ايرج شكري
يادداشتي ايراني در حاشيه مراسمي فرانسوي
نيكلا ساركوزي رئيس جمهوري جديد فرانسه، در مراسم تشريقاتي آغاز به كارش بعد از نهادن تاج گلي بر مزار سرباز گمنام در ميدان شارل دوگل , و بعد پاي تنديس ژرژ كلمانسو و ژنرال دوگل در نقطه ديگري در خيابان شانزليزه، رهسپار مراسم برنامه ريزي شده در محلي در يك پارك جنگلي در حاشيه منطقه 16 پاريس شد كه در زمان جنگ جهاني دوم، 35 تن از اعضاي مقاومت فرانسه از گرايشهاي مختلف سياسي، توسط نازيها در آنجا اعدام شده بودند. در اين مراسم، نامه يكي از اين جانباختگان، نو جواني به نام «گي موكه» (در زمان اعدام 17 سال و نيم سن داشته) ، كه قبل از اعدام به پدر و مادرش نوشته بود، توسط يك دانش آموز دبيرستاني قرائت شد. وي در آن نامه ضمن اين كه از مادر و پدرش خواسته بود در روبه رو شدن با رويداد اعدام او شجاع باشند، ياد آور شد بود كه ترديد نيست كه من دلم مي خواست زندگي كنم، 17 سال و نيم عمر كوتاهي براي من بود، من جز به خاطر ترك همه شما، از چيزي متاسف نيستم، آن چه از صميم قلب آرزو مي كنم اين است كه مرگ من ثمر بخش باشد. اين قرباني جنايت نازيها، آنگونه كه در گزاشهاي تلويزيوني گفته شد و در روزنامه ها هم( از جمله روزنامه فيگارو 17 مه ) ياد آوري شد، كمونيست بود. نيكلا ساركوزي كه به گرايش سياسي راست فرانسه تعلق دارد، در سخناني در اين مراسم ضمن تجليل از گي موكه، گفت كه به وزير آموزش و پروش خواهد گفت كه اين نامه از سال تحصيلي آينده در دبيرستانها خوانده شود و ياد آور شد كه آن نوجوان 17 ساله كه جانش را براي فرانسه داد، نه سرمشقي در گذشته بلكه سرمشقي براي آينده است. رئيس جمهور جديد فرانسه كه مراسم تشريفاتي ويژه آغاز بكارش قبلا برنامه ريزي شده بود و به جز مراسم سان ديدن رئيس جمهور، از گارد جمهوري و گل گذاشتن بر مزار سرباز گمنام كه جز مراسم تشريفاتي آغاز به كار رئيس جمهور جديد است، برگزاري مراسمي در محل اعدام شدگان مقاومت فرانسه را خودش انتخاب كرده بود و خوبي از تعلق سياسي گي موكه نوجوان 17 ساله كمونيست آگاه بود. نمي شود از نظر دور داشت كه اين اقدام او يك مانورسياسي، براي خنتي كردن تبليغات مخالفانش در اردوي چپ فرانسه،- چپي كه در دوران تبليغات انتخاباتي او را «آدمي خطرناك» معرفي مي كرد و گروهاي «چپ» افراطي بوده است كه در همان شب اعلام نتيجه انتخابات در شهرهاي مختلف فرانسه تظاهراتي عليه او برپا كردند، اما وقتي در نظر بگيريم كه او يك نوجوان با تعلق سياسي به گرايش اردوي مخالفان خودش را براي چند ميليون نوجوان جوان دبيرستاني به عنوان قهرمان و الگوي ميهن پرستي و فداكاري براي ميهن معرفي كرد و اعلام كرد كه آخرين نامه او قبل از اعدام، همه ساله در دبيرستانها خوانده خواهد شد، آن وقت به گمان من اين امر فراتر از يك تاكتيك موضعي با اهداف سياسي گروه گرايانه است. فرانسه كشوري متعلق به همه فرانسويان است. اعم از مسيحي و يهودي ، ليبرال يا كمونيست. تقلبي مثلا مثل «ميهن مسيحي»، مثل تقلب آخوندها و ياران كلاهي و كت شلواريشان كه ايران را «ايران اسلامي» و« ميهن اسلامي» نا مي ديدند تا به كشتار و خشونت براي انحصار قدرت سياسي رنگ تقدس بدهند، در اين كشور نه عملي است نه به فكر كسي خطور مي كند. در اينجا تحريف وسانسور تاريخ نه عملي است نه به نفع سانسورچي. واقيعيت اين است كه در دموكراسي پارلماني غربي از آنجا كه قدرت سياسي با رقابت احزاب در كسب آراء مردم براي حمايت از برنامه هايشان، به اين يا آن حزب يا ائتلاف سياسي تعلق مي گيرد و جدايي سه قوه قانونگذاري و قضايي و اجرايي واقعي است و به خاطر همين هم، قدرت سياسي در دست يك فرد يا گروه باقي نمي ماند؛ از آنجا كه يك اپوزيسيون قوي كه پيوسته عملكرد گروه رقيب را به انتقاد مي كشد و آنرا به چالش مي طلبد پيوسته در صحنه سياسي حضور دارد؛ از آنجا كه آزادي عقيده و بيان كه در آزادي مطبوعات و انتشار كتاب و امكان برخورداري نمايندگان گرايشهاي مختلف سياسي در بيان نظراتشان از راديو و تلويزيون تجلي مي يابد، امكان انحصار طلبي را از بين مي برد؛ از آنجا كه امكان تشكل يابي مردم در گروههاي مختلف صنقي و يا انجمنهاي غير دولتي، يك وزنه تعادل در برابر يكه تازي احتمالي مردان سياست ايجاد مي كند؛ از آنجا كه قوه قضايي مستقل از قدرت اجرايي است و خطا و سوء استفاده هاي مقامات را مورد رسيدگي قرار مي داهد و در موردي مثل آن چه در يكي دو سال گذشته در فرانسه روي داد، دستگاه قضايي تا بازرسي دفتر كار وزير دفاع يا مقامات مورد سوء ظن و ضبط مدارك مورد نظر، پيش مي رود و باز پرسي از مقامات ساعتهاي طولاني در يك احضار مي تواند تداوم يابد، و اگر اسناد مجرم بودن آنان را ثابت كرد، حكم محكوميت در از سوي دادگاه، در مورد آنان صادر و اجرا مي شود. در چنين شرايطي نه گروهي مي تواند خواب انحصار قدرت را ببيند و نه كسي مي تواند خود را قيم مردم بداند و نه فكر سانسور و تحريف تاريخ به سرش خواهد افتاد، چون اگر كسي چنين تمايلاتي از خود بروز دهد، نه تنها با اين كار از خود چهرهَ آدم ابله و دروغگويي ارائه خواهد داد، بلكه تودهني متعدد از هر طرف خواهد خورد. خوب يادم هست آن اوائل به قدرت رسيدن خميني در سالمرگ مصطقي خميني برنامه يي از تلويزيون پخش شد كه مي خواست اين تصور را به بينندگان القاء كند كه انقلاب سال 57 نتيجه خشم مردم در واكنش به مرگ حاج آقا مصطقي خميني بوده كه اطرافيان خميني مدعي بودند توسط ساواك به قتل رسيده است و اين البته دروغ بزرگي بود كه سبب خنديدن بينندگان نشسته در پاي تلويزيون، به ريش امام و توليد كننده و مبتكر آن برنامه شد. بزرگترين نفع دموكراسي براي ملتهاي برخوردار از آن اين است كه اجازه پيدايش آدمهاي خودمحور بين و خود شيفته و انخصار طلب در عرصه سياست را نمي دهد، خود شيفتگاني كه حامل چيزي جز تحقير يك ملت و ايجاد مصيبت براي مردم نمي توانند باشند. شايد اين هم از ويژگيهاي استتثنايي تاريخ ما باشد كه يك كسي هم به قدرت نرسيده ملتي با سه هزارسال تاريخ را هيچ شمرد و در روياي انحصار قدرت، اسم خودش را روي ايران كوبيد و مبارزه براي استقرار دموكراسي در ايران را با طرح شعاري نا مربوط و انزجار برانگيز كه تمايل مالك الرقابي از آن پراكنده مي شد، به شكلي در آورد كه گويي دعوا بر سر ملك مورثي «غصب شده» است، كه بايد با رعاياي خوش نشين آن به صاحبش برگردانده شود و بيش از دو دهه، به هيچ انتقادي در اين زمينه نه از سوي دوستان و هم پيمانان خود، نه خارج از دايره دوستان، اعتنايي نكرد. حالا اگر با نكاتي كه به آن اشاره شد، اوضاع در جمهوري اسلامي برپا شده بر اساس اسلام ناب محمدي را، كه خميني مثل طاعوني مرگبار بر ايران گستراند، با دموكراسي برمبناي انتخابات واقعا آزاد، مقايسه كنيم مي بينم كه تفاوت از كجا تا به كجاست. سران رژيم اهريمني ولايت فقيه خيلي ادعاي مردمي بودن با استناد به برگزاري انتخابات متعدد از زمان استقرارشان در راس قدرت، كرده اند و بازهم خواهند كرد، انتخاباتي كه همه مي دانند نمايشي است و در موارد متعددي حتي كساني كه «التزام عملي» خود را به ولايت فقيه اعلام كرده اند، از شركت در انتخابات به عنوان كانديدا، محروم شده اند. انتخابات نمايشي، ماهيت ضد مردمي رژيم ولايت فقيه را كه در عملكرد جنايتكارانه اين رژيم عليه مردم ايران متبلور است، نمي تواند بپوشاند. آخوندهاي جنايتكار ضد ايران و ايراني هيچ حرمتي براي كسي قائل نشدند و نيستند و ابلهانه گمان مي برد ند كه با سانسور و باز نويسي تاريخ، مي توانند تاريخ ديگري براي مردم ايران بنويسند كه گويي قبل از يورش ويرانگرانه تازيان غازي به ايران، نه اين سرزمين تاريخ و نه مردمش هويتي داشته اند و بعد از آن هم روحانيت شيعه عامل پيش برنده و نيروي اصلي هر تحولي بوده است. آخوندهاي مرتجع سنگ مزار شهداي مبارزه مسلحانه عليه رژيم دست نشانده محمد رضا شاه را شكستند و حتي در فكر تخريب آنها بر آمدند. بزرگداشت دكتر مصدق بر سرمزارش در احمد آباد بار ها با مزاحمتها و درنده خويي هاي گله هاي پاسدار و لباس شخصي و حزب اللهي رو به رو شد و آخوندهاي خودكامه در سالهاي گذشته، حتي بارها مراسم سالگرد درگذشت مهندس بازرگان را كه دربر پايي رژيم جمهوري اسلامي به خميني كمك كره بود، با گله هاي حزب اللهيهاي درنده، مورد حمله قرار دادند. آخوندهاي مرتجع و درنده خو، كه دسته دسته جوانان هوادار گروههاي دگر انديش و چپ را به جوخه هاي اعدام سپردند، هم چنان به نسل جوان و آگاه كشور كينه مي ورزند و دست از سركوب مستمر آنان بر نمي دارند و پي در پي دانشجويان فعال در انجمنهاي اسلامي را كه زبان به انتقاد از انحصار طلبي و دفاع از دموكراسي گشوده اند دستگير مي كنند و به زندان مي افكنند و آنها را از تحصيل بار مي دارند، اما خروش آنان خاموشي پذير نيست. آخوندهاي مرتجع سركوبگر، جوان دانشجويي مثل احمد باطبي را كه جرم بزرگش در دست گرفتن و نشان دادن پيراهن خوني يك دانشجو در سال 78 بود كه در يورش عمال سركوبگر رژيم ولايت فقيه به دانشجويان در ماجراي كوي دانشگاه زخمي شده بود، اول به مرگ و بعد به پانزده سال زندان محكوم كردند تا به خيال خودشان هشداري داده باشند به ديگر دانشجويان كه اگر سركشي كنند سالهاي جوانيشان در زندان خواهد گذشت، آخوندهاي جنايتكار زناني را كه براي رفع تبعيض اسلامي – آخوندي و تحقير ضد انساني عليه آنان، به طور مسالمت آميز فعاليت مي كنند، به محاكمه مي كشند و به زندان محكوم مي كنند، تا زنان و دختران آزاده ايراني را مرعوب كنند و اخطاري باشد براي آنان كه اگر در برابر اقتدار روحانيت مرتجع شيعه و رژيم اسلامي قد علم كنند، سركوبي شديد و زندان در انتظار آنان خواهد بود. به قول يكي از اين زنان فعال، چه فعاليتي مسالمت آميز تر از جمع كردن امضاء مي شود يافت؟ اين جباريت رژيم آخوندي است كه يك تسويه حساب تاريخي با روحانيت درنده خوي شيعه و دفن اسلام سياسي را اجتناب ناپذير و به يك گذرگاه اجباري تاريخ ايران به سوي دموكراسي تبديل مي كند. من بر اين باورم كه تاريخ ايران از گذرگاه با كاروان زنان و مردان، كارگران و دانشجويان مبارز و آزاديخواهش كه مبارزاتشان براي حقوق شهروندي و دموكراسي و رفع تبعيص عليه زنان و حق دخالت و شركت در سرنوشت ميهن خويش، گسترش روز افزون مي يابد، خواهد گذشت.
درفش – 17 مه 2007 –27 اردیبهشت1386
يادداشتي ايراني در حاشيه مراسمي فرانسوي
نيكلا ساركوزي رئيس جمهوري جديد فرانسه، در مراسم تشريقاتي آغاز به كارش بعد از نهادن تاج گلي بر مزار سرباز گمنام در ميدان شارل دوگل , و بعد پاي تنديس ژرژ كلمانسو و ژنرال دوگل در نقطه ديگري در خيابان شانزليزه، رهسپار مراسم برنامه ريزي شده در محلي در يك پارك جنگلي در حاشيه منطقه 16 پاريس شد كه در زمان جنگ جهاني دوم، 35 تن از اعضاي مقاومت فرانسه از گرايشهاي مختلف سياسي، توسط نازيها در آنجا اعدام شده بودند. در اين مراسم، نامه يكي از اين جانباختگان، نو جواني به نام «گي موكه» (در زمان اعدام 17 سال و نيم سن داشته) ، كه قبل از اعدام به پدر و مادرش نوشته بود، توسط يك دانش آموز دبيرستاني قرائت شد. وي در آن نامه ضمن اين كه از مادر و پدرش خواسته بود در روبه رو شدن با رويداد اعدام او شجاع باشند، ياد آور شد بود كه ترديد نيست كه من دلم مي خواست زندگي كنم، 17 سال و نيم عمر كوتاهي براي من بود، من جز به خاطر ترك همه شما، از چيزي متاسف نيستم، آن چه از صميم قلب آرزو مي كنم اين است كه مرگ من ثمر بخش باشد. اين قرباني جنايت نازيها، آنگونه كه در گزاشهاي تلويزيوني گفته شد و در روزنامه ها هم( از جمله روزنامه فيگارو 17 مه ) ياد آوري شد، كمونيست بود. نيكلا ساركوزي كه به گرايش سياسي راست فرانسه تعلق دارد، در سخناني در اين مراسم ضمن تجليل از گي موكه، گفت كه به وزير آموزش و پروش خواهد گفت كه اين نامه از سال تحصيلي آينده در دبيرستانها خوانده شود و ياد آور شد كه آن نوجوان 17 ساله كه جانش را براي فرانسه داد، نه سرمشقي در گذشته بلكه سرمشقي براي آينده است. رئيس جمهور جديد فرانسه كه مراسم تشريفاتي ويژه آغاز بكارش قبلا برنامه ريزي شده بود و به جز مراسم سان ديدن رئيس جمهور، از گارد جمهوري و گل گذاشتن بر مزار سرباز گمنام كه جز مراسم تشريفاتي آغاز به كار رئيس جمهور جديد است، برگزاري مراسمي در محل اعدام شدگان مقاومت فرانسه را خودش انتخاب كرده بود و خوبي از تعلق سياسي گي موكه نوجوان 17 ساله كمونيست آگاه بود. نمي شود از نظر دور داشت كه اين اقدام او يك مانورسياسي، براي خنتي كردن تبليغات مخالفانش در اردوي چپ فرانسه،- چپي كه در دوران تبليغات انتخاباتي او را «آدمي خطرناك» معرفي مي كرد و گروهاي «چپ» افراطي بوده است كه در همان شب اعلام نتيجه انتخابات در شهرهاي مختلف فرانسه تظاهراتي عليه او برپا كردند، اما وقتي در نظر بگيريم كه او يك نوجوان با تعلق سياسي به گرايش اردوي مخالفان خودش را براي چند ميليون نوجوان جوان دبيرستاني به عنوان قهرمان و الگوي ميهن پرستي و فداكاري براي ميهن معرفي كرد و اعلام كرد كه آخرين نامه او قبل از اعدام، همه ساله در دبيرستانها خوانده خواهد شد، آن وقت به گمان من اين امر فراتر از يك تاكتيك موضعي با اهداف سياسي گروه گرايانه است. فرانسه كشوري متعلق به همه فرانسويان است. اعم از مسيحي و يهودي ، ليبرال يا كمونيست. تقلبي مثلا مثل «ميهن مسيحي»، مثل تقلب آخوندها و ياران كلاهي و كت شلواريشان كه ايران را «ايران اسلامي» و« ميهن اسلامي» نا مي ديدند تا به كشتار و خشونت براي انحصار قدرت سياسي رنگ تقدس بدهند، در اين كشور نه عملي است نه به فكر كسي خطور مي كند. در اينجا تحريف وسانسور تاريخ نه عملي است نه به نفع سانسورچي. واقيعيت اين است كه در دموكراسي پارلماني غربي از آنجا كه قدرت سياسي با رقابت احزاب در كسب آراء مردم براي حمايت از برنامه هايشان، به اين يا آن حزب يا ائتلاف سياسي تعلق مي گيرد و جدايي سه قوه قانونگذاري و قضايي و اجرايي واقعي است و به خاطر همين هم، قدرت سياسي در دست يك فرد يا گروه باقي نمي ماند؛ از آنجا كه يك اپوزيسيون قوي كه پيوسته عملكرد گروه رقيب را به انتقاد مي كشد و آنرا به چالش مي طلبد پيوسته در صحنه سياسي حضور دارد؛ از آنجا كه آزادي عقيده و بيان كه در آزادي مطبوعات و انتشار كتاب و امكان برخورداري نمايندگان گرايشهاي مختلف سياسي در بيان نظراتشان از راديو و تلويزيون تجلي مي يابد، امكان انحصار طلبي را از بين مي برد؛ از آنجا كه امكان تشكل يابي مردم در گروههاي مختلف صنقي و يا انجمنهاي غير دولتي، يك وزنه تعادل در برابر يكه تازي احتمالي مردان سياست ايجاد مي كند؛ از آنجا كه قوه قضايي مستقل از قدرت اجرايي است و خطا و سوء استفاده هاي مقامات را مورد رسيدگي قرار مي داهد و در موردي مثل آن چه در يكي دو سال گذشته در فرانسه روي داد، دستگاه قضايي تا بازرسي دفتر كار وزير دفاع يا مقامات مورد سوء ظن و ضبط مدارك مورد نظر، پيش مي رود و باز پرسي از مقامات ساعتهاي طولاني در يك احضار مي تواند تداوم يابد، و اگر اسناد مجرم بودن آنان را ثابت كرد، حكم محكوميت در از سوي دادگاه، در مورد آنان صادر و اجرا مي شود. در چنين شرايطي نه گروهي مي تواند خواب انحصار قدرت را ببيند و نه كسي مي تواند خود را قيم مردم بداند و نه فكر سانسور و تحريف تاريخ به سرش خواهد افتاد، چون اگر كسي چنين تمايلاتي از خود بروز دهد، نه تنها با اين كار از خود چهرهَ آدم ابله و دروغگويي ارائه خواهد داد، بلكه تودهني متعدد از هر طرف خواهد خورد. خوب يادم هست آن اوائل به قدرت رسيدن خميني در سالمرگ مصطقي خميني برنامه يي از تلويزيون پخش شد كه مي خواست اين تصور را به بينندگان القاء كند كه انقلاب سال 57 نتيجه خشم مردم در واكنش به مرگ حاج آقا مصطقي خميني بوده كه اطرافيان خميني مدعي بودند توسط ساواك به قتل رسيده است و اين البته دروغ بزرگي بود كه سبب خنديدن بينندگان نشسته در پاي تلويزيون، به ريش امام و توليد كننده و مبتكر آن برنامه شد. بزرگترين نفع دموكراسي براي ملتهاي برخوردار از آن اين است كه اجازه پيدايش آدمهاي خودمحور بين و خود شيفته و انخصار طلب در عرصه سياست را نمي دهد، خود شيفتگاني كه حامل چيزي جز تحقير يك ملت و ايجاد مصيبت براي مردم نمي توانند باشند. شايد اين هم از ويژگيهاي استتثنايي تاريخ ما باشد كه يك كسي هم به قدرت نرسيده ملتي با سه هزارسال تاريخ را هيچ شمرد و در روياي انحصار قدرت، اسم خودش را روي ايران كوبيد و مبارزه براي استقرار دموكراسي در ايران را با طرح شعاري نا مربوط و انزجار برانگيز كه تمايل مالك الرقابي از آن پراكنده مي شد، به شكلي در آورد كه گويي دعوا بر سر ملك مورثي «غصب شده» است، كه بايد با رعاياي خوش نشين آن به صاحبش برگردانده شود و بيش از دو دهه، به هيچ انتقادي در اين زمينه نه از سوي دوستان و هم پيمانان خود، نه خارج از دايره دوستان، اعتنايي نكرد. حالا اگر با نكاتي كه به آن اشاره شد، اوضاع در جمهوري اسلامي برپا شده بر اساس اسلام ناب محمدي را، كه خميني مثل طاعوني مرگبار بر ايران گستراند، با دموكراسي برمبناي انتخابات واقعا آزاد، مقايسه كنيم مي بينم كه تفاوت از كجا تا به كجاست. سران رژيم اهريمني ولايت فقيه خيلي ادعاي مردمي بودن با استناد به برگزاري انتخابات متعدد از زمان استقرارشان در راس قدرت، كرده اند و بازهم خواهند كرد، انتخاباتي كه همه مي دانند نمايشي است و در موارد متعددي حتي كساني كه «التزام عملي» خود را به ولايت فقيه اعلام كرده اند، از شركت در انتخابات به عنوان كانديدا، محروم شده اند. انتخابات نمايشي، ماهيت ضد مردمي رژيم ولايت فقيه را كه در عملكرد جنايتكارانه اين رژيم عليه مردم ايران متبلور است، نمي تواند بپوشاند. آخوندهاي جنايتكار ضد ايران و ايراني هيچ حرمتي براي كسي قائل نشدند و