ایرج
شکری
«مناسک»
انتخابات بدون حادثه ای خاص و بنا بر آمار رژیم با شرکت 62 درصدی دارندگان حق رای
برگزار شد. همچنان که انتظار می رفت، «مقام معظم رهبری» از شرکت مردم در این
رویداد اظهار امتنان و طربناکی فرموده و سود کلانی از آن به کیسه نظام (در واقع به
کیسه خود) ریخت که در این جملات از پیام او به مناسبت انجام و پایان انتخابات
نمایان است:« اینجانب وظیفهی خود میدانم که از این لبیک عمومی به
فراخوان نظام اسلامی سپاسگزاری کنم و پاداش و هدایت الهی برای مردمی که این جمعهی
پر کار و پر شکوه را آفریدند مسألت نمایم». اما او حرفی و اظهار تاسفی در مورد آن «قهرکرده» های نزدیک به 40 درصدی
نفرمود. بنا به اظهار رحمانی فضلی وزیرکشور رژیم، میزان شرکت مردم در انتخابات در
سراسر کشور 62 در صد و در تهران 50 درصد بوده است. جمعیت دارندگان شرایط رای دادن برای
انتخابات 7 اسفند، بنابر آمار رسمی رژیم ۵۴
میلیون و ۹۱۵ هزار و ۲۴ (حدود55میلیون) نفر در کل کشور بوده است. بنابر این 38
درصد از این تعداد به «فراخوان نظام اسلامی»، بی اعتنایی کرده و «لبیک» نگفته اند.
البته در مورد آن 62 در صد شرکت کننده که خامنه ای آن آنها را «لبیک» گویان به
فراخوان «نظام اسلامی» دانسته باید عوامل دخیل را در نظر گرفت. اولا بخشی بزرگی از
بین همان 62 درصد، نه برای «لبیک گفتن به نظام اسلامی»، بلکه با هدف بستن راه و
تعضیف جناح هار «ولایتمدار» و بزرگتر کردن شکاف بین دوجناح برای کم کردن فشار
اختناق و اندکی جای تکان خوردن یافتن، به پای صندوقهای رای رفته اند و آنچه که در
بحث های اخیر«رای سلبی» نامیده شده را به صندوق انداخته اند. آنها در واقع به
عناصر نامطلوبی رای داده اند تا عنصر بد و خیلی عوضی نتواند انتخاب شود. ثانیا
«حزب پادگانی» یا همان بسیج و سپاه به همراه خانواده هاشان در تاثیرگذاری و در
کشاندن رای دهنده به پای صندوقهای رای حتما نقش داشته اند. نقش اینان در بار اول
رئیس جمهور شدن احمدی نژاد - که از سوی
هیچ گروه یا حزبی مورد حمایت قرار نگرفت و تنها تشکّل حامی وی در کل کشور جامعه
اسلامی دانشجویان بود
که با صدور بیانیه ای حمایت خود را از محمود احمدی نژاد اعلام کرد- بدون روشن بود.
پاسدار محمد باقر ذوالقدر جانشین فرمانده وقت سپاه که از بعد از برکناری از معاونت
وزارت کشور در سال 86 در دولت احمدی نژاد، چند سالی است که گم و گور شده، در آن
زمان چند ماه بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 84، در یک سخنرانی در جمع بسیجیان
انتخابات ریاست جمهوری را«در نوع خود بی نظیر» دانسته و گفته بود:«
«در شرایط پیچیده سیاسی که قدرتهای خارجی و جریانهای فزون خواه در داخل از مدتها
قبل مترصد بوده و برنامه ریزی کرده بودند که نتیجه انتخابات را به نفع خود تغییر
دهند و از شکل گیری یک دولت کارآمد اصولگرا جلوگیری نمایند، باید پیچیده عمل میشد
و نیروهای اصولگرا بحمدالله با طراحی درست و چند لایه توانستند در یک رقابت واقعی
و تنگاتنگ، حمایت اکثریت مردم را به خدمتگزاری بیشتر و موثرتر به آنها جلب نمایند»(دانشنامه
ویکی پدیا فارسی)
روزنامه کیهان نیز در مقالهای به مناسبت برگزاری جلسات
هادیان سیاسیی
سپاه پاسداران به اثر گذاری سپاه از طریق هادیان سیاسی در انتخابات
اعتراف کرد و نوشت: « به جز طیف رای دهندگان، مجموعهای از رای سازان و فعالان
سیاسی وجود دارند که نقش اصلی در شکل گیری پدیده مبارک سوم تیر داشتهاند. این
مجموعه هنوز هم به همان نیرومندی سابق و بلکه با نشاط تر از قبل در صحنه حضور دارد
و در هر آوردگاهی در آینده نقشی کلیدی بر عهده خواهد داشت. بی آنکه قصدی برای
محدود ساختن این مجموعه در طیفی خاص در میان باشد، صرفاً به عنوان یک آدرس میشود
اینگونه فرض کرد که تشکلهایی چون بسیج دانشجویی، بسیج طلاب، بسیج اساتید و حوزههای
شهری و روستایی مقاومت بسیج جزو اصلیترین ارکان مجموعه
رای ساز در سوم تیر ۸۴
بودند»(ویکی پدیا). در مطالب و انتقادات جناح موسوم به اصلاح طلب از چگونگی
برگزاری انتخابات سال 84، در تاکید به نقش «حزب پادگانی»، این ادعا هم بود که
هربسیجی موّظف شده بود که چند نفر را به پای صندوقهای رای ببرد. به هرحال تردید
نباید کرد این فرماندهان زیاده طلب و قلدرمنش و سپاه که دائم در ورّاجی های خود در
همه مسائل اظهار نظر و دخالت می کنند، همان درنده هایی که نامه تهدید آمیزی با 24
امضاء به خاتمی در زمان ریاست جمهوری او نوشتند و تهدید کردند که «کاسه صبر»شان در
حال لبریز شدن است، درنده هایی مثل پاسدار صفوی که تهدید به «گردن زدن و زبان
بریدن» می کرد قلدرمنشان و عناصر خودسری که از زمان رئیس جمهور شدن روحانی بارها
در واکنش به سخنان او، اظهار نظرهایی کرده اند که «تودهنی زدن» به او بود، اینان
با امکانات فراوان و شاخه ها و گروها و گروهکهایی که دارند، همچنان در تمام
انتخاباتی که برگزار بشود، «هادیان سیاسی» را به طور آشکار و پنهان فعال و وارد
صحنه خواهند کرد. باید توجه داشت که تاثیر گروهکهای بسیجی در شهرها و بخشهای کوچک در
نظارت و کنترل رفتار افراد در رفتن یا نرفتن به پای صندوق های رای، کاری نیروبر و
دشوار نیست. به همین خاطر در مناطقی که یاد شد، عده ای برای احتیاط و به خاطر این
که اتهام تاثیر پذیرفتن از «ضد انقلاب و رادیوهای بیکانه» به آنها وارد نشود، به
پای صندوقهای رای می روند. همچنین برخی گروههای مردم از روی ناچاری در انتخابات
شرکت می کنند و رایی به صندوقی می اندازند. این شامل لااقل بخشی از گروهای
کارمندان دستگاه عظیم و پت و پهن و ناکارآمد اداری و نیز ارتشیان و اعضای دارای دارنده
شرایط رای دادن خانواده آنهاست. بیاد بیاوریم که رژیم آخوندی برای بالا بودن میزان
شرکت کنندگان در انتخابات سن رای دادن را 15 سال قرار داده بود و این تا دیماه سال
85 برقرار بود و از آن تاریخ به بعد به 18 سال تغییر یافت. اما با تمام این
تمهیدات، شکست خرد کننده اصولگرایان در تهران در انتخابات مجلس در برابر جناح رقیب
و برنده شدن تمام و کمال لیستی که از سوی ولایتمداران برچسب «لیست انگلیسی» خورده
بود و حذف کسانی مثل حداد عادل و کوثری و یکی دو تن از اوباش ولایتمدار از مجلس و
نیز در انتخابات مجلس خبرگان عدم راهیابی کسانی مثل محمد یزدی رئیس مجلس خبرگان و
از چهره های شاخص بشدت مرتجع مورد حمایت و اعتماد خامنه ای که خامنه ای بعد از
رهبر شدن، موسوی اردبیلی را که در پست ریاست دیوان عالی کشور، رئیس قوه قضائیه
بود، کنار گذاشت و او را به ریاست قوه قضائیه گماشت، همان کسی که وقتی بعد از ده
سال هاشمی شاهرودی جایگزین او شد گفت:«من ویرانه ای را تحویل گرفتم»، و نیز بسته
شدن راه ورود آیت الله تمساح (مصباح یزدی)، از منفورترین چهره های ولایتمدار که
بار ها ولی فقیه را نماینده خدا در روی زمین و جانشین پیامبر دانسته و مخالفت با
رای و نظر او را مخالفت با خدا و پیامبر دانسته و فتوا دهنده قتل حمید حاجی زاده
آموزگار کرمانی شناخته می شود، نمایانگر چیزی جز نفرت مردم از ولایت فقیه نبود.
اما در پس هیاهوی پیروزی برای نظام و ادعاهای مربوط به «لبیک» مردم به نظام و خیلی
ادعاهای دیگر، حال و هوای واقعی که در جامعه وجود دارد و امکان بروز رسانه ای به
آن داده نمی شود، چیز دیگری است که در این مورد، اظهارات علیرضا افتخاری از رنجی
که به خاطر عکسی که احمدی نژاد با او گرفته بود، گوشه ای از حقایق را بیان می کند.
این مساله را نگارنده چندی پیش در مطلبی یاد آور شده ام*.
شدت تضاد جناح موسوم به اصلاح طلب با ولی فقیه، هم در سرکوب کردن میرحسین موسوی و
کروبی و هم با محدویتهایی که برای خاتمی وضع کردند نمایان است. اما به هرحال این
واقعیت مانع از بهره برداری هر دو جناح از در صد شرکت کنندگان در انتخابات، خصوصا
در معادلات مربوط به روابط خارجی نیست. آنها همه وسائل و امکانات را برای حفظ رژیم
اسلامی منحوسِ خمینی ساخته را به کار خواهند گرفت، هرکدام به روشی که خود مناسب می
دانند. به همین خاطر عدم شرکت در انتخابات و کاهش شدید تعداد رای دهندگان، مشت
محکمی بر پوزه ولی فقیه و نشان دادن بی اعتباری و نامشروع بودن این رژیم سرکوبگر
آزادی کش و ضربه سنگینی بر کل رژیم آخوندی خواهد بود.
در
مورد ارزیابی از نتیجه انتخابات، نکاتی از سوی بعضی از عناصر این یا آن جناح درسانه
های اینترنتی داخل منعکش شده که جالب توجه است. عباس عبدی شکست اصولگرایان در
تهران را نتیجه سیاستهای خود آنان دانسته و تشبیه جالبی هم بکار برده است. از جمله
عوامل مؤثر در شکست اوصولگرایان که او یاد آوری کرده بود، رهبری جبهه پایداری و
«انگلیسی» نامیدن لیست جناح رقیب و نشست و برخاست آنها با «کلاه مخملی ها» بود. در
مورد نشست و برخاست با کلاه مخملی ها(که تصاویر آن به طور گسترده در شبکه های
اجتماعی منتشر شد)، عبدی گفته است:« . کارهای عجیب و غریبی بود که اصولگرایان در بازه
تبلیغات انجام دادند که نمونه بارز آن نشست و برخاست با کلاه مخملی ها بود که به
نظر من چنین کاری به معنای پذیرش شکست در درون خود، از قبل از برگزاری انتخابات
است. به نظر من هضم یک کله پاچه برای یک کودک دو روزه راحت تر از این است که رئیس
فرهنگستان یک کشور [غلامعلی حداد عادل] با کلاه مخملی ها همایش برگزار کند؛ چراکه
این اقدام اصلا قابل درک نیست و نشان دهنده این است که اصولگرایان قبل از روز
انتخابات نتیجه را باخته بودند».
یک
حزب اللهی سرشناس که هفت – هشت سال در تلویویزیون مجری برنامه هایی بوده است و در
زمان احمدی نژاد سمتهای دولتی داشته**، در ارزیابی
تا حدی واقع گرایانه از دلیل شکست
اصولگرایان در تهران، در مطلبی با عنوان «اصولگرایان در تهران از چه چیز شکست
خوردند» در رجا نیوز نوشت:«اصولگرایان در تهران شکست خوردند؛ به طور مطلق. ولی این
شکست بیش از آنکه سیاسی باشد فرهنگی و تمدنی است. تهران شهری است با انبوهی از
جمعیت متعلق به طبقه متوسط جدید شهری، پیچیده در سبک زندگی شبه مدرن با مطالبات
شبه روشنفکرانه. چه بر مبنای مفهوم "طبقه و قشر" تحلیل کنیم و
چه مبتنی بر مفهوم "سبک زندگی"، آنچه روشن است اینکه رای بخشی از مردم
تهران عموماً قداست زدایی شده و عرفی و حامل ارزش های غربگرایانه است». حاج وحید
یامین پور نویسنده این ارزیابی که یک حزب اللهی متولد 1359 و درس جرم شناسی خوانده
است، با واقع بینی یاد آور شده است که:«برخی ممکن است برای این رخداد زمینه و اسناد امنیتی
پیدا کنند. مثلا به نقش شبکه های اجتماعی، تلگرام یا ماهواره ها بپردازند. ولی این
مساله اصل ماجرا را تغییر نمی دهد. بر فرض اینکه پیام های ساخته و پرداخته شده ای
از خارج از کشور به داخل ارسال شده باشد، چرا گوش این جماعت شنوای این حرف هست ولی
شنوای انبوهی از پیامهای رسمی درون نظام که از رسانه ها منتشر می شود، نیست؟!».
اما نکته ای که اینجا نباید از نظر دور بماند این است که اولا این واقع بینی ناشی
از ضربه شکست سنگین«اصولگریان» - که روزنامه قانون آن را نه فقط یک شکست بلکه
«ورشکستگی» اصولگرایان ارزیابی کرده است-، در این حزب اللهی سبب آگاهی و ضرورت باز
نگری در رویکرد ابلهانه و اقتدارگریانه و
تمامیت خواهانه نسبت به رفتار اجتماعی و سلیقه و زندگی مردم و دست برداشتن
از خود مقدس بینی نشده است و او از موضع یک متعصب از «قداست زدایی شدن آرا مردم
تهران» و «غربگرا شدن» آنان حرف می زند و اصلا توجهی به فشار و سرکوبی که در این
سالهای به درازی نزدیک به چهل سال(بیشتر از عمر او) به مردم روا شده تا «قداست» ها
حفظ شود و به سرکوبی که زنان و دختران ایران با شعار «یا روسر یا توسری» تحمّل
کردند و به خاطر عقب رفتن روسری شان حزب اللهی ها روسری را با فرو کردن پونز روی
پیشانی آنها تثبیت می کردند و کروات مردها را در خیابان قیچی کردند و انواع
حرامزادگی هایی که مرتکب شدند و نباید می شدند، نکرده است.
ثانیا مساله دیگر این که این حاج آقا دکتر جرم
شناس و استاد دانشگاه «امام صادق علیه السلام»، توجه ندارد که آنچه در این
انتخابات اتفاق افتاد، تنها نمایان شدن جریان مداومی است که از زمان قدرت گرفتن
خمینی و ملاخورشدن انقلاب ضد سلطنتی و عدالتخواهانه و دموکراسی خواهانه مردم ایران
توسط خمینی که به رغم سرکوبگری های بی رحمانه وخونین و بگیر و ببند و راه انداختن
گله سگهای موتوسوار و پیاده حزب اللهی برای یورش به معترضان و ایجاد فضای رعب
همراه بوده است، وجود داشته و کوبیدن سرها و دریدن سینه ها، برای مانع از ظهور آن
شدن، نتیجه ای نداده است. این «غربگرا و عرفی» شدن یا به معنی درست ایستادگی در
برابر چهار چوبهای تحمیلی «شرعی» و ارتجاعی رژیم همیشه وجود داشته است، به همان
اندازه که زنان با حجاب و چادری اکثر شهرهای ایران چادر نماز یا چادر گلدار به سر
می کردند نه چادر مشکی. چادر مشکی برای مجلس عزا و سرقبر بود. سالها ممنوع کردن
دستگاه ویدئو و مقرارت مسخره و غیر عملی در مورد کرایه ویدئو برای ویدئوکلوب ها به
جایی نرسید(این که موقع باز گرداندن نوار ویدئو باید مسئول ویدئوکلوب آن را روی
سرعت زیاد در حضور مشتری باز بینی می کرد تا مطمئن شود روی آن چیز یگری ضط نشده
چون مردم این کار را برای مبارزه با سانسور و مسخره کردن رژیم انجام می دادند مثلا
کنسرت های لس آنجلسی روی آن ضبط می کردند). تا این که ماهوراه هم از رسید و حدود
شاید بیست سال است که جنگ با مردم سر استفاده از آنتن های بشقابی جریان دارد و این
تلاش مسخره که البته تنها نماد و سمبلی از انزجار مردم از رژیم آخوندی و شکاف
«تمدنی و فرهنگی» آنها با روضه خوانهاست، با شکست رژیم رو به رو شده اما مقامات
مردم ستیز و ضد ایرانی رژیم آخوندی مایلند که سر خود زیر برف کنند و عربده های
ارعاب با ادعاهای مسلمانی بکشند. مشکل«تمدنی – فرهنگی» مردم ایران با رژیم روضه
خوانها، بر خلاف تلاش این حاج آقا به منحصر کردن آن به تهران، در جاهای دیگر این
سر زمین به شکل های دیگری بارها بروز کرده است. یکی از مسائل«فرهنگی – تمدنی» که
رژیم همچنان در حل آن به نفع معیارهای شرعی درمانده است مساله موسیقی است. گله
سگهای حزب اللهی هرچند وقت یکبار در این شهر و آن شهر با یورش به محل برگزاری
کنسرت ها مانع از برگزاری آن می شوند. امروز نوازندگان دوره گرد چه به شکل تنها و
چه بشکل گروهی، چه جوانان(دختر و پسر) بعضا با تحصیلات دانشگاهی و چه کودکان خیابانی
و کودکان کار در پیاده روهای تهران برای دریافت سکه ای از عابران ساز می نوازند،
اما این حاج دکتر استاد جرم شناس، شاید
نداند که مشکل فرهنگی مردم با این رژیم گند گرفته در زمینه داشتن و حمل آلات
موسیقی تا آنجا بود و اصلا بکار بردن کلمه موسیقی برای کلاسهای موسیقی ممنوع بود و
آکهی این کلاسها با عنوان کلاس «هنرهای صوتی» درج می شد. البته من یادم نیست که
اجازه همین کار از چه وقت داده شد.خرید و فروش وسائل موسیقی هم که حرام اعلام شده
بود. حاج آقا شاید می داند و به روی خود نمی آورد و شاید هم نمی داند که زمانی که
ایشان کلاس اول دبستان بود(سال 66) هنرمندان موسیقی حتی برای حمل ساز و وسیله
موسیقی باید جواز می گرفتند! خیلی مسخره است ولی اینطور بود. روزنامه ابرار 14
بهمن 66 گفتگویی داشت با سرپرست گروه موسیقی آذربایجان شرقی، شرکت کننده در
جشنواره سرود و آهنگهای انقلابی. او درباره مشکلات این گروه نداشتن «مجوز حمل ساز»
را مشکل اساسی دانسته بوده و یاد آور شده بود که تنها با مجوز مرکز سرود و آهنگهای
انقلابی و تنها دو ماه در سال می توانیم تمرین داشته باشیم. اینها گروههای مردمی
بودند و هیچ کمک مالی هم اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی استان به آنها نمی کرد.
روزنامه ابرار در شماره 15 بهمن66 نیز با گروه موسیقی محلی خرّم آباد و ترکمن
گفتگو کرده بود. سرپرست گروه محلی خرّم آباد که وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد
اسلامی بود مشکلات گروه را چنین شرح داده بود:«در خصوص داشتن ساز در شهرستان خرّم
آباد هیچگونه تضمین نداریم...چند سال پیش آرشه را از ما گرفتند و جارو به دست ما
دادند، اما خوشبختانه با توجهات خاص مسئولین... این افتخار را پیدا کردیم که به
کار موسیقی ادامه دهیم». سرپرست مسیقی محلی ترکمن در مورد مشکلات گفته بود:«
مشکلات اساسی این گروه نداشتن هیچگونه محل تمرین و نداشتن مجوز ساز و جلوگیری
مسئولین انتظامی از داشتن ساز، حتی درمحل سکونت می باشد». از آذربایجان شرقی تا
خرم آباد و از آنجا تا ترکمن صحرا، اینها در سال 66 غرب گرا و شبه روشنفکر بودند که
این مشکلات را با رژیم داشتند؟ یا این رژیم که از افکار گند و کثافت آخوند پلیدی
به اسم روح الله الموسوی الخمینی زاییده و ساخته شده و با کشتار و سرکوب به مردم
ایران تحمیل شده است، بشدت ارتجاعی و بیگانه با فرهنگ و زندگی مردم این سرزمین است؟.
مگر چند سال پیش آخوند مشکینی رئیس وقت خبرگان نبود که در تقبیح نوروز و ماههای
شمسی و «فضیلت» ماههای قمری بر شمشی به چرند گویی پرداخت؟
سرفرود
آوردن «اسلام» در برابر شکوه ایران
خامنه ای روز 7 اسفند بعد از انداخت رای خود در صندوق با
تاکید بر اهمیت انتخابات یاد آور شد که:« همانطور که قبلا گفتهایم همه مردم
ایران، هر کس که ایران را و جمهوری اسلامی را و شکوه، عزت و عظمت ملی را دوست
دارد، در انتخابات شرکت کند». خبرگزاری بسیجی فارس در خبر رای دادن خامنه ای و سخنان او، این
تیتر را زد:« هرکسی که عزت، عظمت و شکوه ایران را دوست دارد در
انتخابات شرکت نماید». خامنه ای روز 5 اسفند در دیدار با گروهی از مردم نجف آباد،
ضمن تاکید زیاد به لزوم هشیاری مردم و مسئولان « در قبال ترفند دشمن برای ایجاد دو
قطبی های دروغین و القایی در فضای انتخاباتی» گفت: «همه کسانی که به عزت
ایران اسلامی علاقه مندند باید در انتخابات روز جمعه شرکت کنند و دنیا در روز
هفتم اسفند خواهد دید که مردم ایران، چگونه مشتاقانه در پای صندوق های رأی حاضر
خواهند شد.» او حضور گسترده مردم در انتخابات را« موجب
هیبت و عظمت مجدد انقلاب اسلامی در جهان» دانست. خلاصه چیزی که در آن سخنرانی نبود
«شکوه ایران» بود اگر چه از «عزّت و اقتدار ملّی»، هم در آن سخنرانی و هم در این
یکی دم زده است. این بی پدر مادر ها و اماشان که با هرچه که رنگ بو و نشانی از
«ملی» بودن یعنی متعلق به مردم این سرزمین که تاریخی نزدیک به دو برابر قدمت
پیدایش اسلام در شبه جزیره عربستان دارد، نفرت ورزیدند، هرجا که نیاز به سیاهی
لشکر و نمایش حمایت مردم را دارند، یکباره ادعای ایرانی بودن می کنند و به آنچه می
تواند به علائق ملی ایرانیان تعلق داشته باشد می آویزند. این حرامزاده های ایرانی
ستیز، تا آنجا که می توانستند هرچه را که صفت ملی به همراه داشت، از آن صفت محروم
و به آن مّهر«اسلامی» زدند که مفهومی جز در انحصار آخودندهای پلید بودند، نداشت و
ندارد. سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران، شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، و دستگاهی
شد برای پخش سخنرانی ها و موعظه های مهمل آخوندهای ریز و درشت و پخش مراسم عزاداری
های مکرر برای این امام و آن مقدس، تا آنجا که مردم نفرت خود را به برنامه های آن
با «پشم شیشه» نامیدن تلویزیون بیان کردند. تلویزیونی که در آن پخش ترانه خوانی
زنان به کلی ممنوع شده بود و خوانندگان محبوب مردم به آن راه نداشتند و نشان دادن
ساز و آلات موسیقی هم در آن ممنوع بود و تا آنجا که چندی پیش در مطلبی دیدم هنوز
هم هست! اسم هواپیمایی ملی ایران شد هواپیمایی جمهوری اسلامی. این بی پدر مادر ها
در زمان جنگ وقتی دست به یکی از آن حمله هایی میزدند که طراحانش کسانی چون پاسدار
پر مدعای بیشعور محسن رضایی بود و هزاران کشته به جا می گذشت سرود «ای ایران ای
مرز پرگهر» را پخش می کردند تا احساسات میهنی مردم ایران را برانگیزند و تلاش می
کردند وانمود کنند که جنگشان برای ایران « این مرز پرگهر» است و نه برای شعار های
ابلهانه و فاجعه آفرینی که از افکار سیاه و خود محوربینانه خمینی پلید زاییده شده
بود، «رفع فتنه از عالم» و «فتح قدس از راه کربلا» و «جنگ اسلام با کفر» و...
نیروی نگهدارنده و ستون فقرات این رژیم ایرانی
ستیز آزادی کش «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» است که همانطور که از اسمش پیداست،
هیچ پیوندی با ایران و ایرانی ندارد. شعاری هم که در آرم اش دارد نه به زبان مردم
ایران است و نه هیچ ارتباطی به ایران و ایرانی دارد:« وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم
مِن قُوَّةٍ».آن
ماجرای دستور دادن به برداشتن تندیس آریو برزن در یاسوج توسط یکی از همین پاسداران
را که البته او در نادانی و بیشعوری جزو «رتبه اول»ها در سپاه است بیاد داریم.
برداشتن تندیس آرش کمانگیر در ساری از کارهای همین بی پدر مادرهایی است که وقت انتخابات برای کشاندن مردم به پای صندوقهای
رای، سنگ «شُکوه ایران» را به سینه می زنند. بنابر اخباری که در مورد برداشتن
تندیس آرش کمانگیر منتشر شد این اقدام به دستور دادستان ساری که آخوندی است صورت
گرفته بود و استدلال او این بود که میدانی که اسم آن میدان امام خمینی است، جای
مجسمه آرش نیست.
امام
پلید اینان چنان نسبت به چهره سیاسی محبوب و ملی ایران دکتر مصدق نفرت داشت که بعد
از مراسم پرشکوه بزرگداشتی که به مناسبت یکصدمین سالگرد زاد روز او در 30 اردیبهشت
58(کمتر از سه ماه بعد از اجتماع عظیم مردم در 14 اسفند 57 در احمد احمد آباد به
مناسبت سالگرد در گذشت او) برگزار شد و سخنرانان از تجلیل از او و تاکید بر حقوق و
آزادی های مردم سخن گفتند، خمینی چهار روز بعد در یکی از سخنرانی ها در برابر جمعی
که به دیدار او برده بودند، در جملاتی توهین آمیزی هم مصدق را(بدون ذکر نام) و هم
گروههای سیاسی را که آن میتینگ را برگزار کرده بودند مورد حمله قرار داد. خمینی
پلید گفت:«اينها مي خواهند سرپوش بگذارند روي مقاصد خودشان آن مقاصدي كه برخلاف
مسير ما است به اسم يك نفري كه ملي است. مسیر ما مسیر نفت نیست. این اشتباه است.
ما اسلام را می خواهیم. اسلام که آمد نفت هم مال خودمان می شود. مقصد ما اسلام است مقصد ما نفت نیست. اگر یکنفر نفت را
ملی کرده است اسلام را کنار بگذارند برای او سینه بزنند.[...]
جمع آوری
قشرها را در هم و برهم و راه انداختن [ آنها] به هر بهانه ای، برای هر استخوانی
میتینگ راه انداختن و [به ] دنبال آن با اسلام مخالفت کردن قابل تحمل نیست»(کیهان
5 خرداد 1358).
به
هر حال همچنان که اوضاع کنونی گواه است تردیدی نیست که آخوندهای مرتجع و عقب مانده،
قادر به منهدم کردن هویت ایرانی و جایگزین کردن آن با آن معجون متعفنی که خمینی از
«مدغم» کردن اسلام و آخوند ساخت نیستند و نخواهند بود. همچنان که یقین است که دست
توانای مردم ایران «سیفون تاریخ» را برای
«سلطنت و ولایت فقیه» هم خواهد کشید و جمهوری و آزادی را در این «کهن بوم و
بر» بنا خواهد کرد.
---------------------------------------------------------
**
پست ها و
مسئولیتی هایی که وحید یامین پور داشته اینها بوده اند« سال ۸۵ که دبیر کمیسیون
فرهنگی – اجتماعی مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری و سال ۸۶ و ۸۷
معاون پژوهشی دانشکده خبر در همین سال عضو شورای پژوهشی موسسه عالی آموزش و پژوهش
مدیریت و برنامه ریزی و سال ۸۸ مدیر کل مطالعات اجتماعی و فرهنگی وزارت کشور». گویا
در حال حاضر او عضو هیات علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه آزاد تهران شرق، مدرس
دانشگاه امام صادق علیه السلام، مدرس دانشگاه هنر و مشاور مدیر شبکه سه سیمای
جمهوری اسلامی است. او همچنین از دست اندرکاران نشریه 9 دی است که از زمان رئیس
جمهور شدن روحانی به خاطر مطالب توهین آمیز یا افترا، مورد اعتراض و توقیف قرار
گرفته است. برای دانستن غلظت مسلمانی و حزب اللهی بودن این «حاج اقا»ی جوان(متولد
1359) مدرس دانشگاه امام صادق علیه السلام! شاید همین بس باشد که بنابر اطلاعات
موجود در اینترنت؛ او در گوگل پلاس خود یک روزنامه نگار زن مقیم خارج کشور را به
خاطر انتشار مطالبی مثل «آزادی های
یواشکی»، «روسپی» نامیده است.در این مورد شکایتی علیه او طرح شده ولی ترتیب اثری
به آن داده نشده است. او از ماجرای برجام هم خیلی سرخورده شده بود. به غیر از این
من چند سال پیش ویدئو یکی از برنامه های تلویزیونی را که او مصاحبه یی داشت با
شمخانی دیدم که تلاش زیادی کرد که شمخانی ناچار شود که بنی صدر را به خیانت به
کشور به نفع عراق متهم کند و او را خائن به کشور معرفی کند، اما شمخانی این اتهامی
را که او مایل بود از زبان شمخانی بشنود رد کرد. چه می شود کرد اینها تماما
تولیدات مکتب خمینی و «گلهای» روییده در نم و گرمای زیر عبای خمینی هستند که تهمت
زدن به مراجع تقلیدی را که از نظر او ضربه میزدند به اسلام واجب می دانست.
۱۲
اسفند ۱۳۹۴ - ۲ مارس ۲۰۱۶