mardi, juillet 31, 2007












ایرج شکری

بیداد گری، حبل الله آیت الله ها

رژیم روضه خوانها از اوائل شکل گرفتنش در ایران، سرکوبی هر خواست به حق مردم و هر اعتراضی را به ویژه در شکل سازمانیافته آن به عنوان روش اصلی برای استحکام پایه های قدرتش به کار بست و به کار بستن این روش، از حمله به تحسن خانواده های قربانیان آتش سوزی سینما رکس آبادان که خواهان تحقیق و مشخص شدن عاملان و آمران آن ماجرا بودند که در تابستان 57 اتفاق افتاده بود، از یوروش به خانواده شهدای سازمان مجاهدین خلق در اعتراض به دستگیری محمد رضا سعادتی که در بهار 1358 توسط کمیته مستقر در سفارت آمریکا به سرپرستی ماشاالله قصاب صورت گرفته بود، تا یورش به راهپیمایی کارگران بیکار پروژه های تعطیل شده و کارگران ساختمانی را، در بر می گرفت. مزاحمت و سنگ پرانی گله های درنده حزب اللهی به اجتماعات گروهها و سازمانهای سیاسی به ویژه سازمانهای کمونیستی با عربده های «حزب فقط حزب الله- رهبر فقط روح الله»، « برو گمو شو کمونیست درد ما درد تونیست» و «حزبتون حزب مچل – رهبرتون لنین کچل»، روش غیر رسمی بکار گرفتن سرکوب و ایجاد اختناق بود، در ماههای اول به قدرت رسیدن خمینی بود که رفته رفته با بکار گرفتن چاقو و سلاح گرم نیز همراه شد. شدید ترین حمله های سازمان یافته این اراذل و اوباش در روز کارگر سال 59 به میتنگ سازمان چریکهای فدایی حلق در میدان آزادی و میتینگ سازمان مجاهدین در پایانه اتوبوسها مسافر بری خزانه صورت گرفت که یکی خسارات بسیار و زخمیهای بسیار به جا گذاست. هیچ مرجعی در رژیم نوبنیاد منحوس اسلامی مسئولیت این دستجات اراذل و اوباش را قبول نمی کرد، برعکس مقامات وقت رژیم از جمله کسانی مثل قطب زاده که از سوی خمینی به سر پرستی ردایو و تلویزیون گماشته شده بود و هر وقت دلش می خواست علیه روشنفکران و گروههای سیاسی و روزنامه ها نعره می کشید ، بهشتی، رفسنجانی، و.. شخصیتهایی از دولت موقت مثل جناب دکترابراهیم یزذی معاون نخست وزیر در امور انقلاب(بعدا وزیر خارجه شد)، از آنها به عنوان گروههایی از مردم که از عملکرد گروههای سیاسی ناراضی هستند، اسم می بردند و به این ترتیب آنان را مورد حمایت قرار می دادند. اما گروههای فعال سیاسی آن زمان شکی در سازمان یافته بودن این دستجات اوباش که خیلی زود عنوان فالانژ و چماق بدستان از سوی هوادران گروههای سیاسی و دانشجویان برای آنها به کار گرفته شد و جا افتاد، نداشتند. ستاد سازمان دهی چماقداران حزب جمهوری اسلامی بود. یکی از رویدادهای بیاد ماندنی آن روزها، دستگیری گروهی از این فالانژها توسط دانشجویان دانشکده فنی؛ برای روشن شدن هویت آنان و تشکیل دادگاهی در آمفی تائتر دانشکده برای این فالانژها بود. در آن روزها اینان با ورود به دانشکده ها و کندن اعلامیه های مربوط به گروههای دانشجویی و اوباشگری و یورش به تجمعات دانشجویان سبب تشنج در محیط دانشگاه بودند. اما خشونتبار از این روش را خمینی در آغاز در کردستان و با بکار گرفتن سلاح علیه مردم آن منطقه که در تشکلهای مستقل منطقه یی خود، در پی اداره امور در جهت تخقق منافع و حقوق خود که سالها توسط رژیم سلطنتی پایمال شده بود تلاش می کردند، به کار گرفت. خلخالی حاکم شرعی که اسم و تصویر و کارنامه جنایتکارانه اش علیه مردم کردستان و گنبد قبل از سید اسدالله لاجوردی مثل آرم و سمبل رژیمی شد که خمینی بنیان گذاشت با اعدامهای گسترده در پی محاکمات فوری، با گستراندن سایه مرگ و رعب، در محکم کردن پایه های حکومت نوپای الله و آیت الله ها در ایران فعال بود. چهره یی که در دهه دوم حیات ننگین رژیم تا کنون همزادان و همسانانی چون سعید امامی، حسین شریعتمداری و سعید مرتضوی، برای آن پیدا شدند. در 5 مرداد 58 که بود روزنامه اطلاعات یکی از عکسهای آن اعدامهای وحشیانه در کردستان را در صفحه اول خود، درج کرده بود(*) که خشم خلخالی را برانگیخت و به آن روزنامه هشدار داد. در آن اعدامها یکی از محکومان در حالی که زخمی بود در حالی که روی زمین دراز کشیده بود تیرباران شد، در آن زمان در نشریه یکی از گروههای سیاسی( که توزیع و فروششان آن زمان هم آسان نبود و با یورش و آزار حزب الهیها رو به رو می شد)، خواندم که فرد زخمی احسن ناهید یکی از دوبرادر اعدام شده در آن جنایت حاکم شرع بود که بخشی از راه تا محل اعدام را پشت برادرش حمل شده بود. از آن دو هوادار سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بودند. چندر وزی بعد روزنامه آیندگان که به خاطر انعکاس نظرات و اعتراضات و انتقادات گروههای مختلف ازدولت موقت و عملکرد انحصار طلبانه و سرکوبگرانه و ارتجاعی رژیم تازه مسقر، مورد نفرت رژیم بود، به بهانه یی در 17 مرداد توقیف شد و دادستان انقلاب اسلامی اتهام ارتباط آن روزنامه با اسرئیل را به آن وارد آورد و روز بعد هم خبر مصادره آن را اعلام کرد. یکی دبگر از رویداد های به یاد ماندنی ماههای او به قدرت رسیدن خمینی تظاهراتی بود که به دعوت جبهه دموکراتیک ملی علیه فشار بر مطبوعات و تعطیل شدن روزنامه آیندگان یک هفته بعد از تعطیل شدن روزنامه آیندگان برگزار شد. جمعیت عظیمی در آن شرکت کردند که تعداد آن پانصد هزار نفر بر آورد شده بود. خمینی در 27 مرداد 58 دستور یوروش تمام نیروهای مسلح (در آن حتی نیروی دریایی را هم از قلم نیانداخته بود) به کردستان را صادر کرد که همراه آن فرمان بستن «نشریات فاسد» و کشیدن مسئولان آنها به محاکمه را هم داده بود، اختناق علیه مطبوعات به یک نقطه عطف رسید. کمتر از یک سال بعد او با راه انداختن انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه که محل و مرکز مهم گردش اخبار و اطلاعات مربوطه جنایات پاسداران رژیم در در کردستان و مناطق دیگری مثل کنبد و محل جمع آوری کمک های مالی و دارویی برای مردم این مناطق بود، گام بزرگ دیگر در گستردن اختناق برداشت. خمینی در پیام 27 مرداد 58 اظهار پشیمانی کرد که چرا از اول همه روزنامه ها و حزبها را تعطیل نکرده و چوبه های دار در میدانهای بزرگ، برای درو کردن مخالفان و منتقدانش برپا نکرده است. از آن زمان تا کنون این چوپه همچنان برپاست و داس دروکردن مخالفان که با احکام اسلام و قرآن پیوسته در حال صیقل خوردن و برنده شدن است، همچنان بکار گرفته می شود.
اکنون مسئول سندیکای کارگران شرکت واحد، آقای منصور اصانلو دو باره دستگیر و متهم به اقدام علیه امنیت کشور شده اشت. گروهی از دانشجویان و گروهی از روزنامه نگاران و فعالان حقوق مدنی، در زندان هستند و مورد آزار و شکنجه قرار گرفته اند. دو روزنامه نگار کرد به اعدام محکوم شده اند. اتهامات فعالان حقوق مدنی و شهروندی و منتقدان جبّاریت و عملکرد ضد مردمی رژیم، در اکثر موارد با اقدام علیه امنیت کشور همراه است، همان اتهامی است که از سوی ساواک شاه به مبارزان ستم ستیز و آزایخواه زده می شد. اخیرا رژیم در اتهامات دانشجویان فعالیت علیه «امنیت داخلی» را ابداع کرده است. تلاش برای آزادی و عدالت، البته امنیت و آسایش جباران و غارتگران ثروت مردم را به خطر می اندازد. گروهی نیز به عنوان اراذل و اوباش به دار آویخته شدند و بنا بر آنچه دادستان آدم کش تهران سعید مرتضوی گفته است اعدامهای دیگری در راه است. خانم شیرین عبادی روز 3 مرداد در مصاحبه یی با صدای آمریکا یاد آور شد که جرمی تحت عنوان جزء اراذل و اوباش بودن، در قوانین جمهوری اسلامی وجود ندارد و به علاوه شرایط دادرسی این اعدام شدگان روشن نیست و معلوم نیست که آیا آنان وکیل مدافع داشته اند و امکان لازم برای دفاع در برابر اتهاماتی که به آنان وارد شده به آنان داده شده است یا نه. دو سه نفر ایرانی دارای تابعیت آمریکا که اخیرا در سفری قانونی و عادی برای دیدار اقوام خویش به ایران رفته بودند، دستگیر شدند و طبق روشی که در رژیم جمهوری اسلامی معمول است، برای تحقیر و لگد مال کردن حرمت آنان ، اعترافات تلویزیونی از آنان به نمایش در آمد و به این شکل مورد ستم واقع شدند.
آن اوائل قدرت گرفتن رژیم آخوندی در ایران، در برابر این نگرانی که چه تضمینی هست که در آینده پلیس سیاسی مثل دستگاه مخوف ساواک به بوجود نیاید، جواب آخوندها و نوچه هاشان این بود که اسلام درست شناخته نشده است، اسلام چنان دین و آئینی است که قلب همه را تسخیر خواهد کرد و نظام اسلامی نیازی به تشکیلاتی مثل ساواک ندارد. اکنون ایرانیان و افکار عمومی در بسیاری از کشورهای جهان آگاهند که خمینی با جنایاتش در دهه اول استقرار این رژیم ضد ایرانی آزادی کش، و خامنه ای از بعد از مرگ او، مرتکب هولناکترین جنایات علیه مردم ایران شده اند که زمان شاه با چنین دامنه یی اتفاق نیفتاده بود. در زمان شاه اگر 9 زندانی از فرزندان انقلابی و مبارز ایران در ثبه های اوین در جنایتی رذیلانه توسط ساواک به خاک افتادند، خمینی علاوه اعدامهای دسته دسته نوجوانان و جوانان بعد از خرداد 60 در زندانها، بعد از آتش بس در تایستان 67 دستور کشتار آنان را در شمارچند هزار نفری داد. در زمان شاه اگر نویسندگان ترقیخواه و مردم دوست، به زندان می افتادند و شکنجه می شدند و اتهامشان ضدیت با نظام شاهنشاهی و مقام سلطنت بود، پدیده قتلهای زنجیره یی و جنایات سربازان گمنام امام زمان در ربودن و کشتن فجیع پوینده و مختاری و کشتن مورخ و محققی چون سعیدی سیرجانی در زندان؛ مترجمی چون میرعلایی و روزنامه نگاری چون زالزاده و استاد دانشگاهی چون احمد تفضلی، طی قتلهایی که مخفیانه صورت گرفت و رها کردن جنازه آنان در گذرگاهها، کشتن کشیشان مسیحی، همه هم چنان که خمینی در پیام سوم اسفند1367 به روحانیت یاد آور شد، برای اجرای حکم خدا بوده است.

--------------------
عکاس این رویداد که تا ماه مه سال جاری نا شناخته بود و در این تاریخ بود که عکاس آن بعد از 27 سال برای دریافت جایزه پولیتز که قبلا به او تعلق گرفته بود بالاخره از ناشناخته ماندن بیرون آمد، جهانگیر رزمی نام دارد. در آن زمان شاید خلخالی فکر می کرده است که گرفتن عکس از این جنایت و درج آن در روزنامه یی می تواند به گسترش رعب و وحشت کمک کند، اما نفرتی که دیدن عکس از جنایت فجیعی که رخ داد بود ایجاد می کرد چنان بود، که پشتوانه اسلام و قرآن نمی توانست ددمنشانه بودن آن را در نظر مردم مقبول کند. در مورد چگونگی صحنه اعدام و عکس گرفتن از آن و نیز کسانی که مدعی شده بودند عکاس آن هستند مطلبی در وال استریت جورنال به مناسبت اهدا جایزه پولیتز به عکاس آن درج شده است که می توان در نشانی زیر مطالعه کرد
http://www.shahrzadnews.org/article.php5?id=156
در آغاز این مطلب در خط دوم تاریخ اشتباها اوت سال 1997 ذکر شده است که سال 1979 صحیح است. تعداد بیشتری از عکسهای این اعدام در نشریات خارج انتشار یافت که بعدا در نشریات گروههای سیاسی چپ آن زمان هم درج شد. در یکی از این عکسها فرد بلند قامتی با پیراهن و شلوار سفید و عینک دودی با سلاح کمری در حال زدن تیر خلاص به اعدام شدگان دیده می شود. نام این فرد در این مقاله علی کریمی ذکر شده که محافظ خلخالی بوده است. در ضمن من شخصا نوع نگاه نویسنده مقاله را به مساله که بیشتر به عنوان یک حادثه اسثتثنایی و «شانس» ی که عکاس برای عکس گرفتن از آن داشته، نگاه کرده است، نا مناسب و آزار دهنده یافتم. فردی که با قامت افراشته در برابر سلاح پاسداران اسلام ناب محمدی ایستاده است ناصر سلیمی کارمند اداره بهداشت سنندج ذکر شده که در همان زمان نیز نامش ذکر شد و شناخته شده بود.
پ
-31 ژوئیه 2007 – 9 مرداد 1386

Aucun commentaire:

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن