فاشیسمِ دینی
اسماعیل خویی
۱
گوید ژنِ او از ژنِ ما خوب تر است:
بر ماست از این رو که به هر کار سر است.
البتّه چنین است که او می گوید:
زآن روی که، چو خدای خود، بی پدر است!
۲
گویا که، چو فقر است توانفرسای اش،
ارثی ننهد بهرِ پسر بابای اش؛
کاکُل به سری خوشا که «آقازاده» ست:
بر او ژنِ دزدی رسد از «آقا»ی اش!
۳
هر «آقا» را کنون چو چند اولاد است،
نازیسم در اسلام به کار افتاده ست.
هُشیار شو ای هموطن! از این هُشدار:
تازی زده را ببین که نازی زاده ست!
۴
«آن ژن، که فقیرزاده اش کم دارد،
فرزند هر «آقا» را خُرّم دارد!»
این گفته ی نازیچه ای «آقازاده» ست:
نازیچه مگر که شاخ و دُم کم دارد؟!
۵
-: «من با ژنِ خود خوش ام، تو باشی به چه خوش؟!»
گفت (و، ز غرور، چهره اش بود تُرُش:
گفتم: -«ژنِ من هیچ، تو عالی ست ژن ات:
زیرا که پدر در پدری آدمکُش!»
دوازدهم امرداد ۹۶،
بیدرکجای لندن
گوید ژنِ او از ژنِ ما خوب تر است:
بر ماست از این رو که به هر کار سر است.
البتّه چنین است که او می گوید:
زآن روی که، چو خدای خود، بی پدر است!
۲
گویا که، چو فقر است توانفرسای اش،
ارثی ننهد بهرِ پسر بابای اش؛
کاکُل به سری خوشا که «آقازاده» ست:
بر او ژنِ دزدی رسد از «آقا»ی اش!
۳
هر «آقا» را کنون چو چند اولاد است،
نازیسم در اسلام به کار افتاده ست.
هُشیار شو ای هموطن! از این هُشدار:
تازی زده را ببین که نازی زاده ست!
۴
«آن ژن، که فقیرزاده اش کم دارد،
فرزند هر «آقا» را خُرّم دارد!»
این گفته ی نازیچه ای «آقازاده» ست:
نازیچه مگر که شاخ و دُم کم دارد؟!
۵
-: «من با ژنِ خود خوش ام، تو باشی به چه خوش؟!»
گفت (و، ز غرور، چهره اش بود تُرُش:
گفتم: -«ژنِ من هیچ، تو عالی ست ژن ات:
زیرا که پدر در پدری آدمکُش!»
دوازدهم امرداد ۹۶،
بیدرکجای لندن