشيدي، در پستهاي مهمي چون رئيس دادگاه انقلاب اسلامی ارتش، وزير اطلاعات و رئيس داده گاه ويژه روحانيت قرار داشت. در خبر سایت مذکور به ليستي در پیوست شماه 13 کتاب، از سازمانهاي سياسي كه در اوائل انقلاب وجود داشته اند و توسط دستگاه اطلاعاتی رژیم مورد سرکوبی فرار گرفته و در ایران برچیده شده اند، اشاره شده است. در این پبوست ريشهري ليستي از اسامی 99 سازمان ماركيستي و 69 سازمان غير ماركسيستي «كه عليه نظام فعاليت مي كردند» ارائه کرده است. اين ليست به خوبي گوياي شرايط ايران اوئل دوران بعد از سرنگوني شاه است و درجه سرکوبگری و درنده خویی رژیم را نشان می دهد. من در مطلبی با عنوان خاطرات یک سرکوبگر اسناد اختناق که در ژنوایه سال جاری در عصر نو درج شد، انتشار کتاب ریشهری و این لیست را یادآور شده بودم


پ-17 ژوئیه 2007 – 26 تیر ماه
1386

Aucun commentaire:

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن