mardi, août 19, 2014

به یاد بانوی غزل ایران سیمین بهبهانی - دو شعر باصدای خودش:«خانه ابری بود...» و «رگبار بوسه»و شعر هرگز نخواب کوروش




  

به یاد بانوی غزل ایران سیمین بهبهانی  - دو شعر باصدای خودش:«خانه ابری بود...» و «رگبار بوسه»و

 شعر هرگز نخواب کوروش

سیمین بهبهانی بانوی بزرگ غزل چشم از جهان فروبست(28 مرداد 1393). آوازه سیمین بهبهانی، من فکر می کنم که آوازه بلند سیمین بهبهانی نه به خاطر شعرها و غزلهای زیبای او، بلکه به خاطر شهامت او در ارتجاع ستیزی و شورشگری او در برابر مرد سالای در اعلام هویت و احساس زنانه و مهمتر از همه شاید در این سالهای سیاه استبداد آخوندهای ضد ایران وایرانی، احساسات میهن پرستانه اوست که نمونه آن را در شعر «هرگز نخواب کوروش» و «دوباره می سازمت وطن» می توان دید.   شعر هرگز نخواب کورش چهار سال پیش با دو خط توضیح در مورد زمان انتشار آن در «درفش» درج شد. کالبد سیمین بهبهانی هم مثل همه مردگان به خاک سپرده خواهد شد، اما شعر او چون آفتابی بی غروب همراه نامش بر تارک ادبیات این سرزمین خواهد درخشید و بی تردید نسل در پی نسل از خواند شعرهای او لذت خواهند برد و به ویژه دختران جوان ایران زمین، از خواندن شعرهای شورش گرانه او، لبخند بر لب از زن بودن خود مسرور غرق غرور خواهند شد. در زیر شعر هرگز نخواب کورش با همان توضیحات درج شده در چهار سال پیش و نیز دو شعر دیگر او با صدای خودش آمده است.

 خانه ابری بود، خانه خونین است اینک



رگبار بوسه

دوباره می سازمت وطن یکی از زیباترین شعرهای میهنی سیمین بهبهانی، با صدای داریوش.  
 

هرگز نخواب کوروش - شعری از سیمین بهبانی
6 nov 2010
تاریخ سرودن این شعر مشخص نیست اما در خرداد ماه (89)در سایتهای فارسی زبان منتشر شد. می شود احتمال داد که به مناسبت امانت گرفتن لوحه حقوق بشر کوروش از موزه بریتانیا و قرار دادن آن در موزه ملی در تهران سروده شده است. در ضمن آنجا هم که گفته است «زیرا دل سپاهان نقش جهان ندارد» احتمالا اشاره به تغیر نام میدان نقش جهان اصفهان به میدان «امام خمینی» است.
هرگز نخواب کوروشسیمین بهبهانی

دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد!

کارون ز چشمه خشکید، البرز لب فرو بست
حتا دل دماوند، آتش فشان ندارد
دیو سیاه دربند، آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو، گرز گران ندارد

روز وداع خورشید ، زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان، نقش جهان ندارد

بر نام پارس دریا، نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما، تیر و کمان ندارد

دریای مازنی ها، بر کام دیگران شد
نادر ز خاک برخیز، میهن جوان ندارد

دارا ! کجای کاری، دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند، دارا جهان ندارد

آییم به دادخواهی، فریادمان بلند است
اما چه سود، اینجا نوشیروان ندارد

سرخ و سپید و سبز است این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس، شیر ژیان ندارد

کوآن حکیم توسی، شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد

هرگز نخواب کوروش، ای مهرآریایی
بی نام تو، وطن نیز نام و نشان ندارد

مهدی یراحی؛ روسری تو در بیار موهاتو واز کن

   مهدی یراحی؛ روسری تو در بیا موها تو واز کن