نيستند و ابلهانه گمان مي برد ند كه با سانسور و باز نويسي تاريخ، مي توانند تاريخ ديگري براي مردم ايران بنويسند كه گويي قبل از يورش ويرانگرانه تازيان غازي به ايران، نه اين سرزمين تاريخ و نه مردمش هويتي داشته اند و بعد از آن هم روحانيت شيعه عامل پيش برنده و نيروي اصلي هر تحولي بوده است. آخوندهاي مرتجع سنگ مزار شهداي مبارزه مسلحانه عليه رژيم دست نشانده محمد رضا شاه را شكستند و حتي در فكر تخريب آنها بر آمدند. بزرگداشت دكتر مصدق بر سرمزارش در احمد آباد بار ها با مزاحمتها و درنده خويي هاي گله هاي پاسدار و لباس شخصي و حزب اللهي رو به رو شد و آخوندهاي خودكامه در سالهاي گذشته، حتي بارها مراسم سالگرد درگذشت مهندس بازرگان را كه دربر پايي رژيم جمهوري اسلامي به خميني كمك كره بود، با گله هاي حزب اللهيهاي درنده، مورد حمله قرار دادند. آخوندهاي مرتجع و درنده خو، كه دسته دسته جوانان هوادار گروههاي دگر انديش و چپ را به جوخه هاي اعدام سپردند، هم چنان به نسل جوان و آگاه كشور كينه مي ورزند و دست از سركوب مستمر آنان بر نمي دارند و پي در پي دانشجويان فعال در انجمنهاي اسلامي را كه زبان به انتقاد از انحصار طلبي و دفاع از دموكراسي گشوده اند دستگير مي كنند و به زندان مي افكنند و آنها را از تحصيل بار مي دارند، اما خروش آنان خاموشي پذير نيست. آخوندهاي مرتجع سركوبگر، جوان دانشجويي مثل احمد باطبي را كه جرم بزرگش در دست گرفتن و نشان دادن پيراهن خوني يك دانشجو در سال 78 بود كه در يورش عمال سركوبگر رژيم ولايت فقيه به دانشجويان در ماجراي كوي دانشگاه زخمي شده بود، اول به مرگ و بعد به پانزده سال زندان محكوم كردند تا به خيال خودشان هشداري داده باشند به ديگر دانشجويان كه اگر سركشي كنند سالهاي جوانيشان در زندان خواهد گذشت، آخوندهاي جنايتكار زناني را كه براي رفع تبعيض اسلامي – آخوندي و تحقير ضد انساني عليه آنان، به طور مسالمت آميز فعاليت مي كنند، به محاكمه مي كشند و به زندان محكوم مي كنند، تا زنان و دختران آزاده ايراني را مرعوب كنند و اخطاري باشد براي آنان كه اگر در برابر اقتدار روحانيت مرتجع شيعه و رژيم اسلامي قد علم كنند، سركوبي شديد و زندان در انتظار آنان خواهد بود. به قول يكي از اين زنان فعال، چه فعاليتي مسالمت آميز تر از جمع كردن امضاء مي شود يافت؟ اين جباريت رژيم آخوندي است كه يك تسويه حساب تاريخي با روحانيت درنده خوي شيعه و دفن اسلام سياسي را اجتناب ناپذير و به يك گذرگاه اجباري تاريخ ايران به سوي دموكراسي تبديل مي كند. من بر اين باورم كه تاريخ ايران از گذرگاه با كاروان زنان و مردان، كارگران و دانشجويان مبارز و آزاديخواهش كه مبارزاتشان براي حقوق شهروندي و دموكراسي و رفع تبعيص عليه زنان و حق دخالت و شركت در سرنوشت ميهن خويش، گسترش روز افزون مي يابد، خواهد گذشت.
درفش – 17 مه 2007 –27 اردیبهشت1386
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire