ایرج شکری
متن
نامه من به مریم رجوی در مورد عدم ارسال بیانیه سالانه به من برای اعلام نظر و تذکر
من در مورد خلافکاری مجاهدین در این مورد و اخطار به واکنش نشان دادن به این کار
در صورت با اطلاع و تصمیم مریم بودن آن اقدام.
خانم مريم
رجوي
رئيس جمهور
برگزيده شوراي ملي مقاومت
با سلام،
از چند روز پيش بيانيه تير ماه 1383 شورا، در روي سايت همبستگي قرار گرفته است. در
پايان بيانيه نوشته شده است كه «اين بياينه به اتفاق آرا» به تصويب رسيد. اين بيانيه
قبل از انتشار آن براي اظهار نظر در اختيار من قرار نگرفته و اگر قرار مي گرفت من به
آن راي مخالف مي دادم چون به مساله اصلي كه الان در افكار عمومي هم ميهنان و از جمله
براي خود من مطرح است و سال قبل هم به آن اشاره كردم پاسخ نمي دهد. سوال اصلي اين است
كه وقتي تاكيد هزار باره شده بود كه سرنگوني رژيم بدون ارتش آزاديبخش جواب ندارد، وآن
ارتش «بازوي استوار و پر اقتدار خلق قهرمان ايران» بود، حالا يا ما بايد به مردم بگوييم
و ثابت كنيم كه اين بازو هنور هم وجود دارد، و يا اگر وجود ندارد، چه چيزي را جايگزين
آن مي خواهيم بكنيم و چه كار مي خواهيم بكنيم. وقتي ما از پاسخ به سوال اصلي روبرمي
گردانيم اين تاثير بسيار منفي در افكار عمومي دارد. چون هيچ معنايي جز سردرگمي خود
ما و «پاك كردن صورت مساله»، يا جدي نگرفتن مردم و احمق به حساب آوردن آنان ندارد و
اين در حالي است كه به نظر من براي مبارزه با رژيم هيچ چيز به اندازه حمايت افكار عمومي
از ما، تعيين كننده نيست. اين حمايت است كه در صورت گسترده و آشكار بودن(در داخل كشور)
بر حمايت بين المللي از مقاومت و خنثي كردن توطئه هاي رژيم مي تواند اثرات چشمگير داشته
باشد. من در اينجا نمي خواهم وارد بحث متن بيانيه بشوم. البته كار غول آسايي كه دوستان
مجاهد و بخش ديپلماسي چه در عراق و چه در كشورهاي اروپايي و آمريكا انجام داده اند
قابل تقدير وستايش است، اما همه اين تلاشها تنها صرف خنثي كردن توطئه رژيم براي زيرآب
كردن سر مجاهدين و مقاومت شده و نه پيشروي در راه سرنگوني آن. از طرف ديگر خيلي بر
نقش مجاهدين به عنوان عاملي بازدارنده در برابر صدور بنيادگرايي رژيم تاكيد شده كه
اينهم به نظر من باز ارتباط مستقيم با اصل مساله كه براندازي رژيم از طريق قيام توده
اي است ندارد و اين نگراني را به جا مي گذارد كه سر نوشت اين مقاومت بيشتر با معادلات
بين المللي ومنطقه اي- كه ما نمي توانيم كنترل وتأثيري در آن داشته باشيم- گره زده
مي شود، تا مبارزات مردم و نقاط قوت مقاومت در هدايت و تاثير گذاري بر آن. شخصا گمان نمي كنم ارباب قدرت دنيا راضي به سرنگوني
همين رژيم با يك انقلاب باشند. به هر حال غرض من از نوشتن اين نامه بحث در مورد متن
قطعنامه نبود. من اين نامه را براي اعتراض به روشي كه دوستان نسبت به من پيش گرفته
اند، مي نويسم. من هنوز عضو شورا هستم. حتي اگر در مورد يا مواردي نقض التزام كرده
باشم، تا زمان طرح مساله ( بر اساس ماده يك آيينامه تصويب شده در 8 مهر 1376 وماده
4 اساسنامه شورا) در جلسه شورا و تصويب اخراج من، بايد دوستان به ضوابطي كه خودشان
از طراحان و تاييد كنندگان آن هستند، پايبند باشند. بنا بر اين دوستان مجاهد با اين
اقدام، چند خلاف انجام داده اند. اولا بيانيه
به اتفاق آرا به تصويب نرسيده بلكه با اكثريت قريب به اتفاق آرا به تصويب رسيده يا
مي شد آنرا با يك راي مخالف دربرابر539 راي موافق اعلام كرد. در اين مورد، هم به ساير
دوستان شورايي خلاف واقع گفته شده و به هم افكار عمومي. اگر يك رأي مخالف مطلقا بي
اهميت هم باشد، اماعضو و رأي دهنده بايد به حساب بيايد.اما دوستان مجاهد براي اين كه
عمل به مفهوم خلاف آن، به روشني نمايان باشد، خود را بي نياز از اطلاع از موافق يا
مخالف بودن راي من دانسته و بيانيه را براي نظر خواهي به من نداده اند و با اين كار
دقيقا هدفشان رفتار توهين آميز ديگري نسبت به من بوده است. اما اهميت مساله، در وجه ناروايي زشت و خودسرانه بودنش اين است كه با اين
كار دوستان به طور غيابي هم مرا محاكمه و محكوم كرده هم در مورد من حكم صادره كرده
و هم آنرا به اجرا گذاشته اند، آنهم در مساله اي كه حق تصميم گيري نداشته اند بلكه
شورا بايد تصميم مي گرفت. .رفتاري كه دوستان از زمان نوشتن مقاله منتشر نشده من براي
نبرد خلق مرداد 1381 پيش گرفته اند مطلقا غير قابل قبول است ولي من با برد باري بيش
از ظرفيت تحملي كه در خودم سراغ داشتم تحمل كرده ام. مرحوم ذاكري درآن جلسه باز خواست
به خاطر آن مقاله، مرا به دستبوسي دكتر صالح موظف مي دانست*، جناب رضايي دبير شورا
در آن رد پاي خاتمي را مي ديد جناب مسعود رجوي چنان در آن گفتگوي تلفني از بغداد سر
من فرياد مي كشيد كه هيچ حجره داري سر كسي كه 18 سال برايش پادويي كرده باشد و خطايي
از او سر زده باشد نمي كشيد، جناب سيدالمحدثين در مورد انتقاد من از جو ارعاب در برابر
انتقاد، چنان از كوره در رفت كه سالها ادامه حضور مرا در كنار مجاهدين در عين نارضايي
از رفتارشان را، ناشي از بي غيرتي من دانست. اين رفتار و روش، مناسب كار سياسي جمعي
در راه استقرار دموكراسي در ميهن نيست، مناسب «ارباب – رعیت»ی است و اين«رعيت» ديگر
نه مي خواهد و نه مي تواند آنرا تحمل كند. اينها را به خاطر شرايطي كه فشارش روي همه
ما هست و البته دوستان هزار بار بيشتر تحمل
مي كنند، تحمل كردم اما اين اقدام اخير
را تحمل نخواهم كرد چون، دوستان در راه بدفرجام
و بسيار خطرناكي گام گذاشته اند. اگر اين كار آگاهانه صورت گرفته باشد، هيچ معني ديگري
جز پا گذاشتن در جاي پاي شاه و خميني ندارد. شاه اگر به قانون اساسي مشروطه وفادار
مانده بود، نه سر كوبي و جنايات ساواك و به تاراج دادن منافع ملي پيش مي آمد نه خودش
به آن سرنوشت دچار مي شد. به ويژه نبايد فراموش كرد كه موضوع مركزي و اصلي دموكراسي
تضمين حقوق فرد(واحد) شهروند در برابر قدرت سياسي و حكومت است. خميني اگر به وعده هايش و يا به قانون اساسي خودش
وفادار مانده بود، نه داغ و درفش و كشتار و اعدام پيش مي آمد و نه جنگ ويرانگر 8 ساله
براي خفه كردن صداي مردم لازمش مي شد، اگر اين اقدام آگاهانه بوده باشد، شما با زير
پا گذاشتن ضوابط و بي نياز ديدن خودتان حتي از رعايت فرماليته براي خلاص كردن خودتان
از حضور يك آدم منتقد در شورا به كجا مي رويد؟ آن هم در اين شرايط. البته همانطور كه
در نامه 52 صفحه اي به مسئول شورا هم تاكيد
كرده ام براي من نفس عضو شورا بودن مطلقا داراي هيچ اهميتي نيست ولي وقتي عضو شورا
هستم نمي توانم مسئوليت خودم را به خاطر حضور در شورا و رايي كه مي دهم ناديده بگيرم.
به خاطر همين مي خواهم بدانم، اين كه بيانيه قبل از انتشار براي نظر خواهي به من داده
نشده با اطلاع شما بوده يا بدون اطلاع شما و اقدامي خودسرانه از سوي دبير خانه. اگر اقدامي از سوي دبيرخانه بوده بايد دبير خانه رسما و كتبا از اين
بابت عذر خواهي كند( حتي اگر در نهايت خوشباوري قبول كنم كه ناشي از فراموشي بوده).
اما اگر با اطلاع شما اين كار صورت گرفته باشد، آن وقت من ديگر هيچ حرفي براي گفتن با هيچ كس ندارم، واكنش نشان خواهم داد. اگر تا
15 روز بعد از تاريخ تحويل اين نامه به محل دبير خانه در اور سورواز پيامي از جانب
شما به من داده نشد، من آنرا نشانه اطلاع و تاييد شما از اين رفتار ديكتاتورمنشانه
و شورا شكنانه خواهم دانست.
متن زيراكسي2 نامه يي كه براي مسئول شورا نوشته بودم، با اسناد ضميمه براي مطالعه
خودتان و هركس از دوستان كه خواست پيوست اين نامه است. اگر چه آن جمله مربوط به محرمانه
بودن نامه را حذف نكرده ام ولي حالا مطالعه آن از نظر من بلا مانع است البته با هيچكس
در مورد آن وارد بحت نخواهم شد. گرچه فكر مي كنم نسخه قبلي را ممكن است مطالعه كرده
باشيد چون ياد آور شده بودم كه انتقاد از عملكرد مسئول شوراست. تايپ شده آن در ديسكت
همراه چند سند ضميمه، براي ارسال به مسئول شورا نيز همراه اين نامه است. متني كه سال
قبل داده بودم به علت خرابي كامپيوترم و عدم تمركز حواس موقع تايپ كه اين مساله آنرا
به وجود آورده بود، غلط زياد داشت اين يكي اصلاح شده اما مي دانم كه بي غلط نمي تواند
باشد. من خواهان تشكيل هرچه زودتر اجلاس شورا هستم. سوالهايي براي طرح كردن و حرفهايي
براي گفتن دارم.البته اگر نامه حاظر بي جواب ماند، اين خواست من و موضوع نامه به مسئول
شورا ديگر موضوعيتش را از دست مي دهد. تاريخ اين نامه تاريخ تحويل آن به محل دبير خانه
نيز هست. من اين نامه را با توجه به ماده واحده
مصوبه 23 مهر 1373 كه در آن تصريح شده «رئيس جمهور برگزيده شورا مي تواند در غياب مستول
شورا، وظايف و تكاليف مسئول شورا از جمله هماهنگي و اداره امور كميسيونهاي شورا را
بر عهده گيرد»، به شما نوشتم.
تندرست
و پيروز باشيد
30/08/2004- ايرج
شكری – 9 شهريور1383*
بعد از
ماجراي قرار گرفتن سازمان مجاهدين در ليست گروههاي تروريستي و در حالي كه جرج بوش در
يافتن يك دشمن اصلي و فرضي براي در هم كوبيدن در انتقام كشي از ماجراي 11 سپتامبر2001 بود و به نظر مي رسيد كه عراق يا رژيم ممكن است به عنوان اين
دشمن در نظر گرفته شود، من مقاله يي براي شماره مرداد 81 يك نشريه متعلق به يك
سازمان عضو شورا نوشته بودم - كه به خاطر ضابطه آن نشريه در عدم ورود به اختلاقات
درون گروهي سازمانها و گروههاي سياسي به طور اعم، درآن نشريه درج نشد. مقاله مذكور
واكنشي بود به تحليلهايي از سوي دوستان كه بيشتر بر اين باور بودند كه حمله يي اگر
سوي آمريكا صورت بگيرد، هدف رژيم خواهد بود و اگر هم به عراق حمله شود، آمريكا به
مجاهدين كاري نخواهد داشت، و اگر به رژيم حمله شود «سنگ روي هر دو جناح رژيم خواهد
افتاد». من خطير بودن وضع و گزينش حمله به عراق از سوي جرج بوش را به عنوان احتمال
قوي مطرح كرده بودم و در آن ضمن ياد آوري موقعيت و كارتهايي كه رژيم با آنها بازي كرده
و برتري موقعيت آن در صحنه مبارزه با مقاومت با استفاده از ابزار ديپلماتيك و زدو
بند با قدرتهاي غربي و خطراتي كه در صورت وقوع جنگ در عراق مجاهدين را تهديد مي
كند( مثل پيامدهاي اشغال كويت توسط صدام حسين)، نوشته بودم كه برخي از مصوبات شورا
بعد از 20 سال بوي كهنگي گرفته و لازم است كه در آنها باز نگري شود و از جمله كنار
گذاشتن صفت اسلامي از دولت موقت یاد آور شده بودم. در همانجا پيشنهاد تشكيل جبهه
همبستگي ملي براي آزادي و دموكراسي در ايران را براي داشتن امكان بيشتري
براي تداوم مبارزه و گسترش آن در شرايط خطيري كه در پيش رو بود، داده بودم. بر
اساس همان پيشنهاد مي شد حركت به سوي تشكيل آن ابتدا با گفتگو با گروههاي
جمهوريخواهي كه قرار گرفتن مجاهدين در ليست تروريستي را محكوم كرده بودند، آغاز
شود. من در آن مقاله ياد آور شده بودم كه همه ما بايد نگران داوري تاريخ و نسل
آينده در مورد خودمان باشيم. اين هم ابتدا با واكنشهاي غير دوستانه و خشمگيانه يي
رو به رو شد كه وارد آن نمي شوم. اما به هر حال طرحي تصويب شد و در اطلاعيه 13 آبان 81 مسئول شورا به اطلاع عموم رسيد كه قبض روح شده طرح پيشنهادي
من بود. در طرح تصویب شده، برنامه و مصوبات شورا دست نخورده مي ماند و در ضمن طرحي
در نفي رژيم استبدا مذهبي بود، اما در جنبه اثباتي در تيتر خود چيزي نداشت. اين را
اضافه كنم كه من آن پيشنهاد را نه با ادعاي يك راه حل مشكل گشا براي سرنگوني رژيم،
بلكه اقدامي براي تضمين تدوام مبارزه و گسترده كردن آن داده بودم.آن مقاله در نبرد خلق درج نشد، چون گفتند ضابطه نشریه این است وارد اختلافات داخلی هیچ گروهی نشود.من فتو کپی آن را به سه چهار از نفر از اعضای قدیمی و نیز به دکتر صالح رجوی دادم و انگیزه ام از این کار هم این بود که لااقل چند تن از اعضای قدیمی شورا و نیز برادر مسئول شورا را از ارزیابی خود از اوضاع و ضرورت اقدامی در شرایطی که به نظرم خطیر و حساس می رسید قرار بدهم شاید از این طریق مساله مورد توجه قرار بگیرد. دکتر صالح نمیدانم چرا از خواندن آن مطلب ناراحت شده و بدون این که کمترین بحثی بامن در مورد آن بکند، مقاله را نمی دانم با چه اظهار نظری در مورد آن یا من به ذاکری داده بود. بعد در گفتگویی که با او و محسن رضایی در مورد آن داشتیم که من در این نامه از آن به عنوان جلسه بازخواست اسم برده ام، ذاکری به من گفت که دکتر صالح از این مطلب خیلی ناراحت شده بود. من هم گفتم که من قصد ناراحت کردن او را نداشتم و فقط به خاطر حساس بودن وضع و نگران کننده بودن وضع بود که خواستم او هم در جریان این ارزیابی من قرار بگیرد و اگر به نشانه صمیمّیت و احترام گفتم اگر او از خواندن مطلب من ناراحت شده حاظرم دست او را ببوسم. واکنش ذاکری چیز بود که من مطلقا انتظارش را نداشتم. برگشت گفت «این کار را که حتما می کنی». من با شنیدن این حرف واقعا مثل این بود که دنیا را به سرم کوبیده باشند، از این نظر که انتظار نداشتم یک آدمی که به اصطلاح انقلابی است و زندانی زمان شاه بوده و علیه دیکتاتوری شیخ مبارزه می کند، این اندازه فئودال مسلک و قلدر منش و باشد. من نگاهی به او کردم واکنشی به این حرف احمقانه یی که زده بود نشان ندام اما گفتم حالا که شما آن را خوانده اید، پس آن را به مسئول شورا هم ارسال کنید تا در جریان باشد. در پی این رویداد بود که چندی بعد یک مسعود رجوی از بغداد یک بحث تلفنی با من(در اور سورواز) انجام داد که آن داد کشیدن هم در آن گفتگو صورت گرفت، آن هم به خاطر این بود در مقاله یاد آور شده بودم بهتر از این می شد عمل عملکرد.