samedi, avril 27, 2013

مجاهدین در تله، اشک تمساح ریختن آمریکائیها و جان کری - ایرج شکری



  مجاهدین در تله، اشک تمساح ریختن آمریکائیها و جان کری



 ایرج شکری
 
جان کری وزیر خارجه آمریکا چندی پیش سفری به عراق کرد و دیداری با مالکی نخست وزیر عراق داشت. درسخنانی که از او در 28 فروردین در رادیوهای فارسی زبان خارج کشور انتشار یافت، وی رژیم را متهم کرد که در پشت حمله به کمپ لیبرتی بوده است که در 9 ماه فوریه صورت گرفت و سبب کشته شدن 8 مجاهد و زخمی شدن ده ها تن از آن ها شد که حال چند تن وخیم گزارش شده بود. وی از احتمال تکرار چنین حمله اظهار نگرانی کرد. این اظهار نگرانی از سوی وزیر خارجه کشوری که خود پایگاههای مجاهدین را (در زمان حمله  به عراق)، به قصد قتل عام آنان با بمب های خوشه ای بمباران کرد، بعد هم با امضای پیمان امنیتی با عراق، حفاظت از اشرف را هم به عراق وگذار کرد و «بره را به گرگ سپرد»، البته اشک تمساح ریختن است. این اشک تمساح ریختن با حرفهایی که او در توضیح و پاسخ به سناتورها و نمایندگان در کمیته های روابط خارجی دومجلس(در حد گزارشهایی که در سایت مجاهدین آمده) در مورد مساله حافظت و انتقال مجاهدین زد- که اظهار ناتوانی در برابر شرایط موجود است-، خیلی خنده دار می شود. آمریکا کشوری است که بیش از 800 میلیارد دلار بنا بر برخی گزارشها در امر سرنگونی صدام حسین و اشغال عراق خرج کرد و سفارتی با هزاران نفر پرسنل در آنجا دارد که خود نشان دهنده موقعیت ویژه آن در عراق است. از طرفی آمریکا کشوری بسیار وسیع و بزرگترین قدرت اقتصادی دنیا در حال حاظر است. حالا با توجه به این که مجاهدین خود در خواست انتقال به آمریکا را داده اند و رهبر مجاهدین، مسعود رجوی هم این را به عنوان یک راه حل از سه گزینه پیشنهادی خود(رفتن همه ساکنان لیبرتی به آمریکا، رفتن به اشرف تا انتقال از عراق، بازگرداندن سلاحهای مجاهدین برای دفاع از خود) برای حل مساله امنیت مجاهدین و مساله انتقال آنها از عراق مطرح کرده *است و با توجه به آن همه تعریف و ستایش و پراهمیت دانستن نقش «ام کا اُ»(مجاهدین خلق ایران) برای سرنگون کردن رژیم ملاها  و «تغییرات دموکراتیک» در ایران از سوی ژنرالها و فرماندهان سابق ارتش آمریکا، رؤسای سابق سرویسها امنیتی آمریکا، مقامات سابق سیاسی مثل نماینده سابق آمریکا در سازمان ملل و شهردار سابق نیویورک، در کنفرانسهای ترتیب داده شده توسط مجاهدین بیان کرده اند، نباید هیچ یک از تصمیم گیران آمریکا، تردیدی در انتقال مجاهدین به آمریکا و کندن قال قضیه به خود راه می داد. خصوصا که مجاهدین مشکل مالی و هزینه هم که برای آمریکا نداشتند، آنها اعلام کرده اند حاضرند پول بلیط هواپیمایشان را بدهند. علاوه آنها اگر لازم باشد می توانند دست به ساخت و ساز برای محل اقامتشان به هزینه خودشان بزنند(یا بخرند). چون قبلا یکی از پیشنهاداتی هم که برای خنثی کردن بهانه جویی دولت مالکی و ماندن در اشرف داده بودند این بود که اشرف را بخرند و در اختیار سازمان ملل قرار بدهند. الحمدالله و شکر خدا و چشم دشمن کور، مجاهدین مشکلی به اسم پول ندارند. 8 میلیون یورو پولشان در یورش پلیس و نیروهای امنیتی فرانسه ضبط شد و من شخصا یادم نمی آید که از سوی مجاهدین در مورد آن اطلاعی به مردم داده شده باشد که بالاخره پولها برگردانده شد یا مصادر شده یا این که هنوز در کش و قوس است. این  که وزیر خارجه آمریکا مطرح می کند که با کشورهای زیادی تماس گرفته شده اما کشوری پذیرنده مجاهدین نیست، این مصرع آن شعر را به خاطر آدم می آورد که :« آنچه خود داشت ز بیگانه تمّنا می کرد»، خُب شما ها که اینقدر نگران هستید و احساس مسئولیت می کنید، چرا به این در و آن در مراجعه می کنید. همه را به آمریکا منتقل کیند و خیال خودتان را آسوده کنید. نکته دیگر این که نه آن سناتورهای «نگران» مثل سناتور گراهام و نه نمایندگانی در مجلس نمایندگان مثل دينا روهرا باکر که خیلی هم «احساس مسئولیت» در مورد این بره های به چنگ گرگ انداخته شده توسط آمریکا(مجاهدین برای آمریکا که «مثل بره» بی آزار بوند)، می کنند، و مثلا سناتور گراهام به جان کری می گوید« خواهش می کنم اين کميته را مطلع نگهداريد نسبت به اين وضعيت، چونکه ما می خواهيم کمک کنيم و اين خيانت خواهد بود اگر ما بگذاريم که اين افراد سرنوشت بدی داشته باشند» و دینا روهرا باکر می گوید «سؤال اين است که آيا ما دولت مالکی را در مقابل امنيت آنها پاسخگو خواهيم دانست و اگر حمله ديگری باشد و تعداد بيشتری از آنان به قتل برسند، آيا اين دولت درخواست (تصويب) کمک برای رژيمی که پناهندگان بيگناه را در يک کمپ که ما کمک کرديم در آنجا راه اندازی شود به قتل می رساند، پس می گيرد»، به آقای وزیر نمی گویند که چرا آنها را به کشور خودمان منتقل نمی کنید. در واقع متهم کردن رژیم به پشت جنایت حمله به لیبرتی بودن از سوی جان کری، برای در بردن مالکی از مسئولیت در این ماجرا بود و حمله احتمالی نظیر آن در آینده، که دینا روهرا باکر نماینده مجلس روی آن تاکید داشت بود. این نکته هم در خور توجه است که وزیر خارجه آمریکا، توپ را در زمین مجاهدین انداخته و گفته است که « پروسه مصاحبه ها که داشت جلو می رفت، متوقف شد، زيرا مصاحبه شوندگان گفتند خير ما به مصاحبه ها تن نمی دهيم، حالا ما می خواهيم برگرديم به اشرف».

  مجاهدین و طبل های تو خالی ، طالبان و پ ک ک «تروریست»های طرف مذاکره

 واقعیت این است که به رغم تعارفاتی که از سخنرانان در اجتماعات و کنفرانس هایی متعددی که مجاهدین برگزارمی کنند شنیده می شود،(«کنفرانس های بین المللی» با هزینه های گزاف با دعوت از این یا آن شخصیت باز نشسته یا کنار رفته و کنار گذاشته شده سیاسی، کنفرانس در این یا آن پارلمان اروپایی و از طریق روابطی که مجاهدین با گروهی از نمایندگان آنها برقرار کرده اند)، در عمل آن طور که مشهود است، محاسبه دستگاه اجرایی این کشورها این است که حمایت از مجاهدین «صرف ندارد» و نمی خواهند به ازای آن همه تعارف نمایندگانشان، گامی بسوی مجاهدین بردارند. بیانیه «مهم» 24 آوریل 2009 پارلمان اروپا و مانور دادن ها و گرد و خاک راه انداختن های«رهبر مقاومت» و «رئیس جمهور برگزیده مقاومت» روی آن را هم بیاد داریم( مانور هایی که خود نشان دهنده این است به لحاظ خود بزرگ بینی بسیار و خود فریبی در داشتن نقشی تعیین کننده در تحولات ایران، درک درستی از آنچه در عمل بر «دیپلماسی» دولتها حاکم است ندارند، با این که ظاهرا می دانند در سیاست آنچه مهم است، حفظ منافع است). در مورد محاسبات دستگاه اجرایی آمریکا به نظر می رسد که محاسبه آمریکا این است که ضرر حمایت از مجاهدین( این هم جالب است که آمریکائیها بیشتر از مجاهدین نام می برند اما اروپائیها از مقاومت ایران)،به مراتب بیش از نفع آن است، به این دلیل که از مجاهدین در داخل کشور و در حرکتهای اجتماعی نقشی تاثیر گذار و محسوس دیده نمی شود(و این امر در رویدادهای انتخاباتی سال 88 به نحوه غیر قابل ماستمالی کردنی دیده شد) و به خاطر همین حساب می کنند که حمایت از اینان که مورد کینه و انتقامجویی رژیم هستند( و مجاهدین اصرار بیهوده و پوچی دارند که آن را ترس و وحشت رژیم از سرنگون شدن توسط ارتش آزادیبخش، بنمایانند!)، جز ایجاد مانع و درد سر در راه برقراری روابط عادی با رژیم و پیدا کردن راه حل از طریق مذاکره برای مسائل موجود در روابط شان با رژیم، نتیجه دیگری برایشان نخواهد داشت. برای درک محاسبه یی که ذکر شد، خوب است توجه کنیم که چگونه به رغم اقدامات جنایتکارانه طالبان علیه غیر نظامیان افغان و به رغم عملیات متعددش علیه نیروهای آمریکایی و وارد کردن تلفات به آنها در افغانستان، مذاکره با طالبان به مساله یی تبدیل شده است که به نظر می رسد آمریکائیها و رئیس جمهوری افغانستان حامد کرزی سر آن با هم رقابت دارند و چندی پیش سبب انتقاد رئیس جمهور افغانسنان از آمریکا به خاطر آن شد. چرا؟ چون طالبان عامل فعالی هستند در صحنه که متوقف کردنشان با تمام امکانات عظیم مالی و تجهیزات پیشرفته نظامی و ارتباطی و نفرات آموزش دیده و ورزیده ارتش آمریکا، ممکن نشد و از طرفی آمریکا نمی تواند به طور بی پایان به حضور پر هزینه خود در افغانستان ادامه بدهد و قرار است نیروهای خود را از آنجا خارج کند، به همین خاطر برای این که دوباره افغانستان در یک جنگ گسترده داخلی فرو نرود و برای جلوگیری از پنبه شدن همه آنچه تاکنون رشته شده، آمریکا (و حکومت مستقر همچنین) مقرون به صرفه می بیند که مشارکت طالبان را در ساختار قدرت کنونی بپذیرد**. و نیز می توان دید که به رغم آن که برچسب تروریستی از پ. ک. ک برداشته نشد و به رغم این که در تمام سالهای موجودیتش، هم مورد تهاجم حمله ارتش قدرتمند ترکیه از زمین و هوا بود و هم مورد حمله ارتش بعثی عراق و هم رژیم خمینی، و به رغم دستگیری و زندانی شده عبدالله اوجلان رهبر این تشکل، از آنجا که پ ک ک بر ارتباط و نیرو گرفتن از مردمش تکیه داشت و توانایی تدوام عملیات و پیش بردن خط خودش را داشت و از حمایت افکار عمومی کردهای ترکیه برخوردار بود به همین خاطر امواج تحولات منطقه ای نتوانست فعالیتش را مختل و متوقف بکند، اکنون دولت ترکیه گامهایی برای به مذاکره با آن برداشته است.

آمریکا و مجاهدین مزاحم

مساله مجاهدین کلا به خاطر معیارهای حقوق بشری که در دمکراسی های غربی رعایت می شود و دستگاه اجرایی کشورها ناچار به رعایت آن هستند(و البته آنجا که ضرروت حفظ منافع ایجاد کند آن را به زیر پا هم می گذارند) گریبانگیر این دولتها شده است و الا بی میلی آنان در خارج کردن سازمان مجاهدین از لیست تروریستی کاملا مشهود بود. ولی رهبری مجاهدین هم چنان به تخدیر خود با توّهماتش ادامه می دهد و گمان می کند این اوست که نیروی تغییر رژیم است و در معادلات روابط غرب با رژیم، عاملی است غیر قابل صرفنظر کردنی ، حال آن که اگر چنین بود، آمریکائیها(آن هم به رهبری کسی مثل جرج بوش که رژیم را همراه کره شمالی محور شر نامیده بود) مغز خر نخورده بودند که برای رضایت خاطر رژیم، «تنها آلترناتیو دمکرایتک» را  که خیلی هم برای جلب دوستی آمریکائیها دوندگی کرده و می کند، به قصد کشتار و نابود کردنشان، پایگاهایشان را بمباران کنند. انها می خواستند این «این موی دماغ» در روابطشان با رژیم را از میان بردارند. رهبری مجاهدین توجه ندارد که وقتی کسی یا گروهی سالها بر انجام کاری و ادعاهایی در توانایی های خود پافشاری کرد و وعده هایی داد که قادر به انجامش نبود، اعتبار خود را از دست می دهد و دیگران چاره کار را در آن می بینند که خود را از «مزاحمتهای» آن خلاص کنند و نگذارند مزاحم «کارو بارشان» بشود. اخیرا دستگاه تبلیغاتی مجاهدین ویدئوی هم به مناسبت دهمین سالگرد بمباران پایگاههای مجاهدین توسط آمریکائیها تولید و با نام «قرار داد خیانت شده از سوی ایالات متحده آمریکا – عمر رژیم آخوندی چگونه ده سال طولانی شد» منتشر کرده است. در حالی که اولا درهمان قرار دادی که از سوی فرماندهی نیروهای نظامی آمریکا مستقر در قطر با مجاهدین،امضا شده بود(در ویدئو نشان داده می شود)، امریکا امکان تجدید نظر در مورد استقرار مجاهدین در قرارگاههایی را که با آن موافقت کرده بود را برای خود محفوظ نگه داشته بود و بعد از مدت کوتاهی بر همان اساس آنها را در اشرف جمع کرد و همه سلاحهای مجاهدین از جمله سلاحهای سنگین مجاهدین هم که با نصب پرچم سفید به نشانه صلح در اختیارشان بود، از آنها گرفت. فقط آن چه برای «ارتش آزادیبخش» ماند، حق پوشیدن یونیفورم نظامی(لباس کار) بود که رهبرای مجاهدین باز هم در یک اشتباه وخیم ناشی از واقعیت گریزی و شیفتگی به قدرت، با توسعه دادن آن توافق به لباس رسمی با فرنج و کلاه کاسک(برای مردان) و آویختن مدال به سینه نفرات مستقر در اشرف و شمشیر افسری به دست آنان دادن و رژه راه انداختن، گمان برد می تواند آب رفته به جوی باز گردند. این هم البته یک خود فریبی دیگر بود. وخامت آن اشتباه یکی به خاطر بی معنی بودن و مسخرگی آن بود با توجه به نقشی که آن ارتش عهده داشت که عبارت از سرنگون کردن نظام بود و هنوز اینها ماموریتشان را به پایان نرسانده گویی به قدرت نشسته اند شروع به اجرای برنامه های تشریفاتی نظامی و رژه  آنهم هم با لباس نیروهای سه گانه که علاوه نیروی زمینی، نیروی دریایی و نیروی هوایی هم در آن شرکت داشتند کردند و گارد احترام  درست کردند، همان کاری که با مساله «انتخاب مریم به ریاست جمهوری ایران» می کنند. مساله دیگری که فهمش نیاز به آگاهی و اطلاعات سیاسی زیادی نداشت و فقط ممکن بود که کسی عمرش را در چوپانی گذرانده باشد نفهمد، تحریک کننده و برانگیزنده خشم هم رژیم عراق و هم رژیم آخوندی بودن آن بود و طبعا چیزی جز تحریک هر دو رژیم به اقدام برای فشار و توطئه هرچه بیشتر علیه اشرف نشینان را نمی توانست به همراه بیاورد چنان که پیش آمد و دیدیم. من یقین دارم که بسیاری از آن نزدیک به سه هزار نفری که در لیبرتی هستند وقتی وضع کنونی خود را با آن روزهای رژه با یونیفورم های رنگارنگ و با مدال (که بی تردید با القاء باور کاذب در یک قدمی بون سرنگونی رژیم و ایجاد چشم انداز آینده ای پر کرّ و فرّ برای آنان بوده است چنان که دستگاه رهبری فرصت طلب مجاهدین مشتاق و دنبال آن است) را بیاد می آورند  و فکر این که مردم حال به آنها چطور نگاه می کنند،در خود درهم شکسته و افسرده می شوند.

 بعد از امضای همان قرار داد (مستقر شدن مجاهدین در قرار گاههای مختلف نزدیک مرز) بود که در فیلمهای خبری که از تلویزیون ها در این سوی دنیا(فرانسه) از نقل و انتقال نیروهای مجاهدین با تانک در مناطق نزدیک مرز پخش شد، این سوال همراه گزارشهای پخش شده مطرح شد که آمریکا که مجاهدین را گره تروریستی نامیده است، چه خیالی دارد؟ بعد که آمریکائیها مجاهدین یا ارتش آزادیبخش را در اشرف جمع کردند و سلاحهایش را از آنها گرفتند، دوباره در این مورد آمریکائیها مورد سوال قرار گرفتند که چطور شده و چرا تصمیم خود را تغییر دادند؟ جوابی که یکی از فرماندهان نظامی آمریکا داده بود این بود که چیزی عوض نشده است. استقرار آنها در پایگهایی با در اختیار داشتن سلاحهایشان طرحی حساب شده بود برای تخلیه هیجانات آنها برای جلوگیری از واکنشهای احتمالی حساب نشده آنها. بعد هم که آمریکا با عراق قرار داد امنیتی امضا کرد، حافظت اشرف و ساکنان آن را هم به حکومت مالکی واگذار کرد. آمریکائیها حفاظت مجاهدین را آنطور که بارها گفته شد در چارچوب ماده چهار کنوانسیون ژنو ناظر بر وظیفه نیروی های نظامی اشغالگر در برابر ساکنان غیر نظامی مناطق اشغال شده پذیرفته بودند که از جمله از سوی مجاهدین خیلی روی مساله ممنوعیت جا به جایی( کوچ دادن) اجباری تاکید می شد. بنا بر این بعد از خروج نیروی نظامی اشغالگر، چارچوب قانونی این بود که باید امر حفاظت آن «ساکنان مناطق اشغال شده» دیگر به دولت محل واگذار بشود. البته با توجه موقعیت آمریکا در عراق آمریکا می توانست استثنایی برای این مساله قائل بشود اما وقتی خواست مجاهدین ماندن در عراق بود دیگر آمریکایی که می خواست از نیروهایش را از عراق خارج کند و دولتی در آن کشور تثبت شود، نمی خواست در برنامه خود حفره ای ایجاد کند. در عمل آمریکائیها آنان را به عنوان نیروی نظامی دشمن بمباران کردند، و بعد به عنوان ساکنان غیر نظامی تحویل عراقی ها دادند که با توجه به عدم اقدام خصمانه مجاهدین در برابر نیروهای آمریکایی و با توجه به نزدیکی مالکی به رژیم و وضعیت مجاهدین، اقدام جنگی علیه مجاهدین جنایت جنگی و قرار دادن مجاهدین تحت حفاظت مالکی اقدامی خصمانه بود که البته تصمیم غلط ناشی از توّهمات رهبری مجاهدین برای ماندن در عراق زمینه مناسب آن را فراهم کرد. آنچه مساله را نگران کننده می کرد این بود که مجاهدین شهروندان عراقی نبودند و از بد حادثه آنها گروهی بودند که در زمان حکومت صدام که سرکوبگر شیعیان بود و کسانی چون مالکی دشمنان او بودند، با حکومت بعثی روابط خیلی خوب داشتند و از امتیازات ویژه برخوردار بودند(تانک و توپ و هلیکوپتر داشتند و...). اوضاع برای همیشه به زیان مجاهدین مستقر در عراق چرخیده بود.

سرانجام دیدیم که تما تلاشهای مجاهدین و کنفرانسها و تحصّنها برای تحت حفاطت آمریکا قرار گرفتن اشرف بی نتیجه بود، تمام اعتراضات و بعد شرط و شروط گذاشتن برای رفتن به لیبرتی(از جمله زیر پرچم سازمان ملل قرار گرفتن و تابلو چنین و چنان داشتن و...) بی نتیجه بود و حالا با این وضعیتی که پیش آمده و با این پیشنهادات سه گانهمسعود رجوی (که قبلا به آن اشاره شد و هیچکدام شانس پذیرفته شدن از سوی آمریکائیها و عراق را ندارند) ، معلوم نیست به اوضاع به کجا خواهد کشید. در مورد بازگشت به اشرف که مجاهدین روی آن پافشاری و این در و آن در میزنند، جان کری در پاسخ به سوالات سناتورها گفته است«کمپ اشرف در وضعيتی که قبلاً بود نيست و واقعيت اين است که ديگر شرايط مثل گذشته نيست. اين، نکته اول، نکته دوم، اين کمپ بسيار به مرز ايران نزديک است و اين کمپ مثل يک عامل جرقه در رابطه بين ايران و عراق است، اين موضوع کمپ اشرف بوده است»*** یعنی این که اولا دولت مالکی دست به تخریب و تغییراتی در اشرف زده است که دیگر مثل سابق نیست و دیگر این که به خاطر حساسیتی که روی آن در روابط بین رژیم و عراق هست، بازگشت به اشرف عملی نخواهد شد.

عراق نه در آشفتگی و نه در ثبات جای مناسبی برای مجاهدین نیست

رویدادهای اخیر عراق و سرکوبی خونین معترضان در حوالی کرکوک که بنا بر اخبار سایت فارسی العربیه در آن از هلی کوپتر هم استفاده شده است، نشان از قاطعیت مالکی برای کنترل اوضاع دارد و این رویداد البته هیچ پیام خوبی برای مجاهدین ندارد. مالکی با همین ویژگی و این که برای«مهار اوضاع» از خون ریختن رویگردان نیست، به شخصیتی تبدیل می شود که در اوضاع آشفته عراق، آمریکا می تواند روی او حساب بکند، اگر چه روش مالکی ممکن است انفجار یک جنگ داخلی در عراق را نیز همراه بیاورد. شاید این ارزیابی غیر منطقی به نظر برسد، اما اگر واقع بین باشیم و خصوصا به وضع آمریکا در افغانستان و تلاش برای مذاکره با طالبان نظری بیافکنیم، آنوقت باز هم می بینم که اصل و آن چه مهم است «حفظ منافع» است. اوضاع عراق تا سال ها ممکن است آشفته باشد و به نظر نگارنده این سطور عراق دیگر، نه در آشفتگی و نه در ثباتش جای مناسبی برای مجاهدینی که خواهان براندازی رژیم کشور بزرگ همسایه آن هستند، نیست و اگر مالکی هم از قدرت کنار برود حزب او(الدعوه) و مجلس اعلای اسلامی حکیم که رابطه آنان با مجاهدین به خاطر روابط آنها با رژیم، از سالهای قبل از سرنگونی صدام خصمانه است، در قدرت سهم خواهند داشت و تازه گروهکهایی مثل جیش المختار هم که آتشباری به لیبرتی و کشتار مجاهدین را به عهده گرفت، ممکن است سبز بشوند و از طرف دیگر دلیل ندارد که فکر کنیم که اگر مثلا ائئلاف العراقیه به رهبر علاوی دولت تشکیل داد، هم به روابطش با اپوزیسیون خود که حزب الدعوه مالکی مجلس اعلای حکیم است بی اعتنا باشد و هم به منافعش در رابطه با رژیم و بخواهد روی رضایت خاطر مجاهدینی عمل کند که در تمام مدت بعد از آتش بس در جنگ ایران و عراق، در سال 67 تا سقوط صدام در فرودین 82 فرصت سرنگون کردن رژیم را داشتند، اما نتوانستند کاری از پیش ببرند. فقط باید امیدوار بود که رویدادهای اخیر عراق، سبب حرکتی در وضع راکد کنونی و اقدامی از سوی آمریکا و اروپا، برای خارج کردن نفرات مجاهدین از عراق بشود.

------------------------------

منابع و توضیحات:

* این سه گزینه(1- انتقال دسته جمعی مجاهدین مستقر در عراق به آمریکا 2- بازگرداندن نفرات مستقر در لیبرتی به اشرف تا زمان انتقال از عراق  3 – بازگرداندن سلاح های مجاهدین برای دفاع از خودشان) را مسعود رجوی در سخنانی که در یک مجموعه 8 قسمتی ویدئویی همراه با تصاویر و موسیقی که به جز دو قسمت که کمتر از یکساعت است، هرکدام بین یک ساعت و ربع تا یک ساعت و نیم طول می کشد و تحت عنوان «موسسان چهارم – کارزار سرنگونی» روی یوتیوب و در سایتهای خودشان (از جمله به سوی پیروزی) قرار دارد مطرح کرده است.

 

 http://www.bbc.co.uk/persian/world/2013/03/130310_l42_vid_karzai.shtml  ** انتقاد کرزی از مذاکره مخفیانه آمریکا با طالبان

 

http://www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=127626  *** اظهارت جان کری در کمیته راوبط خارجی   سنا 

شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ - ۲۷ آوریل ۲۰۱۳





مصاحبه دریادار سیاری با خبرگزاری رژیم(سه سال پیش) که به خاطر انتقادات او از تبعیض و تحریف در مورد ارتش از صفحه آن خبرگزاری حذف شد و خبرنگاران مورد بازجویی قرار گرفتند

  مصاحبه دریادار سیاری با خبرگزاری رژیم (سه سال پیش) که به خاطر انتقادات او از تبعیض و تحریف در مورد ارتش از صفحه آن خبرگزاری حذف شد و خبرن...