روشنگری های اشرف دهقانی در مورد یک مقاله در مورد دستگیری و اعدام سعید سلطان پور و مرگ صمد بهرنگی
خانم اشرف دهفانی در مورد تحریفات یک مقاله منتشر شده در
سایت بی بی سی در مورد چگونگی دستگیری و شهادت شاعر مبارز سعید سلطان پور که در آن
به مطالبی از کتاب او با عنوان «راز مرگ صمد» اشاره شده است، در مقاله مفصلی
روشنگری کرده است. او در این نوشتار به سوالاتی هم که در مورد مرگ اسرار آمیز صمد که او از آن
به عنوان قتل نام می برد پرداخته و نیز در مورد فرد همراه صمد در روز حادثه «حمزه
فراهتی»، روشنگری های کرده و روی دروغگویی های او انگشت گذاشته است. قسمت خیلی
کوتاهی از این مقاله در زیر آماده است. متن مقاله در سایت شخصی او و نیز در سایت
عصر نو درج شده است-
ایرج شکری
*******************
بی بی سی به تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۹۵ (۲۰ ژوئن ۲۰۱۶) در سایت خود مقاله ای
به مناسبت شهادت شاعر انقلابی خلق، سعید سلطانپور درج نموده و در رابطه با چگونگی
دستگیری او به ذکر نقل قولی از کتاب "راز مرگ صمد" (که توسط من در سال
۱۳۸۱ نوشته شده و چاپ دوم آن همراه با اسناد و مدارکی دیگر در سال ۱۳۸۷ منتشر شد)
پرداخته است. در این مقاله موضوع مرگ صمد نیز پیش کشیده شده و مطالب به گونه ای
عنوان گشته که برای خواننده غیر مطلع که کتاب "راز مرگ صمد" را هم
نخوانده باشد ، کاملاً گمراه کننده می باشند. از این رو برای روشنگری لازم است تا
آن جا که مقدور می باشد با فاکت و دلیل و استدلال به آن مطالب برخورد شود.
عنوان مقاله این است: "سعید سلطانپور؛ روزی
که قرار بود روز شاد باشد" که امضای فردی هم به نام حمید علوی به عنوان
روزنامه نگار در پای آن قرار دارد. حال قبل از پرداختن به موضوع اصلی بگویم که در
ابتدای مقاله گوئی که رژیم جمهوری اسلامی برای سعید سلطانپور دادگاهی هم ترتیب
داده بود و یا گویا برای انقلابیون دیگر در آن زمان ، پیش از قتل شان دادگاهی برپا
می کرد مطرح می شود: "از چند و چون
برگزاری دادگاه او سندی در دست نیست". به
نظر می رسد که ابراز این تردید از آن جاست که برای دست اندرکاران بی بی سی تنها
اظهارات مقامات دولتی سند محسوب می شوند. در حالی که حقایق بیان شده از زبان
خانواده ها و کل توده های در بند ایران و همچنین هزاران زندانی سیاسی به عنوان
شاهدان عینی در آن مقطع در مورد ماشین کشتار رژیم جمهوری اسلامی ، اسناد معتبر و
کاملاً قابل اتکاء می باشند که بر اساس آن ها ، این رژیم بلافاصله بعد از سی خرداد
۱۳۶۰ ، در سراسر ایران به طور وحشیانه به توده های
انقلابی و فرزندان مبارز آنان یورش برد و در این مسیر علاوه بر کشتار در خیابان و
قتل مبارزین انقلابی در زیر شکنجه، در مقطعی صرفاً با نظر یک آخوند ، حکم به اعدام
مبارزین دادند. در ماه های بحرانی آن سال تنها کافی بود که آخوند جلادی وارد زندان
شود تا از میان زندانیان کسانی را نشان کرده و حکم به قتل آن ها دهد. مثلاً به
عنوان ذکر یک نمونه با ورود آخوند موسوی تبریزی به زندان تبریز ، او بلافاصله حکم
قتل چند زندانی از چریکهای فدائی خلق و سازمان زحمتکشان کُردستان ایران (کومه له)
را صادر کرد و حکم اعدام آن ها که خواهر من، روح انگیز دهقانی نیز
در میان آنان
بود ، در روز ۸ تیر ۱۳۶۰ به اجرا در آمد. اما بی بی سی گوئی که برای زندانیان
سیاسی در دهه ۶۰ به راستی دادگاهی تشکیل می دادند در رابطه با قتل سعید سلطانپور
در زندان مطرح می کند: "معلوم نیست که آیا دادگاهی برگزار شد یا..."
روح انگیز دهقانی |
*******************
به طور کلی باید به این واقعیت اشاره کنم که در آن مقطع[خردا 1360]، قبل از این
که جمهوری اسلامی بتواند کاملاً خود را سازمان دهد، پاسداران نه از آموزش لازم
برخوردار بودند و نه انسجام چشمگیری در میان آنان وجود داشت. البته آن ها حتی خیلی
قبل تر از ۳۰ خرداد ، شکار مبارزین سرشناس را در دستور کار خود داشتند و هر جا سراغی
از آن ها می گرفتند به آن جا حمله می کردند. برای خود ما چنین مواردی اتفاق افتاده
بود که یک نمونه از آن حمله پاسداران به مراسم سالگرد رفقای فدائی شهید ۱۱ اسفند
۱۳۵۰ بود که در تاریخ ۱۱ اسفند ۱۳۵۹ در خانه مادر آژنگ، مادر یکی از آن شهدا، یعنی
رفیق گرانقدر بهمن آژنگ برگزار شده بود. در آن موقع برخی ار رفقای حاضر ما در آن
مراسم که ماهیت ضد خلقی رژیم تازه حاکم شده را به خوبی می شناختند با فرار خود از
آن محل، پاسداران را از دستگیری خود محروم ساختند. همچنین به عنوان یک نمونه
برجسته و آشکار می توان از ربودن و اعدام رهبران خلق تُرکمن و ترور مبارزین توسط
همین پاسداران جمهوری اسلامی در آن دوره یاد کرد. مسلماً سعید سلطانپور با توجه به
باورش نسبت به ماهیت ضد خلقی رژیم جمهوری اسلامی این تجربه را فراموش نکرده بود.
در حالی که اکثریتی های دور و بر او ، آن جنایت را کار این یا آن جناح حکومتی جلوه
داده و کماکان از "برادران پاسدار" صحبت می کردند که به نظر آنان می
بایست به سلاح سنگین هم مجهز شوند.
********************
در این جا من فرصت پیش آمده را مغتنم شمرده
و هم در مورد بحثی که بی بی سی پیش کشیده و هم در رابطه با مصاحبه ای که پیش از این
صدای آمریکا با کسی که به همراه صمد تا قتلگاه او رفت و تنها برگشت (حمزه فراهتی) انجام
داد می پردازم تا نه فقط یک بار دیگر بر حقیقت موضوع در رابطه با مرگ صمد بهرنگی تأکید
شود بلکه نشان داده شود که این رسانه ها تا چه حد در ادعاهای خود مبنی بر "بی
طرفی" و انتشار مطالب واقعی در افکار عمومی صادقند.
کسانی که کتاب "راز مرگ صمد"
را خوانده اند می دانند که من در چاپ اول این کتاب پس از افشای همکاری حمزه فراهتی
با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی که در جریان قتل های رستوران میکونوس از پرده بیرون
افتاد، و پس از آشکار کردن تناقضات نامه درج شده او در نشریه آدینه در دوره اول ریاست
جمهوری رفسنجانی با واقعیت هائی که مفصلاً آن ها را توضیح داده ام، و هم چنین علیرغم
آشکار کردن همه شواهد و اسناد و مدارکی که بر قتل صمد بهرنگی توسط عوامل ارگان مافیائی
"ساواک" (در ارتباط با اشرف پهلوی) دلالت می کنند، در مورد شخص حمزه فراهتی
نوشته ام: "مسلماً درست و عادلانه قضاوت کردن، به خصوص وقتی پای یک شخص معین در
میان است، نیازمند تأمل، تعمق و موشکافی در تمام مسایل مربوطه می باشد. بر این اساس
سخنان فراهتی نیز باید شنیده شوند.". پس از گذشت چند سال از انتشار این کتاب و
کتاب "برادرم صمد بهرنگی، روایت زندگی و مرگ او" توسط اسد بهرنگی که رفتارهای
کاملاً مشکوک فراهتی را در رابطه با مرگ صمد توضیح داده بود، فراهتی اقدام به انتشار
کتابی تحت عنوان "از آن سال ها و سال های دیگر" نمود. مسلماً این شخص (حمزه
فراهتی) اگر ریگی به کفش نداشت می بایست به همه سئوالات و مسایل بسیار مهمی که در این
دو کتاب در رابطه با شخص وی مطرح شده می پرداخت و پاسخ گوی آن ها می بود. ولی او به
عنوان کسی که صمد بهرنگی را تا قتلگاه او همراهی کرده و از خود به عنوان تنها شاهد
نام می برد ، به هیچ یک از آن سئوالات و مسایل پاسخ نداد.
********************
متن کامل مقاله را در لینک زیر می توانید مطالعه کنید:
در مورد روح انگیز دهقانی: