lundi, août 18, 2008

چوبه های دار و درو کردن دگر اندیشان روش خمینی از آغاز









.

چوبه های دار و درو کردن دگر اندیشان روش خمینی از آغاز
    سخنان خميني در قم در روز 26 مرداد 1358 مندرج در كيهان 27 مرداد همان سال در زیر آمده است
قسمتی از این سخنرانی در یوتیوب:


این سخنرانی و سخنرانی دیگر خمینی در 3 خرداد همان سال دو سند بسیار گویا و کوبنده از ماهیت ارتجاعی مستبد و سرکوبگر خمینی پلید ابن سیاهکار ترین فاجعه آفرین تاریخ ایران است که سخن رانی دیگر را هم در فرصت دیگری برای انتشار اینترنتی آمده خواهم کرد. نگاه به همین سخنرانی نشان می دهد که اولا خمینی تا چه اندازه در فهم و درک مسائل بین المللی از مرحله پرت بود( چرا که اگر از مرحله پرت نبود انتراناسیونال حزب الله اعلام نمی کرد تا همه مستعضفین در آنجا جمع شوند و مسائلشان را حل کنند و خودش هم رهبر چنین انترناسیونالی باشد که مستضعفین همه عالم از بودایی و مسیحی و مسلمان سنی همه زیر علم او سینه بزنند) ثانیا نشان دهند روحیه بشدت انحصار طلب این آخوند جنایتکار خونریز است، ثالثا نشان می دهد که در آن زمان حتی در ارتش هم که تازه انقلاب بهمن و سرنگونی رژیم سلطنتی را پشت سرگذاشته بود، نافرمانی برای بکار گرفته شدن به عنوان ابزار سرکوب وجود داشت و دست آخراین که دستورات خمینی به نیروهای مسلح و به دولت و به پاسداران برای سرکوب دگر اندیشان و گروههای سیاسی و تهدید نیروهای مسلح به تنبیه در صورت مسامحه چیزی بیشتر از دادن کارت سفید برای هر جنایتی علیه دگر اندیشان بود. چون خمینی علنا آنها را تحت فشار گذاشته بود که چرا سرکوب نمی کنند و گروههای دگر اندیش و دست اندرکاران مطبوعات مستقل را با اسرائیل یکی قرار داده بود. منظور او از دعوت به «مسیر ملت و مسیر اسلام» هم چیزی جز تبدیل شدن دیگران به مقلد و مرید «امام خمینی» نبود. این را به وضوح در سخنرانی 3 خرداد او که در کیهان 5 خرداد هم درج شده می توان دید. از جمله آنجا که می گوید«مسیر ما مسیرنفت نیست، نفت پیش ما مطرح نیست ملی کردن نفت پیش ما مطرح نیست. این اشتباه است. ما اسلام را می خواهیم. اسلام که آمد نفت هم مال خود مان می شود. مقصد ما اسلام است. مقصد ما نفت نیست. اگر یک نفر نفت را ملی کرده است اسلام را کنار بگذارند برای اوسینه بزنند[...]برای هر استخوانی میتنگ راه انداختن و به دنبال آن با اسلام مخالفت کردن قابل تحمل نیست[...] آخوند یعنی اسلام. روحانیین با اسلام درهم مدغم اند. آن که با عنوان روحانیین و آخوند مخالف است آن دشمن شماست. او آزادی را ممکن است برای شما تامین کند، استقلال هم ممکن است برای شما تامین کند، اما استقلالی که در آن امام زمان نیست، آزادی که در آن قرآن نیست، آزادی که در آن پیغمبر اسلام نیست».
کمتر از یک سال دیگر به انتخابات ریاست جمهوری رژیم باقی مانده است. حالا باز در موقع تبلیغات انتخاباتی ببیند امثال خاتمی و کسانی از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که به خودشان تهمت اصلاح طلبی و دموکراسی خواهی میزنند، چه سخنرانیها کشاف در مورد اندیشه های دموکراسی خواهانه «امام راحل» و اهمیتی که او به نقش و تصمیم مردم می داده خواهند کرد و در این زمینه چه نستبهای واقعا ناروا در مورد اعتقاد داشتن «امام خمینی» به آزادی اندیشه و بیان به آن آخوند مستبد خونریز قدرت پرست خواهند داد.
ایرج شکری

بسم الله الرحمن الرحیم
من از ملتها و دولتهايي كه كه در اين نداي اسلامي با ما موافقت كردند و به نداي اسلام لبيك گفتند تشکر مي كنم و سلامت و تاييدهمه را از خدواند تعالي خواستارم. روز قدس يك روز اسلامي و يك بسيج عمومي اسلامي بود و من اميدوارم كه اين امر، مقدمه اي باشد براي يك حزب مستعضعفين در تمام دنيا و من اميدوارم كه يك حزب مستضعفين در تمام دنيا بوجود بيايد و همه مستضعفين با هم در اين حزب شركت كنند و مشكلاتي را كه برسر راه مستعضفين است از ميان بردارند و در مقابل مستكبرين و چپاولگران شرق قيام كنند و ديگر اجازه ندهند كه مستكبرين بر مستضعفين عالم ظلم كنند و نداي اسلام و وعده اسلام را كه حكومت مستضعفين را بر مستكبرين و وارث زمين براي مستضعفين است محقق كنند. تا كنون مستعضفين متفرق بودند ويا تفرقه كاري انجام مي گيرد. اكنون كه نمونه اي از پيوند مستضعفين در بلاد مسلمين تحقق پيدا كرد اين نمونه بايد در سطح وسيع تري در تمام قشرهاي انسانهاي حال و آينده تحقق پيدا كند به اسم حزب مستضعفين كه همان حزب الله است و موافق اراده خداي تبارك و تعالي است كه مستضعفين بايد وارث زمين بشوند. ما از جميع مستضعفين عالم دعوت مي كنيم كه باهم در حزب مستضعفين وارد بشنوند و مشكلات خودشان را دسته جمعي و با اراده صميم عمومي رفع كنند و هر مسأله يي كه در هرجا و درهر ملتي پيش مي آيد بوسيله همين حزب مستضعفين رفع شود. من بايد كمال تاسف عرض كنم كه يك اشتباه دولتها و ملتهاي اسلام و خصوصا دولتها و ملتهای عرب كردند ویک اشتباه هم ما در ایران کردیم. اشتباهی که مسلمین و خصوصا دولتها و ملتهای عرب کردند اين بود كه به اسرائيل مهلت دادند و اغراض شخصي و دولتها مانع شد از اين كه صداي اسرائيل را در همان اول خفه كنند و نگذارند قدرت پيدا بكند و مع الاسف همين اغراض، مانع، شد كه نصيحتهای ما را که در طول نزدیک به 20 سال فریاد زدیم و آنها را به اتحاد برضد اسرائیل دعوت کردیم اجابت کنند. مهلت دادند تا اینکه به اینجا رسید که الان دست تعدادی از آنها دراز شده است و جنوب لبنان را به آتش می کشند و فلسطینی را می خواهند عقب بزنند و ما گفتیم که اسرائیل این فاسد، به قدس و بیت المقدس اکتفا نخواهد کرد و اگر مهلت داده شود تمام دول اسلامی در معرض خطر است. اشتباه سابق باید جبران بشود، اتحاد مسلمین و تشکیل حزب مستعضفین برضد مستکبرین تحقق یابد که در راس آنها آمریکای جانی و نوکر بسیار فاسد او اسرائیل است.
این اشتباه دول اسلامی و اعراب خصوصا بود و باید جبران کنند این اشتباه را، و در پیشگاه خدای تبارک و تعالی که توبه کننند. و اما اشتباهی که ما کردیم این بود که بطور انقلابی عمل نکردیم و مهلت دادیم به این قشرهای فاسد و دولت انقلاب و ارتش انقلاب و پاسدار انقلاب هیچیک از اینها انقلابی عمل نکردند و انقلابی نبودند.
چوبه های دار درمیدان های بزرگ
اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم به طور انقلابی عمل کرده بودیم و قلم تمام مطبوعات مزدور را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و روسای آنها را به جزای خودشان رسانده بودیم و روسای آنها را به جزای خوشان رسانده بودیم و چوبه های دار در میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم این زحمتها پیش نمی آمد. من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز عذر می خواهم، خطای خودمان را عذر می خواهم، ما مردم انقلابی نبودیم، دولت ما انقلابی نیست، ارتش ما انقلانی نیست، ژندارمری ما انقلابی نیست، شهربانی ما انقلابی نیست، پاسداران ما هم انقلابی نیستند، من هم انقلابی نیستم. اگر ما انقلابی بودیم اجازه نمی دادیم اینها اظهار وجود کنند؛تمام احزاب را ممنوع اعلام می کردیم، تمام احزاب را ممنوع اعلام می کردیم و یک حزب و آن حزب الله، حزب مستضعفین تشکیل می دادیم و من توبه می کنم از این اشتباهی که کردم و من اعلام می کنم به این قشرهای فاسد در سرتاسر ایران که اگر سرجای خود ننشینند ما به طور انقلابی عمل می کنیم. مولالی ما امیرالمؤمنین سلام اله علیه مرد نمونهَ عالم آن انسان به تمام معنا، انسانی که در عبادت آنطور بود و در زهد و تقوا آنطور و رحم و مروت آنطور و بامستعضعفین آنطور بود، در برابر مستکبرین و کسانی که توطئه می کردند شمشیر را می کشید و هفتصد نفر را در یک روز چنانکه نقل می کنند از یهود بنی قرنطیه(قریظه)* که نظیر اسرائیلیها بودند و اینها شاید از نسل آنها باشند ازدم شمشیر می گذراند خدای تبارک و تعالی در موضع عفو و رحمت رحیم است و در موضع انتقام، انتقامجو، امام مسلمین هم اینطور بود، در موقع رحمت، رحمت و در موقع انتقام، انتقام. ما نمی ترسیم از این که در روزنامه های سابق، در رزونامه های خارج از ایران، برای ما چیزی بنویسند، ما نمی خواهیم در ایران، در دنیای اسلام و در خارج وجاهیت پیدا کنیم. ما می خواهیم به امر خدا عمل کنیم و خواهیم کرد،«اشد علی الکفار و رحما بینهم». این توطئه گرها در صف کفار هستند، این توطئه گرها در کردستان و غیر آن در صف کفار هستند با آنها باید با شدت رفتار کرد. دولت باید باشدت رفتار کند،ارتش باید بشدت رفتار کند، ژندارمری باید بشدت رفتار کند،. اگر باشت رفتار نکنند ما با آنها باشدت رفتار می کنیم. مسامحه حدودی دارد، جلب وجاهت حدودی دارد مصالح مسلمین را نمی گذارم به این امور از بین برود. دادستان انقلاب موظف است تمام مجلاتی را که برضد مسیر ملت است و توطئه گر است توقبف کند و نویسندگان آنها را دعوت کند به دادگاه و محاکمه کند. موظف است کسانی را که توطئه می کنند و اسم حزب، روی خودشان می گذارند، روسای آنها را بخواهند و محاکمه بکنند. ما باز تا چندی مهلت می دهیم به این قشرهای فاسد و این اعلام آخر است و اگر چنانچه در کار خودشان تعدیل نکنند و به صف ملت برنگردند ودست از توطئه ها برندارند خدا می داند انقلابی عمل می کنم. می آیم به تهران و با رؤسایی که مسامحه می کنند انقلابی عمل می کنم. قشرهایی از ارتش که اطاعت از بالاتر ها نمی کنند و امر آنها را اطاعت نمی کنند باید بدانند که من با آنها اگر آمدم انقلابی عمل می کنم. عذرها را کنار بگذارید، بروید فاسدها را سرکوب کنید، بروید توطئه گرها را سرکوب کنید، دولت مسامحه نکند، ارتش مسامحه نکند، پاسداران مسامحه نکنند. من باز ازهمه قشرهای ملت، از همه روشنفکران، از همه احزاب، از همه دستجات و گروهها که مع الاسف تاکنون شاید دویست گروه پیدا شده باشد، تقاضا می کنم که مسیرشان، مسیر ملت و مسیر اسلام باشد. به ملت بپیوندید، صلاح شما دراین است که به ملت بپیوندید. اگر خدای ناخواسته این نهضت را عقب بزند شماها هم فدای غلط کاریهای خودتان خواهید شد. لیکن نهضت ما عقب نخواهد زد و نهضت ما به پیش می رود و باید سایر ملتها از نهضت ما عبرت بگیرند و حکومتها از حکومت سابق ما واز وضعی که برای اوپیش آمد عبرت بگیرند. ملت افغانستان از ایران عبرت بگیرد و این فاسدها را که مردم را به خاک و خون می کشند به سرجای خودشان بنشانند. ارتش افغانستان به ملت بپیوندد. این حکم اسلام است ادارات دولتی افغانستان همانطوریکه ادارات ما به ملت پیوستند، به ملت بپیوندند. ژندارمری افغانستان به ملت بپیوندد و این فاسد را بیرون کنند. ما امیدواریم که با وحدت کلمه مسلمین مسائل اسلام، مسائل فلسطین، مسائل افغانستان حل بشود. من از خدای تبارک و تعالی سلامت و توفیق مسلمین را خواستارم. از خدای تبارک و تعالی خواهانم که مستضعفین را بر مستکبرین غلبه بدهد و زمین را به آنها به ارث عنایت فرماید والسلام علیکم و رحمة الله و وبرکاته

---------------------------------   .
* در روزنامه کیهان اسم قوم یهود که هفتصد تن از آنان گردن زده شدند بنی قرنطیه نوشته شده است. این اسم هم ظاهر باید برای همان قوم بنی قریظه(به ضم ق و به فتح ر) بکار رفته باشد. چون در سایر موارد از قومی که هفتصد تن از آنان به دستور محمد رسول الله پیامبر مهربانی گردن زده شدند، با نام قوم بنی قریظه یاد شده است. بنا برخی از منابع کودکان این قوم آزاد شدند اما کودکانی که موی زهار آنها روییده بود و در آستانه نوجوانی بودند گردن زده شدند. زنان این قوم نیز به عنوان کنیز به تملک یاران و پیروان رسوال الله در آمدند
.

lundi, août 04, 2008

حجاب و مراسم گشایش بازیهای المیپک.......



حجاب و مراسم گشایش بازیهای المیپک.......

ایرج شکری 22 مرداد/12 اوت


مراسم گشایش بازیهای المپیک پکن بعد از نمایشهایی که چینی ها برای آن تدارک دیده بودند، طبق معمول با ورود اکیپهای ورزشی اعزامی کشورهای مختلف شروع شد. چینی ها ترتیب ورود اکیپهای ورزشی کشورهای مختلف را به ترتیب الفبای خودشان برنامه ریزی کرده بودند و به همین خاطر بهم ریختگی و تغییر کلی نسبت به ترتیبی که بر اساس الفبای انگلیسی است در آن بوجود آمده بود . این نوع سازماندهی البته کمی تمرکز روی تصویر گروههایی را که وارد سالن می شدند مشکل می کرد. همچنین تغییر تصویر برداری از اکیپهای ورزشی به روی تماشاگران حاظر در سالن که از جمله روسای جمهوری یا نخست وزیران کشورهای مختلف بودند، و نیز گفتگوی خبرنگارانی که مراسم را گزارش می کردند گاه مانع می شد به موقع از نام کشوری که گروه ورزشکاران آن وارد سالن شده بود، آگاه شد. البته برخی را می شد از روی پرچمشان شناخت اما شکل پرچم مثلا کشور مالی یا جزایری از اقیانوس آرام که مثلا با 11 هزار نفر جمعیت یک کشور از 204 کشور شرکت کننده بودند، در یاد من نبود. من سعی داشتم که به وضعیت گروه ورزشکاران کشورهای اسلامی در مورد تعداد و چگونگی پوشش زنان به لحاظ حجاب دقت کنم . البته روشن است که در مورد کشورهایی مثل ترکیه یا جمهوری آذربایجان مساله به لحاظ حجاب از پیش روشن بود؛ زنان ورزشکار این دو کشور بدون حجاب شرکت می کردند. در مورد ایران و عربستان سعودی هم مساله روشن بود. زنان شرکت کننده از ایران حتما با حجاب ظاهر می شدند و در تیم عربستان سعودی- کشوری که گویا تنها از چند ماه پیش به طور مشروط و به شرط همراه بودن با مردی از محرمان و آن هم در داخل شهر اجازه رانندگی به زنان داده شده- نمی شد انتظار شرکت ورزشکاران زن را داشت. تیم آن کشور مردانه بود. به هر حال نتیجه این کنجکاوی در آن حد که توانستم اسامی کشورها را یادداشت کنم این بود که در بین کشورهای مسلمان این رژیم جمهوری اسلامی با ایدئولوژی گندیده اسلام آخوندی بود که زنان را با حجاب اجباری به المپیک فرستاده بود. روشن است که با ضوابط ارتجاعی آخوندهای ددمنش شرکت زنان در مسابقات بسیاری از رشته های ورزشی مثل شنا، ژیمناستیک، دو، پرش،و... ممنوع است و به همین نسبت در داخل کشور هم امکانات ورزشی برای دختران و زنان ایران بسیار محدود است . به هر حال از بحرین و اندونزی و اردن و پاکستان و الجزایر و مصرو مراکش و تونس، مالی(90 درصد مسلمان) جیبوتی(94 درصد مسلمان) چاد (53 درصد مسلمان 35 درصد مسیحی) و کشورها دارای جمعیت مسلمان از جمهوریهای سابق اتحاد شوروی مثل قرقیزستان(75 درصد مسلمان 20 درصد ارتدوکس روس) و تاجیکستان(85 درصد مسلمان سنی، 5 در صد شیعه ده درصد سایر مذاهب) زنان بدون حجاب شرکت کرده بودند. بیشترین تعداد زنان شرکت کننده که من با حجابی در بین آنان ندیدم متعلق به الجزیر بودم فکر می کنم یک سوم گروه آن کشور را تشکیل می داد. اما در این بین گروه ورزشکاران مصر یک ویژگی داشت و آن این که هم زنان بی حجاب در آن شرکت داشتند هم زنانی که سرو گردان خود را با چارقدی سفید پوشانده بودند. تعداد زنان در گروه شرکت کننده از ایران سه چهار نفر بیشتر نبود که سرو گردن خود را پوشانده بودند. بعضی از کشورهایی آفریقایی مسلمان یا دارای اکثریت جمعیت مسلمان که از آنها نام برده شد و زنان بی حجاب در گروه آنها شرکت داشتند از جمله فقیرترین و به لحاظ توسعه اقتصادی و پیشرفت از عقب مانده ترین کشورهای جهان هستند. بنا بر آمار و برآوردهایی موجود در سایت

The World Factbook

سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا- C.I.A متعلق به

مثلا 36 درصد جمعیت 12 میلیون نفری کشور مالی زیر فقر قرار داردند و نرخ بیکاری در آن کشور 30 درصد است وضع کشور چاد و و جیبوتی بدتر از این است. در چاد 80 درصد از جمعیت اندکی بیش از ده میلیون نفری آن زیر خط فقر زندگی می کنند و در جیبوتی از جمعیت پانصد و 60هزار نفری آن(برآورد سال 2008) چهل ودو درصد در زیر خط فقر قرار دارند و نرخ بیکاری در مناطق شهری آن کشور 59 در صد و در مناطق روستایی 85 درصد است. این را از آن بابت برای یاد آوری لازم دیدم که به جز عربستان تروتمند که باید آن را در راس کشورهای پایمال کننده حقوق زنان به حساب آورد، هرچه کشوری عقب مانده تر و فقیر تر باشد طبعا حقوق زنان در آن بیشتر پایمال می شود و البته در این زمینه اسلام ناب محمدی که غل و زنجیر سنگین برای زنان به همراه دارد، وقتی با فقر عجین می شود، دریک جامعه فقر زده و توسعه نیافته مثل کاتالیزوری برای تشیدید تبعیض علیه زنان عمل می کند. در برخی مناطق مثل جمهوری آسیایی شوروی و یا ایران خودمان در مواردی فرهنگ ملی و محلی بر حلال و حرام های تعیین شده از سوی شرع غالب بوده است که می شود به و رقص و موسیقی محلی در مناطق مختلف ایران و کارخانه های تولید مشروبات الکلی (قبل از انقلاب) در نقاطی مثل ملایر و دره گز و مراغه و کرمانشاه و شیراز یا تولیدات کوچک محلی مثل شراب هشتگرد که نزدیک کرج اشاره کرد که اینها علاوه بر دوسه کارخانه بزرگ و منطقه ارومیه با ساکنان ارمنی بود. نه اهل رقص و موسیقی نه مشروب خورهای ایرانی را مرتدان فطری یا بی دینها و غیر مسلمانها تشکیل نمی داند. اما داستان رژیم ولایت فقیه با اسلام ناب محمدی که خمینی مرتجع خونریز بنیان آن را گذاشت، کابوسی است که 30 سال است که زندگی را برای مردم ایران تلخ و ناگوار و با مصیبتهای بسیاری همراه کرده که ربطی به عدم توسعه اقتصادی ندارد (اگر چه خود مانع پیشرفت و توسعه بوده است)، بلکه ایدئولوژی گندیده و عقب مانده آخوندی و حوزوی مسبب آن است.
نباید فراموش کرد که خمینی از آغاز به قدرت رسیدن می خواست همه امور را اسلامی بکند و به همین دلیل اوضاع ورزش کشور نیز به شدت بهم ریخت. برگزیدن مسئولان فدراسیونها و مربیان مکتبی و حزب اللهی مستبد و نفهم و فشار به ورزشکاران برای استفاده از آنان به عنوان ابزار تبلیغاتی باعث کنار کشیدن بسیاری از آنان از ورزش و پناهنده شدن برخی دیگر به کشورهای خارج شد. این امر در رشته های فوتبال و کشتی بیشتر به وقوع پیوست. اما برای زنان ورزشکار و ورزش دختران و بانوان عرصه بسیار تنگ شد. بیش از یک دهه بعد از روی کار آمدن رژیم اسلامی محدودیت برای زنان و دختران در ورزش بسیار شدید بود. تنها کافیست ممنوعیت حضور بانوان در وزرشگاه به عنوان تماشاگر بازی فوتبال را که هم اکنون نیز برقرار است در نظر آوریم که خود روشنگر محدودیتها برای دختران و زنان کشور در عرصه ورزش در این رژیم منحوس است. به یک تعارف آبدوخیاری احمدی نژاد در مورد این که زنان هم می توانند در ورزشگاه تماشگر باشند صدای اعتراض مراجع تقلید دم کلفت یا آخوندهای خرگردن در حوزه علمیه قم یا اینجا و آنجا در مقام نمایندگان «مقام معظم رهبری» یا امام جمعه، بلند شد که زیر آب اسلام با این اقدام زده خواهد شد. مانع شدن رژیم از شرکت ورزشکاران ایران در دو المپیک سال 1980 (مسکو) و لس آنجلس1984) خود ضربه دیگری به ورزش و کسب تجربه ورزشکاران بود.
عقب نشینی های رژیم و انکار قیم مابان

در دو دهه گذشته مردم ایران در مبارزات خود برای دست یافتن به حقوق اجتماعی خود، آخوندها را در زمینه های مختلف وادار به عقب نشینیهایی کرده اند ورزش زنان هم از جمله است. اما عرصه در این مورد برای زنان و دختران ایران همچنان تنگ است. اگر چه برخی قیم مآب های مستقر خارج کشور( که برخی گروههای داس و چکشی را هم شامل می شود) به جای دیدن عقب نشینیهای رژیم در برابر مردم، این تغییرات را اقداماتی از سوی رژیم برای بزک کردن چهره خود و به نفع رژیم می دانند و از ورزشکار و سینماگر گرفته تا خواننده و شاعر را در خدمت رژیم می دانند. علت اصلی چنین دیدگاهی به گمان من بیش از همه نبودن شهامت اخلاقی در دارندگان یا بهتر است بگویم مبتلایان به آن در پذیرفتن اشتباهات خود در ارزیابیها و ناتوانی از درک پیچیدگی مسائل یک جامعه 70 میلیونی و این که کسانی که در این جامعه قدرت را قبضه کرده اند، با سوء استفاده از جهل و نا آگاهی توده ها پایه های قدرت خود رایختند و اگر چه این رژیم با راه انداختن کشتار وسرکوب پایه های قدرت خود را مستحکم کرد ولی با امر کردن یا فتوا صادر کردن حضرات در رویای زعیم و رهبرشدن، وضع روانشناختی اجتماعی در مبازه با یک رژیم «خودی» به حالت رویا رویی با یک نیروی اجنبی و اشغالگر تحول پیدا نمی کند. به این دلیل روشن که همکاری با یک رژیم اشغالگر که قصد اعمال حاکمیت بر کشور را دارد از اول و به طور کلی نامشروع است. نمی شود بر اساس ضوابط چنین رژیمی در انتخابات مجلس موسسانش(خبرگان) و در اولین انتخابات ریاست جمهوری و مجلس قانونگذاریش شرکت کرد و وقتي گروههايي در در برابر يورش رژيم به دست آوردهاي مردم از انقلاب، در مناطقي مثل گنبد و تركمن صحرا و كردستان با سازماندهي مردم به مقابله مسلحانه با نيروهاي سركوبگر رژيم پرداختند آنرا «ترقه بازي» ناميد و يكي دو سال بعد گفت از فلان تاریخ که ما به خیابانها ریختیم این رژیم نامشروع است و بر اساس آن حکم تکفیر یا مهدور الدم بودن یا ... صادر کرد. بیش از 60 سال از بعد از گذشتن از جنگ جهانی دوم هنوز زخم تحقیری که همکاری مارشال پتن با آلمانها و تشکیل دولتی در ویشی و همکاری برخی از فرانسویها با نازیهای اشغالگر، بر وجدان جامعه فرانسه باقی گذاشته است هنوز الیتام نیافته است. اگر چه مارشال پتن مدافعانی هم دارد که استدلال می کنند آن اقدام او در جلوگیری از ایجاد ویرانی بسیار جنگ در فرانسه موثر بود**. در مورد ایران کسانی که در زمان انقلاب سنشان در حدی بود که به مسائل سیاسی آن زمان توجه بکنند، می دانند که در آن زمان گروه مشخصی از دست اندرکاران نظامی و غیر نظامی رژیم وساوکیها مورد نفرت مردم بودئد. تقریبا تمام ارگانهای رژیم منفور سلطنتی شوراهای اعتصابی کارکنان در طول ماههای انقلاب به وجود آمد و در برخی ارگانها مثل ارتش این شوراها بعد از فروپاشی رژیم سلطنتی به وجود آمد و گذشته از این سازمانهایی که از اواخر دهه چهل به مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاه روی آورده بودند خواهان تشکیل شوراها از پرسنل همان دستگاهها حکومتی زمان شاه بودند برای پاکسازی از مهرهای رژیم و تجدید سازمان آنها و در پی گسترش نفوذ خود و تشکیل گروههای هوادار در بین کارکنان دستگاه مانده از زمان رژیم سلطنتی بودند نه یک سره خائن و مزدور نامیدن آنان. به این همین دلیل جز آن گروه نزدیکان شاه و چهرهای شاخص سرکوبگرانش، که برخی اعدام و برخی متواری شدند، زخمی نظیر زخم حکومت ویشی در وجدان عمومی جامعه ایران از دوران شاه وجود ندارد. ننگ کودتای 28 مرداد روی مهره ها و چهرهای کودتا قرار گرفت و ننگ این رژیم منحوس هم به مهرهای کارگزار صاحبنامش مثل امثال اعضای مجلس خبرگان و شورای مصلحت و وزیران و مهرهای دستگاه سرکوبش تعلق دارد نه به فلان کارگردان که فیلمش در فستیوالی برنده جایزه شده یا خواننده یی که در فلان جشنواره داخل کشور جایزه یی دریافت کرده و یا... . مرعوب کردن مردم به هر شکلی و یا هر توجیه مذهبی و مثلا در ردیف اهل کوفه قرار دادن آنان، سبب برانگیختن آنان به مبارزه با رژیم یا حمایت از مرعوب کننده نمی شود.
قیم مابی که در حالت خوشبینانه می شود آنرا سایه درک تشکیلات گونه از جامعه و توهم اداره کردن جامعه با مناسبات و ضوابط تشکیلاتی بر ذهینت قیم ماب دانست، نیز یکی از عوامل «همه مزدور» انگاری است. اینان گمان می کنند بالائیها که قدرت را در دست دارند می توانند همه را مثل موم در چنگ خود داشته باشند. دارندگان چنین دیدگاهی در رابطه با سایر گروههای اپوزیسیون نیز روابطی قیمابانه دارند و به همین دلیل فاقد توانایی روابط و به اصطلاح بده- بستان و دیالوگ با گروههای دیگر هستند. به هر تقدیر به گمان نگارنده این سطور رژیم منحوس آخوندی سرانجامی جز فرو افتادان به بیت الاخلای تاریخ ندارد. شانس جا افتادن معیارها و مناسبات آخوند ساخته در جامعه ایران به اندازه شانس جایزگزین شدن عروسک «دارا و سارا» با عروسک باربی است***. زنان ایران به همراه سایر گروهها و قشرهای اجتماعی برای دستیابی به حقوق شهروندی و اجتماعی خود دست از تلاش و برنداشته اند و به رغم تمام سرکوبگری و ارعاب رژیم سه دهه است بر آن پافشاری می کنند. پیروزی سر انجام از آن مردم ایران به ویژع زنان و جوانان مبارز ایران و نیروهای ترقیخواه ایران است.
منابع و توضیحات:
https://www.cia.gov/library/publications/the-world-factbook *
** اما انگیزه دیگری هم برای این اقدام بوده و آن این سازش با نازیها به خاطر جلوگیری از افتادن فرانسه به دست کمونیستها بوده است. به یک مساله هم باید اشاره کنم و آن این که مساله مداخله آمریکا در عراق که با ادعای آزادی مردم عراق از سلطه صدام حسین همراه بود و این که آمریکا قصد ماندن در آن کشور را ندارد و با حذف صدام حسین اداره امور کشور به مردم عراق سپرده خواهد شد و نیروهای آمریکا از در کشور نخواهند ماند، و پیامدهای آن یک مورد استثنایی است.
*** آخوند محمد علي زم در مورد عدم استقبال كودكان و خانواده هاي ايراني از عروسك «دارا و سارا» در روزنامه همشهري 21 و 23 ارديبهشت سال 1382 مطلبی نوشته بود. عروسكهايي كه قرار بود جاي عروسك«باربي» را بگيرد . محمد علي زم كه تا سال 1380 در راس "حوزه هنری سازمان‎ تبليغات اسلامي" قرار داشت، خود مبتكر توليد عروسكهاي دارا و سارا بوده است. اين چند جمله از آن مقاله خود اعترافي به «ناهمزماني» و عقب ماندگي فرهنگی و شکست تفكر تماميت خواهانه آخوندي، از فرهنگ جامعه ايراني و روح زمانه است: «- بحث طراحی و ارائه عروسك‌های ملی را برای اولين بار در ابتدای دهه شصت در حوزه هنری مطرح كردم. به خاطر دارم كه در يكی از همان اولين جلسات گفتم كه داشتن يك عروسك ملی برای ملتی كه تصميم گرفته استقلال و اقتدار فرهنگی داشته باشد ضرورتی اجتناب ناپذير است. - دارا و سارا سعی در حفظ سنت‌ها دارند و می‌خواهند ارزش‌های به ميراث رسيده را حفظ كنند اما تكليف كودك را در رويارويی با مدرنيسم روشن نمی‌كنند- باربی دست كودك شما را گرفته و با خود به جايی برده است كه سارا هم اگر رويش می‌شد لباسش راعوض مي كرد و به دنبالش مي تاخت. - اگر برای انعطاف حركات بدنی، امتيازی در نظر بگيريم و مثلاً نمره باربی را در اين زمينه پانزده از بيست بدانيم متأسفانه بايد به سارا و دارا گفت كه بروند و شهريور برگردند». البته بايد ياد آور شد كه محمد علي زم اين شهامت اخلاقي را داشته كه به اين حقيقت اعتراف كند. 12 اوت 2008 – 22 امرداد 1387



dimanche, juillet 20, 2008

پروش استعداد کودکان با فرهنگ و هنر آخوندی و حوزوی

http://fr.youtube.com/watch?v=20rWMXLnS9U&feature=related

و مقایسه کنید: با فرهنگ وهنر مردم ایران
رقص زیبای ایرانی دختران و چند رقص محلی
.
مرگ بر آخوندیسم، مرگ بر رژیم زندگی سوز و شادی کش و جوان ستیز اسلامی، مرگ برفرهنگ روضه خوانی و ذکر مصیبت و عزاداری، مرگ بر نوحه خوانی و زنجیرزنی و سینه زنی وقمه زنی . نابود باد میراث خمینی و فرهنگ حوزوی.
زنده باد زندگی زنده باد شادی زنده باد عشق و محبت زنده باد میراث کوروش ، زنده باد میراث نکیسا و باربد،زنده باد فرهنگ ایرانی زنده باد آزادی

vendredi, juillet 11, 2008



ايرج شكري
.
.
وقتي حال پاسداري از سياست آميخته به ديانت بهم مي خورد

پاسدار قاليباف شهردار تهران كه در انتخابات رياست جمهوري سه سال پيش كانديداي رياست جمهوري بود، در روز 19 تير در تبريز در پاسخي به سوال خبرگزاري پارس، در مورد احتمال كانديدا شدنش براي رياست جمهوري، گفته است تحمل شيندن هيچ حرفي از سياست را ندارد و حوزه سياست حال او را بهم مي زند. وي در 27 اسفند سال قبل نيز در پاسخ به سوال خبرنگار سايت عصر ايران در مورد نتايج انتخابات مجلس همين پاسخ را داده بود. اين در حاليست كه در اين رژيم منحوس مذهبي سياست منبعث از احكام اسلامي و روش كار و سازماندهي امور همه براساس بينش مذهبي است و خميني كه بنيانگذار اين رژيم منحوس بود تاكيد داشت اسلام دين سياست است و در بكار بردن اسلام به عنوان يك «دستگاه تئوريك» واستخراج مشي سياسي از آن براي استقرار و حفظ قدرت، تا آنجا پيش رفت كه در سخنراني روز 26 مرداد سال 58 عزم قاطع خود را در برپا كردن چوبه هاي دار در ميدانهاي بزرگ و دروكردن مخالفان تا حد گردن زدن 700 نفرشان در يك روز با سرمشق قراردان رفتار علي بن ابي طالب، پيشواي شيعيان با يهود بني قريظه مورد تاكيد قرار داد( كيهان 27 مرداد 58). دو سال بعد هم جوخه هاي اعدام شبانه روزي اش به درو كردن مخالفان پرداخت و بعد از آن هم در تابستان 67 دستور كشتار زندانيان سياسي را داد. همه اين كارها سياستي بود براي استقرار حكومت اسلامي و درهمان حال اجراي احكام اسلامي بود براي از ميان برداشتن مخالفان حكومت اسلامي كه بنا بر تز خميني، دنباله حكومت محمد رسول الله بود كه1400 سال پيش براي هدايت قبايل اعراب بت پرست به توحيد در عربستان ظهور كرده بود. رهبران مرتجع كنوني از هر دو جناح و زائده ها و حاشيه نشيناني كه در ‎‎آغاز ظهور «امام خميني» در ايران مشير و مشار و وزير وكيل بودند و در تحميل جمهوري اسلامي « نه يك كلمه كم، نه يك كلمه زياد» به مردم ايران با سوء استفاده از احساسات مذهبي تودهاي محروم و ناآگاه، پيرو و ياور خميني، هنوز هم حاضر به پذيرفتن جدايي دين از دولت و غير ديني كردن سياست نيستند. با توجه به ويژگي غلظت اسلامي سياست و امور سياسي در رژيم جمهوري اسلامي مي توان به سادگي اين نتيجه را گرفت كه به هم خوردن حال پاسدار قاليباف، شهردار تهران كه دست پروده و تربيت شده دستگاه ايدئولوژيكي رژيمي است كه سپاه پاسداران بازوي مسلح آن براي سركوب و به خاك و خون كشيدن مخالفان آن است، از سياست، چه بخواهد و چه نخواهد، به نوعي «ارتداد» است. چرا كه اين سياست جدايي ناپذير از ديانت است كه حال او را به هم مي زند. مگر غير از اين است كه در اين رژيم اولا سياستهاي كلان كشور را رهبر تعيين مي كند در غيبت امام زمان جايگزين اوست، ثانيا وظايف قواي سه گانه بر اساس قوانيني تعيين مي شوند كه در مجلس شوراي اسلامي - كه همه نمايندگان آن معتقد به اسلام هستند و موقع كانديدا شدن تعهد كتبي به التزام عملي به« اصل مترقي ولايت فقيه» مي دهند-، وضع و تدوين مي شوند و بالاي سر اين مجلس هم شوراي نگهيان مركب از شش مجتهد منتخب رهبر و 6 حقوق دان قرار دارند كه آن 6 مبحتهد انطباق مصوبات مجلس را با احكام شرع، مي سنجند و هرچه را كه خلاف شرع تشخيص بدهند وتو مي كند. هيچ چيزي كه در ارتباط با سياست باشد نمي تواند اسلامي و منبطق با احكام شرع نباشد، حتي چهره پوشيده از ريش و پيراهن هاي بي يقه(يقه آخوندي يا يقه حسني) كارگزاران مذكر رژيمرنگ و نشاني از «اسلامي» بودن دارد. پس آن پاسدار شهردار نمي تواند حاشا كند كه در آن چه كه به او حالت تهوع مي دهد،« دوز» اسلام خيلي بالاست و بر اساس ضوابط و دستورات شرعي تهيه شده است. در واقعيت، در آنجا كه به آثار اين سياست «تهوع آور» بر جامعه و مردم ايران مربوط مي شود ، سياست اسلامي و اسلام سياسي و اسلامي كردن همه چيز، براي از تئوري به عمل در آمدن، و از ولايت فقيه به عنوان تزي براي حكومت اسلامي از سوي خميني تا پياده شدن آن به صورت نظام ولايت فقيه در ايران و تحميل آن به جامعه ايران، نه حالت تهوع، بلكه زخمها و ضايعات بسيار در جامعه ايران به وجود آورده و دهها هزار تن از فرزندان آزاده و رشيد ايران به خاك خون كشيده شده اند و داغها از شهادت جانگداز فرزندان و عزيزان اين مردم در دلها مانده كه اكنون در آستانه بيستمين سالگرد يكي از وحشيانه ترين و رذيلانه ترين جنايات خميني عليه مردم ايران، يعني كشتار زندانيان سياسي در تابستان 67 هستيم. پاسدار قاليباف خود مهره يي از دستگاه سركوب چنين رژيمي بوده است. رژيمي كه علنا جامعه را به خودي و غير خودي تقسيم كرده ودر تمام سالهاي گذشته به سركوبي بي وقفه خواستهاي گروهها مختلف مردم به ويژه زنان و جوانان پرداخته است و هم چنان در اجراي سياستهاي اسلامي كردن و تحميل معيارهاي اسلامي به مردم و جامعه ايران، به سركوبي و تحقير مردم ادامه مي دهد.
شگفتا كه با اين كه بعد از سي كه خميني با زمينه سازي قدرتهاي استعماري به عنوان بهترين جايگزين براي رژيم شاه كه متحد آمريكا در منطقه در برابر«نفوذ كمونيسم و اتحاد شوروي» بود، به عنوان نايب امام زمان به ماتحت تاريخ ايران سپوخته شد، جامعه پوياي ايران همچنان ناآرام و در چالش مداوم براي بيرون راندن اسكلت اين عنصر خارجي و توليد پادزهري در برابر عفونتهاي آن است، گروهي كه جاذبه هاي قدرت و دنگ وفنگ و پيش فنگ پا فنگ، سالهاست به كلي شعورشان را مختل كرده و جا به جا شدن رهبران همراه با اسكورت ومحافظ (اجاره يي) را نشانه اهميت و«نقش تاريخساز» آنان دانسته، حركت «موكب مباركشان» را ده متر ده متر گزارش تلويزيوني مي كنند و گاه دسته طبّال و شيپورچي هم براي ورود« موكب مبارك به محل نزول اجلال»، استخدام مي كنند، در روياي رهبري مذهبي- سياسي بر ايران هستند. اينان در گذشته هيچ اعتنايي نه به توصيه دوستان و هم پيمانان شفيق خود كرده اند نه هيچ توجهي به انتقادي از سوي اپوزيسيون ايران، و نه توجهي به تحولات جامعه ايران بعد از بيش از ربع قرن از زماني كه گمان مي كردند كه 6 ماهه رژيم را سرنگون و قدرت را قبضه خواهند كرد. برعكس اينان با استيداد راي «سلطان صاحبقران»ي با تاكيد بر شعارهاي مهمل و انزجار برانگيز، كه به وضوح مردم ايران در آن هيچ انگاشته شده اند و بيانگر چيزي جز تمايلات مالك الرقابي نيست، انگشت به چشم همه منتقدان فرو كرده اند. سالهاست اينان در روياي انحصار قدرت با الگوي رهبري منبعث از اصل امامت در شيعه گري هستند و در روياي زد وبند با قدرتهاي بزرگ و تحميل يك مالك الرقاب به مردم و علاوه بر آن نشاندن يك «مهرتابان آزادي» و بديل «سيدة النساءالعالمين» روي سر مردم هستند و هرجا چند نفر را توانستند جمع بكنند در محور بيانات طولاني و خميازه آور رهبران، كوبيدن مهر «ايدئولوژي» با بلغور كردن آياتي از قرآن و نقل حديث و نقل قول از نهج البلاغه قرار دارد. اينان غرق در خود شيفتگي بيمار گونه، هيچ توجهي به ابتذال برخي حركاتي كه به آن اشاره شد و ابتذال برخي جنبه هاي ادبياتي كه بكار مي برند ندارند، ادبياتي هيچ ربطي انقلاب و دموكراسي ندارد و بيشتر ياد آور ادبيات «اميرارسلان نامدار» است. اما خارج از اراده اين دو جريان، جامعه پوياي ايران در تلاش و چالش بي وقفه براي در هم شكستن قالبهاي پوسيده تحميل شده از سوي رژيم منحوس اسلامي و نوزايي و رويش است و به رغم فشار و سركوب در جهت دستيابابي به مناسبات نوين متناسب با فرهنگ ايراني در آستانه قرن بيست ويكم به پيش مي رود. تلاش و چالشي كه تامين و تضمين حقوق شهروندي وآزاديهاي فردي در آن نقش محوري دارد و در آن نه جايي براي الگوههاي فرگراگير ايدئولوژيك و نه جايي براي رهبران مقدس برگزيده خدا و جا گرفته در كنار مهر و ماه وجود ندارد.


پ- 21 تيرماه 1387- 11 ژوئيه 2008

samedi, juillet 05, 2008

این همه فاجعه را خمینی پی ریخت

ایرج شکری


این همه فاجعه را خمینی پی ریخت
هر روز از حیات رژیم ولایت فقیه با جنایتی علیه مردم ایران همراه است و از آنجا که زنان و نسل جوان آگاه کشور بیشترین اعتراضات علیه معیارهای ارتجاعی روشهای استبدادی رژیم منحوس آخوندی را از خود نشان می دهند، بیشترین فشارها روی این بخش از جمعیت ایران است و قرباینان اختناق نیز بیشتر به همین بخش تعلق دارند. آخرین نمونه از جنایات رژیم مرگ دو دختر دانشجو بعد از احظار به حراست دانشگاه است، یکی در لاهیجان؛ یکی در بلوچستان. به گزارش خبرنامه دانشجویان دانشگاه امیرکبیر، در دوم تیر ماه به نقل از روز نامه اعتماد، در لاهیجان دختر دانشجویی که به اتاق حراست دانشکده فنی دانشگاه آزاد این شهر احضار شده بود، دقایقی بعد از حضور در اتاق حراست، از پنجره آنجا در طبقه چهارم خود را به بیرون پرت کرد و کشته شد. بنا بر همین گزارش دلیل احضار او به حراست روشن نیست. وی قبلا نیز چند بار به کمیته انضباطی احضار شده بوده است. در دانشگاه سیستان و بلوچستان دختر دانشجویی که بارها به کمیته انضباطی احضار شده و از سوی حراست دانشگاه تحت فشار بوده است با خوردن قرص خود کشی کرده است بنا بر گزارش یاد شده در اواخر اردیبهشت ماه نیز دختر دیگری از دانشجویان همین دانشگاه با خوردن جوهر نمک(اسید کلریدریک) خود کشی کرد. در گزارش خبرنامه دانشجویان به خود کشی یک دختر دانشجوی پزشکی اهل اصفهان به نام فریناز در شهرد کرد نیز اشاره شده است. این قربانی مظلوم رژیم آخوندی، دو روز قبل از خود کشی، به خاطر حجاب توسط ماموران مورد ضرب و شتم قرا گرفته و بازداشت شده بود. روشن است وقتی دختری بی دفاع توسط فرومایگانی که در دستگاه اختناق ولایت فقیه به کار گماشته شده اند، به بهانه عدم رعایت پوشش اسلامی به حراست یا کمیته انضباطی احضار می شوند، اگر از سوی لمپنهای درنده خویی که در این واحد ها به کارگرفته شده اند، مورد دست درازی قرار نگیرند جز توهین و شنیدن حرفهای رکیک و تحقیر شدن چیزی در انتظارشان نخواهد بود و همین می تواند دختری دانشجویی چنان به لحاظ روانی آشفته کند که برای رهایی از رنج تحقیری که هیچ نشانه و تضمینی هم برای تکرار شدنش نیست، به زندگی خود خاتمه دهد. وقتی در نظر بگیریم که یک دختر 21 ساله دانشجو که بی تردید هزاران آرزو برای آینده و زندگی دارد، یکباره تصمیم به پایان دادن به زندگی خود می گیرد، آن هم گاه به روش وحشتناک و پر رنجی مثل نوشیدن اسید، آن وقت مظلومیت و رنج جانگاهی که این جوانان از تحقیر و خرد شدن شخصیتشان نصیبشان شده بهتر درک می شود. دختران مظلوم که انواع فشارها را تحمل می کنند به لحاظ روانی بسیار آسیب پذیرند و به همین دلیل است که بنا بر آمار رسمی که در گزارش خبر نامه دانشجویان امیر کبیر به آن اشاره شده، رقم اقدام به خودکشی در بین دختران دانشجو سه برابر مورد مربوط به دانشجویان پسر است. خامنه ای به عنوان کسی که در غیبت امام زمان نیابت او را به عهده دارد و «ولی امر مسلمین» است و بر «امت مسلمان» ایران اعمال ولایت می کند، در این ماجرا هم مثل سایر جنایاتی که ارگانهای تحت امر او نسبت به مردم مرتکب می شوند، سکوت کرد. حتی در حادثه دلخراش تصادف اتوبوس با کامیون حامل بنزین در نزدیکی اندیمشک در 25 اسفند سال گذشته و در آستانه نوروز و زنده در آتش سوختن 22 دانشجوی یکی از دانشگاههای مشهد بر اثر آن، هیچ صدایی از خامنه ای شنیده نشد، نه تنها از خامنه ای بلکه از سایر مقامات جمهوری منحوس اسلامی هم واکنشی دیده نشد.در سایت ویژه احمدی نژاد رئیس جمهور رژیم پیام تسلیت کوتاهی که بیشتر از کشته شدگان جنگ ستایش کرده بود ( دانشجویان قربانی برای بازدید از یکی از مناطق عملیاتی در زمان جنگ 8 ساله برده شده بودند) درج شد و تازه این پیام هم نه در صفحه اصلی بلکه در آرشیو اطلاعیه ها قرار داشت. حالا مقایسه کنید این سکوت و بی اعتنایی ها را با کفن پوش راه انداختن ها در قم و یا بعد از نماز جمعه در تهران به خاطر اظهارات این یا آن چهره سیاسی از جناح رقیب موسوم به اصلاح طلب، یا درخواست اعدام کردن به خاطر یک اظهار نظر آن هم در حالی که متهم از خودیهای منتقد و گاه حتی مثل هاشم آغاجری «جانباز دفاع مقدس» بوده است، مقایسه کنید با خط نشان کشیدن خامنه ای به عمادالدین باقی و تهدید به مرتد و مهدورالدم شمردن او به خاطر اظهار نظری که در نفی مجازات اعدام کرده بود، و مقایسه کنید با عربده کشیهای وخط نشان کشیدن پاسدار نقدی برای کشتن دانشجویانی که در نوشتن و انتشار نمایشنامه کنکور وقت ظهور تحت تعقیب قضایی قرار گرفته بودند و آتش بیار معر که بودن کیهان تحت مدیریت حسین شریعتمداری، پاسدار شکنجه گر توابساز و یار و همکار سعید امامی، در آن ماجرا بر علیه دانشجویان(1)
الگو فاطمه زهرا، محصول فاحشگی با اجازه شوهر
این همه فشار بر زنان و جوانان کشور برای به برقراری معیارهای اسلامی – اخلاقی جامعه و باز داشتن مردم از «گناه» در حالیست که از یک سو هر روز پرده یی کنار می رود و فساد اقتصادی و اخلاقی در بین بالائیها از پرده بیرون می افتد و هر روز صحبت از « مافیا»یی در چپاول مردم و کسب درآمدهای کلان نامشروع می شود، و از سوی دیگر در کنار این غارت و چپاول، مردمی هستند که بهای سنگین آن را با هزاران مصائبی که از رهگذر این رژیم مذهبی ضد مردمی گریبانشان را گرفته می پردازند. روزنامه سرمایه چهار شنبه 12 تیر (2) در گزارشی از یک جلسه برگزار شده در وزارت کشور رژیم تحت عنوان «همایش اسلام و آسیب های اجتماعی»، از قول کار شناسان به شیوع روسپیگیری در بین زنان متأهل اشاره داشت و از جمله نوشت که سیدکاظم رسول زاده طباطبایی مدیر گروه روانشناسی دانشگاه تربیت مدرس و رئیس «کارگروه زنان و دختران آسیب دیده و در معرض آسیب» این همایش، دیروز در سالن وزارت کشور با استناد به تحقیقی که به تازگی در شهر تهران انجام شد به تغییراتی که در روند روسپیگری ایجاد شده، اشاره کرد و گفت «در دهه 60 و 70 سن روسپیگری بالای 30 سال بود اما اکنون سن روسپیگری از 15 سال به بالا رسیده است». او در ادامه گفت: «اگر پیش از این اقدام به روسپیگری به خاطر رفع نیازهای اولیه بود اکنون به خاطر رفع نیازهای ثانویه است. از طرفی تا پیش از این پدیده روسپیگری بیشتر در مجردها بروز می کرد اما تحقیقات نشان داده که اکنون روسپیگری در متاهل ها[زنان شوهر دار] بیشتر شده و با رشد سریعی هم مواجه است». به گفته این کارشناس این پدیده که قبلا در بین زنان با تحصیلات کمتر از دیپلم دیده می شد اکنون زنان تحصیلکرده را نیز دربر می گیرد. بنابر گزارش مذکور، سخنران دیگری به نام حسین علی زاهدی پور که از او به عنوان کارشناس ارشد جامعه شناسی و عضو دیگر این کارگروه یاد شده، به بخش دیگری از این آمارها اشاره کرد و گفت: «11 درصد روسپیان شهر تهران با اطلاع همسرانشان دست به روسپیگری می زنند. این آمار نشان می دهد که نه تنها به مساله بیکاری زنان بلکه به بیکاری مردان و پیامدهای آن نیز باید توجه بیشتری شود». طباطبایی مشخص نکرده است که منظورش از نیاز ثانویه چیست، اما سخنران دوم به ضرورت توجه به بیکاری مردان اشاره دارد. حال با در نظر گرفتن قیمت چند رقم کلای ضروی مصرفی، این که گوشت کیلویی نزدیک به 9 هزار تومان، حبوبات بین 3 تا 5 هزار تومان نان بین 150تا 200 تومان ملاحظه می شود که دیزی آبگوشت که در گذشته غذای کارگری در قهوخانه ها بود، حالا دیگر از دسترس کارگران خارج است. میزان حداقل دستمزد برای کارگران در سال گذشته 183هزار در ماه بود که وزیر کار رژیم در اسفند سال گذشته افزایش بیست درصدی برای سال آینده را اعلام کرد که تازه با این افزایش رقم حداقل دستمزد به 219هزار و 600 تومان در سال جاری می رسد(خبرگزاری فارس 24 اسفند 86)*. این در حالی است بنا به گفته دکتر حسین راغفر استاد دانشگاه و تدوینگر نقشه جغرافیایی خط فقر کشور، خط فقر مطلق در کشور در سال 1386 درآمدی کمتر از 400 هزار تومان در ماه برای خانوار و درتهران 770 هزار تومان در ماه بوده است(سایت عصر ایران 20اردیبهشت)**. با توجه به این رقم اگر حداقل دستمزد تعیین شده برای سال 87 کمتر از یک سوم در آمد لازم برای خروج از زیر خط فقر است. حالا با این در آمد که بیش از 33 درصد آن صرف هزینه مسکن می شود با توجه به این که یک قیمت یک جفت کفش حدود 60 هزار تومان و یک دست کت و شلوار از 100هزار تومان به بالا شروع می شود، و با توجه به اظهارات وزیر کار رژیم در مصاحبه یی که با آن اشاره شد از 15 میلیون جمعیت کارگر کشور 7 میلیون نفر که بیشتر در بخش ساختمان و حمل و نقل کار می کنند بیمه شده هم نیستند، می توان تصور کرد رژیم عدل اسلامی چه جهنمی برای کارگران و زحمتکشان است و چگونه خانواده در معرض آسیبهای گونان گون قرار می گیرند. این وضع البته تنها شامل کارگران نیست. اکنون 16 ساعت در روز کار کردن برای گذران زندگی چنان عمومی شده است که چندی پیش که پاسدار قالی باف شهردار پایتخت در یک مصاحبه تلویزیونی ، به 16 ساعت در روز کار کردن به عنوان یک علت مهم نازل بودن حد متوسط زمانی که شهروندان برای کتاب خواند صرف می کنند ذکر کرد. حقوق کارمندان نیز کفاف مخارج خانواده آنان را نمی دهد و همه به ناچار دنبال شغل دوم هستند. نتیجه 16 ساعت کار در روز هم معلوم است. یعنی نماند جایی برای زندگی و رسیدگی به خانواده یعنی خسته بودن و چه بسا عصبی بودن دائمی که خود می تواند سبب آسیب پذیری خانوادها بشود.
در گزارشات مندرج در روزنامه سرمایه برآوردی از تعداد روسپیان تهران ارائه نشده، اما در برخی گزارشات شمار روسپیان در تهران حدود 88 هزار و در کل کشور 300 هزار برآورد شده است. اما آن «تغییر» یا سقوط قهقرایی یعنی تن فروشی و فاحشگی زنان شوهر دار با اطلاع همسرانشان، به تنهایی معیاری برای سنجش عمق و ابعاد فاجعه است و کمی یا زیادی موارد آن، چیزی را عوض نمی کند. این زنان به همان جامعه مسلمانی تعلق دارند که آخوندها دختر پیامبر اسلام را برای آنان الگو تعیین کرده اند. آیا آخوند مرتجع متکبر وحید خراسانی که پرچمدار براه انداختن برتری طلبی شیعه و سرکوب کردن و بریدن نفس غیره شیعه و تحقیر سنیان در حوزه علمیه قم است و با بر زبان راندن اسم فاطمه زهرا اشکش سرازیر می شود و شعیه و سنی را موظف به شرکت در عزاداری در وفات او می داند، آن وزیر ارشاد قاطرچی که از دیدن آخوند مرتجعی مثل صافی گلپایگانی چنان دچار احساسات می شود که اشکش جاری می شود، و امثال پاسدار رادان که به چکمه پوشیدن زنان و دختران نوع لباس آنها پیله کرده و برای مبارزه با «تبرج» و خود آرایی زنان بگیر و ببند راه انداخته، با آگاهی از این فاجعه و مصائبی از این دست، به عنوان آدمهایی که یا مبلغ و مدافع ارزشهای این رژیم «اسلامی» هستند یا مسئولیت مستقیم اجرایی در آن دارند هیچ احساس ناراحتی و یا شرم از این امر می کنند ؟ حدود دو سال پیش «معاونت اجتماعی و ارشاد نيروی انتظامی» رژیم به نام «سردار توحید عبدی» در همایشی در اراک که در اول آذر 85 در اراک برگزار شد، گفت که تغييرات ايجاد شده در شرايط اجتماعی باعث شده تا سن برخی از جرايم مانند اعتياد و روسپی گری کاهش بيابد و به حدود ۱۳ سالگی برسد. (بی بی سی اول 22دیماه 85)(3). سن فرار دختران از خانه نیز به همین حدود سنی کاهش یافته است. از سوی دیگر اخبار متعدی از جنایات فجیع قتل زن و فرزند توسط افرادی که به دلیل فشار مالی دچار عدم کنترل روانی شده بودند، شینده و خوانده ایم که نگارنده به مواردی از آنها در نوشته های قبلی اشاره کرده ام(4). به این موارد باید به گشترش انحرافاتی مثل شیطان پرستی، افزایش سایتهای پورنوگرافی هم اشاره کرد. یک نمونه که تصورش را در جامعه ایران نمی شد کرد ترویج زنا با محارم در سایتهای پورنوگرافی بومی است که اخیرا در گزارشی که در سایت آفتاب وابسته به مجمع تشخیص مصلحت نظام روز سوم تیر ماه درج شد می شود دید. در این گزارش آمده است که دکتر ناصر فکوهی دانشیار گروه انسانشناسی دانشگاه تهران در سخرانی خود با عنوان «بحران روابط جنسی و تحول نهاد ازدواج در روند توسیعه فرهنگ شهری در همایش خویشاوندی در ایران و کشورهای همسایه» از جمله به افرایش سن ازدواج( یا افزایش سالهای مجرد ماندن دختران وپسران) در کمتر از 10 سال گذشته ،از حدود 21 سال به حدود 27 سال اشاره کرد و یاد آور شد که «سوال اصلی اینجاست که جوانان در این فاصله چه می کنند؟». وی در ادامه سخنانش با اشاره به « آسیبهای جدی حوزه دنیای مجازی» گفت: « انفجار بزرگی در گشترش سایتهای پورنوگرافی در ایران رخ داده است. روابط مبهم و متنافض بین جنسیتی، افزایش شدید ایدز، گسترش شدید سایت های پورنوگرافیک و پورنوگرافی زیر زمینی و محتوای آنها، خشونت علیه زنان و کودکان و سوء استفاده از آنان از موارد آسیبی روابط بین جنسیتی محسوب می شوند. این قبیل سایتها از پر بینده ترین سایتها در بین مخاطبان ایرانی می باشند و آن چه در این پونوگرافی بومی بیشتر به چشم می خورد، مساله زنان با محارم است که اغلب به صورت متن و نه عکس یا فیلم بیان می شود». پورنوگرافی ، مثل فحشا و معاشرت با روسپیان طبیعی است که در ایران همه مثل همه جای دنیا مشتریانی داشته باشد اما آن چه که برای ایران موردی بسیار تکان دهنده است همان مساله زنای با محارم است که اگر چه به شکل نوشتاری مطرح است با این حال نشانه یی از آسیب اجتماعی و سقوط اخلاقی بسیار تاسفباری در جامعه است.
خمینی منشاء مصائب مردم امروزایران

در این رژیم منحوس که از آغاز خمینی پلید و ددمنش، بنیان آن را با سوء استفاده از احساسات مذهبی تودهای محروم و نا آگاه بر تعصب و خرافات و خشونت بنا نهاد، از اول چیزی با اسم ایران و مردم ایران معنی نداشت و شخص خمینی از آغاز در ستیز با چنین مفاهیمی بود. ایران برای خمینی و مریدانش بخشی از سرزمین اسلامی بود و مردم ایران هم تنها به عنوان بخشی از امت مسلمان که پیرو امام خمینی بودند معنا داشت. خمینی هم برای خودش ماموریتی جز حکمرانی بر جهان اسلام و قرار گرفتن در جایگاهی نظیر پیامبر اسلام و گسترش اسلام مورد نظر خودش به سراسر کشورهای اسلامی و حتی کشورهای غیر مسلمان، نداشت. خمینی پلید در پیامهای مختلف از آن اولین ماههای به قله قدرت نشستنش در ایران تا زمانی که عمر ننگین و لبریز از جنایتش به پایان رسید، این هدف خود را به روشنی بیان کرده است. او هنوز یک ماه از سرنگونی رژیم شاه در ایران نمی گذشت، رویای خودش را مبنی بر تشکیل حکومت جهانی اسلام در دیدار با «هیأتی که از کویت به دیدار او آمده بودند» در 7 اسفند سال 57 بیان کرد. او در سخنانی ضمن شرح فشارهای دولت عراق بر او و چگونگی رفتنش از عراق به فرانسه و نتایج آن، که همه را خواست خدا اعلام کرد گفت:« پیامبر اسلام با این که یک نفر بود در مقابل همه دشمنان با اتکال به خدا غلبه کرد برهمه و وقتی وارد مکه شد، مکه یی که او را آنقدر زجر داده بودند پیروزمندانه و با فتح و نصر بود و دنیا را روشن کرد» خمینی در ادامه سخنانش با یاد آوری این که «نهضت رسول اکرم نهضت انسانی و الهی بود و برای منافع شخصی و دولت داری نبود و تعلیمات او الهی بود و ملتهایی را که به بت پرستی و آتش پرستی و بدتر از این ها مبتلا بودند موحد کرد و جبرائیل امین هم پشت سرش بود»، اظهار امیدواری کرد که «همه ملتهای اسلام که به واسطه تبلیغات سوء اجانب متفرق شده اند همه با هم یکی شوند و یک دولت بزرگ اسلامی تشکیل بدهند و این دولت برهمه دنیا غلبه کند»(کیهان 7 اسفند 57 صفحه3). این سخنان او به وضوح نشان دهنده شخصیتی بود که هم عقده از آزارهایی که دیده بود داشت و هم رویای داشتن نقشی چون پیامبر اسلام در تشکیل حکومتی بزرگ و غلبه کردن به « همه دنیا»را در سر می پروراند. تمایل او به اتحاد مسلمانان و غلبه کردن به همه دنیا که نشان دهنده پرت بودن او از مرحله و عدم شناخت او از مناسبات و روابط بین المللی و تعادل قوا در سطح جهانی بود و این امر به اضافه آن عقده یی که داشت، نتیجه یی جز جنگ و صدور تروریسم در سیاست خارجی نمی توانست به بار بیاورد. اما مهم تر از اینها سخنرانیهای او در همان چند ماه اول در مورد مسائل داخلی بود و مهمترین آنها که خودش آن را به دو برنامه و وظیفه کوتاه مدت و بلند مدت برای امت مسلمان تعیین کرد. سخنرانی او در سوم خرداد سال 58 است که کیهان 5 خرداد همان سال با تیتر «امام استراتژی مبارزه را اعلام کرد» درج شد خود سندی است که سرچشمه مصائب امروز را نشان می دهد و من بارها به آن اشاره کرده ام و در هر فرصتی اشاره به آن را ضروری می دانم، برای این که دست همه دشمنان مردم و دشمنان دموکراسی میراث خواران خمینی هستند و هم دست فرصت طلبان رنگا رنگ که حامی این رژیم منحوس هستند، امثال خاتمی یا دکتر ابراهیم یزدی یا عطاالله مهاجرانی را که پیوسته ستایشگر خمینی بوده و هستند و می خواهند از او چهره یی منطقی و حتی طرفدار حقوق مردم و دموکراسی ارائه بدهند، رو می کند. در آن سخنرانی خمینی بارها تکرار کرد که مساله مردم در انقلاب نه آزادی بوده نه استقلال و نه پیشرفت و ترقی کشور که این آخری را به شکل جمله سوالی « شما می خواستید کشور شما مثل سوییس بشود؟» بیان کرد. او بارها تاکید کرد که مردم برای اسلام قیام کردند. حالا این اسلام چه چیزی می تواست باشد که مردم در زمان شاه نداشتند ( در حالی که مجالس روضه برقرار بود درس تعلیمات دینی در مدارس برقرار بود که کتابهایش را هم کسانی امثال بهشتی و باهنر نوشته بودند، براه انداختن هیآت عزاداری و دسته های سینه زنی و زنجیر زنی هم بود که شعبان بی مخ هم یکی از بزرگترین آنها را هدایت می کرد، دربار شاهنشاهی مجلس سوگواری برای سیدالشهدا در مسجد ارگ برگزار می کرد و شاه شب عاشورا پای منبر آخوندها در آنجا می نشست) را، در یکی دو جمله در همین سخنرانی می شود دریافت؛ آنجا که گفت « اسلام یعنی آخوند روحانیین و اسلام در هم مدغمند»، خمینی تاکید کرد که هر کس که با آخوند مخالف است دشمن اسلام است. او در همین سخنرانی ماموریت خدایی خود را تکلیف و وظیفه فوری و «کوتاه مدت» قرار دادن مبارزه با دگر اندیشان روشنفکران برای مردم دانست و در این مورد گفت:« این برنامه کوتاه برای ملت ما است اللهم قد بل لقد من رساندم به شما ملت[...] من حجتی را که خدا برایم دارد ادا کردم. این برنامه کوتاه مدت برای شماست که باید با تمام اینها مبارز کنید بدتر از آن مبازه ای که باشاه کردید. دشمنی بعضی از این طوایف برای اسلام کمتر از دشمنی او نبود. او در عین قدرتش هم باز اسم خدا را می آورد، باز زیارت می رفت ولو به طور ریا بود. اما اینها ریایی هم حاضر نیستند[...] بعضی از این نویسنده های ما حاظر نیستند برای جلو بردن مقصدشان یک کلمه اسلام بکار ببرند ولو این که ما را بازی بدهند. ما با اینها باید همان مبارزه یی را بکنیم که با محمد رضا کردیم، برای این که توطئه در کار است نه قضیه آزادی» این سید اولاد پیغمبر و دشمن ایران و ایرانی که از برگزاری مراسم با شکوه صدمین سالگرد زاد روز دکتر مصدق، و سخنرانیهای که در آن مراسم در تاکید بر آزادی و دموکراسی شده بود سخت خشمگین بود ضمن بارها تاکید بر این که «هرکس جمهوری دموکراتیک بگوید دشمن ماست»، گفت« اینها می خواهند سرپوش بگذارند روی مقاصد خودشان آن مقاصدی که بر خلاف مسیر ما است، با اسم یکنفری که ملی است. مسیر ما مسیرنفت نیست. ملی کردن نفت پیش ما مطرح نیست. این اشتباه است. اسلام که آمد نفت هم مال خودمان می شود. مقصد ما اسلام است مقصد ما نفت نیست. اگر یکنفر نفت را ملی کرده است اسلام را کنار بگذارند برای او سینه بزنند». خشم خمینی چنان بود که دوباره در قسمت دیگری از سخنان خود آن مراسم را مورد حمله و دکتر مصدق را مورد اهانت قرار داد. خمینی گفت:« جمع آوری قشرها را درهم و برهم و برای هر استخوانی میتنگ راه انداختن و دنبال آن با اسلام مخالفت کردن قابل تحمل نیست». این منش و بینش واقعی کسی بود که در انقلاب سال 57 به قله قدرت نشست تا فاجعه آمیز ترین فصل تاریخ ایران را بعد از یورش سپاه اسلام و سپاه مغول بیافریند. به غیر از عملکرد فاجعه بار30 سال گذشته رژیم تحت لوای اسلام که گردانندگان اصلی آن آخوندها بوده اند کلا نقش آخوندها برای جامعه زیانبار است و کاری جز ترویج تعصب و خرافه ندارند و مجالس عزاداری و ذکر مصیبت که نقش و کارکرد اجتماعی به آخوندها می دهد،هیچ خاصیتی جز ایجاد نوعی روانپریشی در مخاطبان ندارد به خاطر همین من درهم کوبیدن و مهار کردن کلیه نهادها و دستگاههای مرتبط با روحانیت شیعه و واسطه های بین خدا و مردم را برای سالم سازی جامعه و رشد و اعتلای فرهنگی ضروری می دانم. مردم برای دینداری نیازی به آخوندهای مرتجع ندارند.
1- در ماجرای نمایشنامه کنکور وقت ظهور که در در شهریور 78 نشریه یی دانشجویی موج منتشر شده بود، بخش رسانه يي قتلهاي زنجيره يي، مستقر در روزنامه كيهان هم به كوره اين غوغا مي دميد. كيهان اول مهر 78 ضمن مطلبي، نامه اعتراضي بسيج دانشجويي دانشگاه امير كبير به شوراي فرهنگي دانشگاه را منعكس كرد كه در آن بسيجيان از جمله نوشته بودند:« باور كنيد كه دانشجويان غيور و مسلمان دردي در سينه خود احساس مي كنند كه توان صبر را از كف آنها ربوده است و جا دارد كه در اين ماتم به جاي اشك، خون بگريند چرا كه به هيچ عنوان در مخيله شان نمي گنجيد كه بدين سادگي حرمتها چنان شكسته شود كه گروهي در نمايشنامه اي كه براي توهين به اصول انقلاب، شهدا و روحانيت تدارك ديده اند، از امام زمان(عج) به عنوان يك بازيگر استفاده كرده و براي تنظيم سناريو، صبتهاي سخيفي را از زيان ايشان بيان كنند. حقيقتا جا دارد انسان در اين ماتم جانكاه جان دهد و ننگ بودن و شنيدن بدون پاسخ را نظاره گر نباشد». اینان اما هیچ احساس ننگ و ماتم نمی کنند که میانگین سن روسپیان که در زمان سقوط رژیم شاه و در دهه 60 و هفتاد 30سال بود، اکنون از سن 15 سالگی آغاز می شود و بنا بر گزارشی که به آن اشاره شد، 11درصد از زنان روسپی با اطلاع همسرانشان خود فروشی می کنند.

http://www.sarmayeh.net/ShowNews.php?6678 -2http://www.noandish.com/com.php?id=16989
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2006/01/060112_l-7th-iran-drugs.shtml -3http://iradj-shokri.blogspot.com/2007/09/blog-post.html -4http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8612240581*http://www.asriran.com/view.php?id=42167 **

15 تیر 1387- 5 ژوئیه 2008

dimanche, mai 25, 2008

صداقت و شهامت آقاي دكتر ملكي


ايرج شكري

ت. 4 خرداد 87

صداقت و شهامت آقاي دكتر ملكي


.
آقاي دكتر ملكي اولين رئيس دانشگاه تهران بعد از انقلاب را من از نزديك نديده ام و هيچ گونه آشنايي با او نداشته ام، اما صداقت و شهامت او در آن اوائل انقلاب در محكوم كردن رفتار حزب اللهي ها كه در محيط دانشگاه تشنج ايجاد مي كردند، خاطره يي فراموش نشدني در ذهن من از او باقي گذاشته است. چون در آن زمان دست اندركاران و مقامات رژيم اسلامي تازه مستقر شده، حاظر نبودند حزب اللهي ها كه تجمعات و ميتينگ هاي سازمانهاي سياسي را مورد يوروش قرار داده و سنگ باران مي كردند، بساط كتاب و نشريه هوادران آنها را كه در پياده روهاي خبابانهاي اطراف دانشگاه و خيابان كارگر بيشتر مستقر بودند، بهم مي ريختند و آنها را مضروب مي كردند، محكوم كنند بلكه برعكس از آنها، به عنوان مردم«مسلمان» ناراضي از رفتار گروههاي سياسي حمايت مي كردند. اما اعتراض دكتر ملكي به رفتار حزب اللهي ها در برهم زدن آرامش محيط دانشگاه و ايجاد تشنج در آنجا، در آن اوائل به قدرت رسيدن خميني در ايران، از او تصوير يك انسان مسئول و با صداقت در ذهن من باقي گذاشته است. علاوه بر اين آقاي دكتر ملكي كه رنج 5 سال زندان رژيم خميني را از سال 60 تا 65 تحمل كرده است، همواره منتقد و معترض به عملكرد رژيم ولايي و عملكرد رهبر آن بوده است كه در نوشته هاي اخير او هم مشهود است.
در اوائل آيان 1358 بود كه گروهي اوباش چاقوكش مريد خميني وارد دانشكده فني شده و اقدام به پاره كردن پوسترها و ايجاد تشنج در دانشگاه كردند. اين اقدام با اعتراض دانشجويان رو به رو شد. در گزارش خبرگزاري پارس كه خبرگزاري رسمي كشور بود و (هنوز مهر منحوس جمهوري اسلامي روي آن نخورده بود)، و در كيهان 8 آبان 58 درج شد، از جمله آمده بود:« اين عده كه با اعتراض دانشجويان مواجه شده بودند، دست به چاقوكشي و ارعاب دانشجويان زدند كه در نتيجه چند تن از دانشجويان زخمي شدند». دانشجويان گروهي از اين اوباش را دستگير كردند و بنا بر همان گزارش در آمفي تئاتر دانشكده فني در حضور «سرپرست موقت دانشگاه» ( دكتر ملكي)، مقامات دانشكده فني و قريب به هزار نفر از دانشجويان به محاكمه و پرس و جو و نكوهش آنان پرداختند «تا درصورت لزوم آنان را تحويل مقامات قضايي كنند» . در گزاش ياد شده آمده است كه« در پايان سرپرست موقت دانشگاه تهران ضمن محكوم ساختن اينگونه اعمال ]اوباشگري حزب اللهي ها[ گفت: خارج از محيط دانشگاه هيچ مقامي از من پشتيياني نمي كند، من فقط به حمايت دانشجويان متكي هستم.». جلسه «محاكمه» اوباش حزب اللهي در روز 7 آبان از ساعت 2 بعد از ظهر تا ساعت 5 طول كشيد، و فرداي آن روز دكتر ملكي در گفتگو با خبرنگار كيهان، در مورد رويداد مذكور از جمله گفت:«تا به حال هر اقدامي كرده ايم و بخشنامه كرده ايم كه دانشگاه جاي دانشجو است و ميتنگ و تظاهرات بايد با اجازه مسئولان دانشگاه باشد كسي گوشش بدهكار نيست و در اين ميان افراد فرصت طلب و حرفه اي هم خود را وارد دانشگاه مي كنند و اتفاقاتي نظير آنچه رخ داد به وجود مي آورند... ما در دانشگاه هرچند يكبار شاهد قضاياي اينچنيني هستيم. يكبار زهرا خانم نامي را تحريك مي كنند و بكبار اشخاص ديگر و به همين دليل كار درس و كلاس را در دانشگاه مختل مي كنند»(1). دكتر ملكي ياد آور شده بود كه ماجراي دانشكده فني به سپاه پاسداران اطلاع داده شد و چند پاسدار آمدند و افراد دستيگر شده توسط دانشجويان را، بردند و دو تن از دانشجويان هم همراه آنان رفتند. بنا بر گزارش خبرنگار كيهان دكتر ملكي گفت« متاسفانه بعد از جلسه ديروز شخصي در محوطه جلوي مرا گرفت كه: شما به چه حقي دستور داديد برادران ما را بگيرند؛ و خلاصه هزار خط و نشان براي من كشيد...». كيهان در 9 آبان 58 به نقل از خبرگزاري پارس گزارش داد:« در جلسه يي كه به منطور بررسي چگونگي حمله به دانشكده فني با شركت خبرنگاران رسانه هاي گروهي و با حضور مديريت موقت دانشگاه] دكتر ملكي[ ، مسئولان دانشكده فني و شوراي هماهنگي دانشكده و نمايندگان دانشجويان مبارز طرفدار آزادي طبقه كارگر، انجمن دانشجويان مسلمان، دانشجويان پيشگام، دانشجويان دموكرات، سازمان دانشجويان مسلمان و نمايندگان كار كنان اين دانشكده تشكيل شد، شركت كنندگان نقطه نظر هاي خود را در زمينه چگونگي حمله به دانشكده فني و دستگيري و بازجويي مهاجمان از سوي دانشجويان بيان كردند و خواستار مجازات مهاجمين از سوي مسئولين مملكتي شدند». بنا بر گزارش ياد شده « در اين جلسه دكتر محمد ملكي سرپرست دانشگاه تهران در باره نحوه برقراري امنيّت در دانشگاه گفت: به هر حال محيط اين دانشگاه بايد از امنيّت برخور دار باشد و اين خواست همه دانشجويان، استادان و كساني است كه در اين محيط كار مي كنند. وي افزود: در مورد چگونگي برقراي نظم و امنيت در دانشگاه نقطه نظرهاي متفاوتي تاكنون عنوان شده است و ما معتقد به تشكيل شورايي از همه دانشكده ها هستيم و معتقديم كه خود دانشجويان بايد حفط امنيت محيط تحصيل خود را به عهده بگيرند». دكتر ملكي هشدار داده بود كه « اگر مهاجمان دانشكده فني آزاد شوند استعفا مي دهم». اين جوّ و شرايط آن روز دانشگاهها بود. دانشجويان گرايشهاي سياسي مختلف در دانشگاه حضور داشتند، اما مزاحمت توسط دسته هاي اوباش از بيرون به دانشگاه تحميل مي شد. همچنين فكر و گرايش اداره شورايي امور دانشگاه كه از آن صحبت شده است، گرايشي بود كه در كانونهاي اعتصابي ماههاي انقلاب هم شكل گرفته بود و به طور مثال شوراي موسس اتحاديه كاركنان راديو و تلويزيون، خواهان آن بود كه راديو و تلويزيون كشور تحت نظارت هيئت امنايي از نمايندگان شوراي موسس اتحاديه كاركنان سازمان راديو و تلويزيون، نمايندگان سازمان چريكهاي فدايي خلق و سازمان مجاهدين خلق ايران، نماينده كانون وكلا، نماينده كارگران و ... اداره شود. اما خميني پليد و پيروان و كارگزارانش از آغاز در همه جا شروع به تصفيه و اخراج و سركوبي كاركنان مبارز زمان انقلاب، به اتهامات و برچسبهاي گوناگون كردند. آقاي دكتر ملكي 10 سال پيش در مصاحبه يي با نشريه لوح (كه توسط محمد قائد از روزنامه نگاران با سابقه كه تا زمان مصادره آيندگان در آن روزنامه قلم مي زد، منتشر مي شود)، به نفشه و برنامه تعطيل كردن دانشگاهها كه توسط حزب جمهوري اسلامي و دبير سياسي آن حسن آيت برنامه ريزي شده بود، و به نقش جلال الدين فارسي در ستاد انقلاب فرهنگي طرفدار روش خشونت آميز بوده ، در تصفيه استادان و دانشجويان دانشگاهها تاكيد كرده است.(2). در مورد جلاالدين فارسي كه كانديداي حزب جمهوري اسلامي براي رياست جمهوري بود، و به خاطر بحثهايي كه در مور ايراني الاصل نبودن او برانگيخته شده بود، خميني تاكيد كرد كه او كنار برود، اين را هم بايد ياد آوري كرد كه او در روز جمعه سوم مهر ماه سال71 هنگام شكار كبك در روستايي در اطراف طالقان فردي به اسم بهمن رضا خاني را كه به او اعتراض كرده بود با شليك 4 گلوله به قتل رساند. روزنامه سلام 5 مهر 71 نوشت كه اعتراض مقتول به خاطر غير قانوني بودن شكار كبك در محل بوده است و «قاتل كه قصد فرار از محل ارتكاب جنايت را داشته توسط روستائيان دستگير مي شود...» اين جنايت توسط رژيم ماست مالي شد و جلال الدين فارسي هنوز كيفر جنايت خود رانيافته است و جناب ايشان در فرمانيه( احتمالا در يكي از خانه هاي مصادره شده متعلق به مقامات تيرباران شده رژيم شاه) سكونت دارد.
در ماجراي دانشكده فني كه به آن اشاره شد، از راديو و تلويزيون، همكار ما كه خبر نگار با سابقه مسائل اقتصادي بود، براي تهيه گزارشي از ماجراي دانشكده فني رفته بود و گفتگويي با دكتر ملكي انجام داده بود. شب موقع تدوين گزارش فردي كه به عنوان مسئول خبر تلويزيون از سوي رژيم گماشته شده بود، قصد سانسور سخنان دكتر ملكي در محكوم كردن رفتار حزب اللهي ها را داشت كه من به شدت به او اعتراض كردم. الان يادم نيست كه آن گزارش بدون حذف حرفهاي دكتر ملكي در محكوم كردن مهاجمان پخش شد يانه. اين ماجر و خاطراتي از سانسور در تلويزيون توسط كارگزاران رژيم اسلامي را شايد در فرصتي ديگر بنويسم.

اين گزارش را به نشانه احترام به آقاي دكتر ملكي كه پايبندي به بيان حقيقت را به فرصت طلبي و مقام پرستي نفروخت و او را يك ايراني دلسوز به سرنوشت نسل جوان و نگران آينده ميهن خويش و آدم آزاديخواهي مي دانم نوشتم.
اظهارات اخير خامنه اي در روز اول خرداد در ديدار با اعضاي ستاد برگزاري نوزدهيمن سالگرد مرگ خميني
خونريز، كه در آن حفظ مرز خودي و غير خودي را به اندازه حفظ مرزهاي جغرافيايي داري اهميّت دانست و بر آن تاكيد كرد(3)، و اين كه روش خميني در« انتخاب كلمات» براي حفظ اين مرز بندي، از جمله اين كه خميني مخالف جمهوري دموكراتيك بود و بر جمهوي اسلامي تاكيد كرد، و به جاي حكومت كلمه ولايت را بكار گرفت، فكر مي كنم پاسخ روشني است به نامه اخير آقاي دكتر ملكي به خامنه اي يعني اين كه مقام ولايت فقيه به چيزي جز انحصار قدرت و اعمال ولايت فكر نمي كند، اگر چه گمان مي كنم آقاي دكتر ملكي هم هيج توهمي در اين كه نامه ايشان و امر به معروف و نهي از منكر، تاثيري در جهت تغيير رفتار خامنه اي بگذارد، ندارد.

1- اين زهرا خانم مورد حمايت قطب زاده سرپرست منصوب شده از سوي خميني براي راديو و تلويزيون هم بود.
در فيلم نيمه پنهان ساخته خانم تهيمنه ميلاني صحنه كوتاهي به يوروش حزب اللهي ها به بساط كتاب هواداران گروههاي سياسي و نقش زهرا خانم هم اشاره شده است. البته فيلم ياد شده با سانسور زياد همراه بوده و براي كارگردان دردسر آفرين شد.

2- قسمتي از مصاحبه آقاي دكتر ملكي با نشريه لوح شماره هفتم، ديماه 78
لينك مصاحبه در زير مطلب آمده است.
«... به اين ترتيب در دانشگاه بسته شد. بعدها معلوم شد كه اين جريان توطئه‏اى سياسى و از پيش طراحى شده بود. برنامه‏اى بود كه قبل از اين جريانات، گروهى به سركردگى آقاى حسن آيت براى بستن دانشگاهها برنامه‏ريزى كرده بودند و جريان طورى پيش رفت كه رئيس جمهور هم موافق بستن دانشگاه شد. بعدها نوارى در آمد كه در آن معلوم شد توى اين جريان آقاى بنى‏صدر هم رو دست خورد. آن نوار معروف آيت در اين كتاب (غائله چهاردهم اسفند 1359: ظهور و سقوط ضد انقلاب) به‏طور كامل آمده است. آقاى آيت در حزب جمهورى اسلامى نقش بسيار مهمى داشت و دبير سياسى حزب بود، يعنى كسى كه براى حزب برنامه‏هاى سياسى مى‏ريزد. آيت پيشترها يكى از اعضاى حزب زحمتكشان بود كه با دكتر بقايى ارتباط داشت. ثابت شده كه دكتر بقايى همكار ساواك و وابسته به سيا بود و توطئه مى‏كرد. آيت گفته بود كه دانشگاه بسته شود. در اين نوار حملات شديدى به بنى‏صدر شده بود و بنى‏صدر به همين دليل نوار را منتشر كرد، چون توطئه عليه خودش بود. در دانشگاه را بستند و او را از رياست جمهورى عزل كردند و آقاى آيت هم آمد با افتخار گفت اين كار را او كرده. اين توطئه بود، نقشه بود كه در دانشگاه را ببندند.

.... وقتى ستاد انقلاب فرهنگى دست يك نفر باشد، آن هم فردى مانند جلال‏الدين فارسى‏كسى كه كانديداى رياست جمهورى شد و شخص امام مخالفت كردندآن يك فرد چه مى‏كند؟ آقاى جلال‏الدين فارسى يكى از مدافعان سرسخت اخراج و خشونت بود».

http://mghaed.com/lawh/interviews/int.maleki.htm

http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8703010535 حرفهاي خامنه اي 3-
پ- 4 خرداد 1387 – 24 مه 2008

mercredi, mai 07, 2008

ايرج شكري

توضيحي در مورد اعتصاب معلمان درسال1340

يكي از خوانندگان محترم مقاله «دنياي مراجع تقليد و دنياي شهروندان در هفته معلم» كه در سايت عصر نو هم درج شده است،2 اشتباه در آن ديده و با ارسال ايميل به مسئول محترم سايت عصر نو آنها را به من ياد آوري كرده است. يكي تاريخ ترور مطهري و يكي ديگر تخست وزير زمان اعتصاب معلمان. با تشكر از توجه و ياد آوري ايشان ومسئول محترم عصرنو،اين توضيح و ياد آوري را براي اطلاع ايشان خوانندگان محترم مقاله لازم ديدم. در مورد تاريخ تروز مطهري همانطور كه خواننده محترم ياد آوري كرده است، اين اتفاق در روز 11 ارديبهشت سال 58 اتفاق افتاد نه در 12 ارديبهشت 59 ، من اين تاريخ را با توجه به مقاله يي كه در وبلاگ كانون صنقي معلمان درج شده بود ذكر كردم(*).، با اين كه در ذهنم بود كه آن اتفاق در همان اوئل بعد از انقلاب رخ داد، اما در پي تحقبق آن بر نيامدم و از اين بابت از خوانندگان مقاله پوزش مي خواهم. از جستجو در اينترنت در مورد آن حادثه اين اطلاعات هم را بدست آوردم كه ساعت ده و چهل دقبقه شب در تاريخ 11 ارديبهشت 1358 مطهري كه عضو «شوراي انقلاب» بود، به فاصله كمي بعد از خروج از خانه دكتر سحابي در خيابان فخر آباد، از پشت سر هدف گلوله قرار گرفت و چند دقبقه بعد در بيمارستان طرفه كه در نزديكي محل حادثه بود جان سپرد. اتقاقا اهميت ذكر تاريخ درست اين رويداد هم در همين است كه تحريف تاريخ از سوي رژيم را بهتر مي شود ديد. رژيم آخوندي دست به باز نويسي تاريخ و سانسور و تحريف تاريخ ايران زده است و به ويژه تاريخ دوران پهلوي با سانسور و تحريف بسيار همراه است. رژيم حتي تلاش كرد تا سانسور تاريخ را تا تخريب مزار شهداي مبارزه مسلحانه دوران شاه پيش ببرد. تعيين كردن روز 12 ارديبهشت به عنوان روز معلم كه يك روز بعد از ترور مطهري بود و مصادف بود با روز شهادت دكتر خانعلي كه قبل از روي كار آمدن رژيم، روز معلم ناميده شده بود، تلاشي بود از سوي رژيم براي تحت الاشعاع قراردادن و زدودن رويداد برجسته يي از مبارزات مردم ايران در دوران پهلوي كه هيچ ارتباطي به خميني و آخوند و اسلام گرايي نداشت؛ هچنان كه نزديك به سي سال است كه رژيم آخوندي تلاش مي كند با تحميل كردن روز تولد دختر پيامبر اسلام به عنوان روز زن و معرفي او به عنوان سرور و الگوي زن نمونه براي تمام زنان ‎عالم و در همه زمانها، روز همبستگي زنان عليه ستم جنسي و طبقاتي در 8 مارس را، تحت الاشعاع قرار بدهد.
نكته ديگري كه تذكرد داده شده بود اين بود كه در زمان اعتصاب معلمان، شريف امامي نخست وزير بود و نه دكتر اميني. در اين مورد اما اين ياد آوري لازم است كه وقتي اعتصاب شروع شد شريف امامي نخست وزير بود، اما آنچه به عقب راندن دولت وقت مربوط مي شود، در زمان نخست وزيري دكتر اميني بود كه در پي استعفاي شريف امامي بعد از رويداد كشته شدن دكتر خانعلي، به عنوان نخست وزير منصوب شد. در اين مورد در مقاله خانم هاله صفرزاده در وبلاگ معلمان(*) آمده است:« «15 ارديبهشت ماه : شريف امامی در حالی که برخی نمايندگان مجلس در صدد استيضاح او بودند به حالت قهر مجلس را ترک کرد و بعد از ظهر همان روز استعفا نامه ی خود را به دربار فرستاد . شاه با استعفای او موافقت کرد و فردای آن روز علی امينی را مامور تشکيل کابينه کرد .
16 اردیبهشت : امينی نخست وزیر شد . برخی روی کار آمدن امينی را به اشاره کندی و او را مهره ی مورد اعتماد دموکرا ت ها می دانستند[...] در اجتماع بزرگ معلمان در 18 اردیبهشت ماه ، معلمان با صدور قطعنامه ای روز 12 ارديبهشت ماه را به يادبود اعتصاب موفقيت آميز معلمان و شهادت معلم دانشمند مرحوم دکتر خانعلی روز معلم اعلام کردند و مقرر شد که در این روز همه ساله کليه ی مدارس و موسسات فرهنگی در سراسر کشور تعطیل شوند و مراسم خاصی توسط معلمان اجرا شود . باشگاه مهرگان از چنان اعتباری برخوردار شد که علی امينی روز 19 ارديبهشت در جمع معلمان اعتصابی حاضر شد و خواستار پايان اعتصاب شد . 19 ارديبهشت روزنامه اطلاعات از قول امينی چنین نوشت : " وضعيت کشور اسفناک است . اگر همه چيز را بگويم توليد وحشت و اضطراب می کند . قول شرف می دهم که برای ترميم حقوق معلمين اقدام کنم ولی به من مهلت و فرصت دهيد . با افزايش حقوق مخالف نيستم ولی اگر بدون مطالعه اقدام شود دور تسلسل به جايی می رسد که سقوط حتمی است ...."
علی امينی به دلجويی از معلمان پرداخت . سرگرد ناصر شهرستانی[ كسي كه دكتر خانعلي را هدف گلوله قرار داده بود] از کار برکنار و پرونده او را برای رسيدگی به دادگاه فرستاد و باب گفتگو با باشگاه مهرگان گشوده شد . محمد درخشش[رهبر اعتصابات معلمان] پذيرش هر پيشنهادی را موکول به طرح و تصويب در مجمع عمومی معلمان کرد و مجمع عمومی معلمان، هزاران معلمی بودند که هر روز در باشگاه و بيرون باشگاه اجتماع می کردند . روز 19 ارديبهشت برای معلمان روزی فراموش نشدنی بود . معلمان يک صدا با پيشنهاد نخست وزير مخالفت کردند و خواستار تصويب طرح باشگاه مهرگان برای ترميم حقوق معلمان شدند و اعلام کردند که هيچ کس را به جز محمد درخشش به عنوان وزير فرهنگ قبول نمی کنند . امينی چاره ای جز قبول پيشنهاد های معلمان نداشت . به اين ترتيب روز بعد جدول حقوقی جديد معلمان به تصويب هيات دولت رسيد .
کيهان چنین نوشت : " حقوق معلمين برابر حقوق مهندسين شد . به احتمال زياد اعتصاب معلمين پايان می يابد و مدارس تا هفته ی آينده باز می شود ." [...]
اطلاعات 23 اردیبهشت اولين روز آغاز به کار مدارس را چنين توصيف کرد : " معلم و شاگرد در آغوش هم اشک ريختند . خانم ها با لباس سياه و آقا’ان با کروات سياه سر کلاس ها حاضر شدند . در تمام مدارس به احترام شهادت دکتر خانعلی يک دقيقه سکوت شد . امروز شاگردان معلمين خود را گل باران کردند ... امروز کليه معلمين در کلاس ها برای شاگردان خود اعلام کردند که حاضرند يک یا دو ساعت بعد از ظهر اضافه بر وقت تدريس کنند تا جبران اين مدت که تعطيل بوده است بشود .26 ارديبهشت : درخشش وزير فرهنگ شد .
28 ارديبهشت : نام دبيرستان جامی[كه دكتر خانعلي در آنجا تدريس مي كرد] به دبيرستان دکتر خانعلی تغيير کرد.
در روزهای بعد سخنرانی ها و مصاحبه های آقای درخشش وزير فرهنگ در روزنامه ها به چاپ می رسد . او ديگر به سياستمداری مطرح تبديل شده بود[...]» .
اين ياد آوري هم شايد بي مناسبت نباشد كه وزير فرهنگ در دولت شريف امامي دكتر محمود مهران بود كه در مطالب مربوط به اعتصاب معلمان در سال 1340 آمده است كه وي روز 11 ارديبهشت به خبرنگاران گفته بود گفته بود:«بنويسيد اولا اعتصابي نمي شود؛ ثانيا مغز اعتصاب كننده را خرد خواهم كرد ». در ضمن در پايان مقاله خانم هاله صفرزاده به عدم دستگيري سرگرد شهرستاني در آن زمان اشاره شده است، اما در جستجو در اين مورد در اينترنت ديدم كه سرگرد شهرستاني به دو سال حبس محكوم شده بود. و ياد آوري ديگر اين كه شهادت دكتر خانعلي در تجمع معلمان در برابر مجلس در ميدان بهارستان رخ داد و از سرگرد شهرستاني به عنوان رئيس كلانتري بهارستان نام برده شده است. سپاسگرار خواهم بود اگر كابران محترم، اشتباهي در مطالب نگارنده ديدند، بزگواري كرده با گذاشتن تذكر در قسمت نظر كار بران(كامنت) در زير مقاله مربوط، در وبلاگ من آن اشتباه را به من ياد آوري كنند.

*:
http://moalleman1.iranblog.com/?mode=ContinuedPost&id=189287
پ-17 ارديبهشت 1387-6 مه 2008

samedi, mai 03, 2008

دنیای مراجع تقلید و دنیای شهروندان در هفته معلم





























ايرج شكري


دنياي مراجع تقليد و دنياي شهروندان در هفته معلم


روز 12 ارديبهشت، روز ترور مرتضي مطهري توسط گروه فرقان در سال 1359 را، رژيم روز معلم نام گذاري كرد، در حالي كه روز معلم در ايران روز شهادت دكتر خانعلي در اعتصابات معلمان، در 12 سال 1340 بود. در سالگرد ترور مطهري، رژيم اينجا و آنجا در بزرگداشت او مراسمي برگزار كرد و سخنرانيهايي ايراد شد و مقاله در ستايش و بزرگداشت مطهري نوشته و ازجمله محمد قوچاني هم ، كه نظيريه پرداز«راست» و خط دهنده، « در نطفه خفه كردن التقاط» و پرونده ساز براي دگرانديشان و روشنفكران است و به و ترور شخصيت خوديهاي سابق كه سرخورده و معترضند ( مثل آنچه در مورد مخملباف نوشت) مي پردازد، مطلبي با آن عنوان «ما كجا ؟ استاد كجا؟» مورد مطهري نوشت كه هيچ ربطي به مساله معلمان كشور و مشكلات و اعتراضات آنان نداشت، بلكه نگراني از «التقاط اسلام و چپ گرايي» از نكات اساسي آن بود. در حوزه علميه قم هم آيت الله ها مطالبي در ستايش از مطهري بيان كردند. آيت الله سبحاني( كه در يكي دو ماه گذشته(1) گذشته وارد جدل با عبدالكريم سروش شده و نظرات او را در مورد اين كه قرآن را به پديده يي مثل الهام گرفتن شاعران در شعر سرودن تشبيه كرده بود، محكوم كرده و بر اين كه قرآن كلام خداست تاكيد كرده بود)، اهميت نقش مطهري را در آن ديد كه« مطهری در نجات نسل جوان کوشيد و نقاب از چهره گروهک‌هايی که به نام اسلام پيدا شده بودند برداشت و در دانشگاه در کمين اساتيد بود که مبادا برخلاف اسلام سخن بگويند». اما نكته در خور توجهي هم در اظهارات او بود، و آن اين كه گفت:«کتاب‌هايی که بعد از سال 1320 نوشته شده عمق و کار آمدی بيشتری داشته، زيرا با پيدايش مکتب‌های جديد مانند مارکسيسم و ماترياليسم در بين انديشمندان اسلامی يک شعوری ايجاد شده که مکتب خود را علمی‌تر و آگاهانه‌تر مطرح کنند». اين حرف آيت العظمي سبحاني است در مورد تاثير مكتب ماركسيسم و ماترليسم در ايجاد شعور و آگاهي بيشتر در انديشمندان اسلامي. اگر در زمان شاه بخشي از مذهبيون نابرابري اجتماعي را مورد تاكيد قرار دادند و كسي مثل مطهري هم ارزش كار را مورد توجه قرار داد( وبعدا كتاب اقتصاد او در زمان حيات خميني ممنوع الانتشار شد)، به خاطر تاثير حضور آشكار ماركسيستهاي ايران بود. آنها كه جنگ و رزمشان نه با خدا و دين و براي گسترش بي ديني، بلكه براي برانداختن رژيم دست نشانده شاه بود كه او را حافظ منافع امپرياليسم مي دانستند. و براي از ميان برداشتن بهره كشي ظالمانه از كارگران بود. اگر خميني كمر بر« درو» كردن دگر انديشان و تعطيل كردن روزنامه هاي مستقل و نشريات گروههاي سياسي به ويژه ماركسيستها نگرفته بود، روحانيت ناچار بود براي پاسخ به سوالاتي كه انتشار نظرات آنان در جامعه و در بين كارگران و زحمتكشان در مورد كارآيي احكام اسلامي در جهت منافع آنان و رفع ستم طبقاتي ايجاد مي كنند بيشتر كار بكنند(مساله اختلاف نظرها بر سر حقوق كارگران در قرارداد جمعي كار و بيمه كارگران و تو دهني خوردن خامنه اي از خميني بهمن سال 66 از رويدادهاي به ياد ماندني در اين زمينه است)، حالا يا با «اجتهاد» پاسخي مناسب در بيرنگ كردن نظر ماركيستها در حمايت و دفاع از منافع كارگران و محرومان مي يافتند، يا كارگران و زحمتكشان براي منافع خود و دستيابي به زندگي بهتر، دور آنها(ماركسيستها) جمع مي شدند كه اين هم مزاحمتي براي خدا و پيغمبر نبود، اگر چه تهديدي براي سودهاي كلان بود و ممكن بود روي دريافت وجوهات شرعي تاثير بگذارد و احتمالا ممكن بود باعث كسادي مجلس وعظ و روضه خواني هم بشود. به هر حال باز هم بايد آرزومند بود كه خدواند تبارك و تعالي، شعور و آگاهي مراجع تقليد و روحانيت و توجه آنها به مكتبهاي جديد را هرچه بيشتر كند. صافي گلپايگاني(آيت الله العظمي) مرجع تقليد ديگري بود كه به ستايش از مطهري پرداخت. كه نگارنده قبلا در «گردش علمي» از طريق حوزه نيوز، در پايگاه اطلاع رساني «معظم له»، به خوشه چيني از نظرات علمي ايشان در پاسخ به سولات مطرح شده از سوي مؤمنين پرداخته و در نوشته يي منعكس كرده ام(*)، او در سخناني ضمن ستايش از مطهري او را همطراز شيخ مفيد دانست و گفت:« برای رسيدن به مقامات امثال شهيد مطهری‌ها و شيخ مفيدها بايد همه درکسب علم تلاش کنند و شيعيان با هم متحد شوند.» اين مرجع تقليد در مورد «نوع آوري علمي» مطلبي بيان فرمود كه اختلاف 180 درجه يي با نظرات سبحاني دارد. آخوند صافي گفت:« علمای سلف در همه زمينه‌ها، کتاب‌های فراواني را تأليف کرده‌اند و امروز کسی نمی‌تواند مثل آثار آنها را تأليف کند و اگر می‌خواهيم نوآوری داشته باشيم بايد از کتب علمای سابق بهره ببريم، زيرا کتاب‌های آنها مخزن علم است». همانطور كه ملاحظه مي شود، او لازمه نوع آوري را مطالعه آثار گذشتگان مي داند كه يكي از برجسته ترين آنها را هم نام برده است، شيخ مفيد. اين شيخ مفيد از «علماي شيعه» است كه حدود هزار سال پيش، در سال 336 هجري.قمري در حوالي شمال بعداد به دنيا آمده و در سال 413 در سن 75 سالگي درگذشته است. نوشته هايش هم بزبان عربي است. روشن است كه هر علمي زمينه و موضوع خاصي را مورد توجه قرار مي دهد و محققان موضوع مربوطه هم سعي مي كنند پاسخي براي سولاتي كه مطرح مي شود، بيابند. اين كه چه «نوع آوري علمي» از اين محزن علم مربوط به هزار سال پيش مي شود انتظار داشت و به چه سولاتي پاسخ مي هد، معمايي نيست. با نگاهي به استفتائات و پاسخ به آنها در پايگاههاي اطلاع رساني مقام ولايت فقيه و مراجع تقليد (*)مي شود به نوع آنها پي برد.
اما همراه با روز معلم، هفته معلم نيز آغاز شد. مسائلي كه از سوي كانون صنفي معلمان در بيانيه آنان مطرح شده است، در مقايسه بيانات مراجع تقليد، دو دنياي متفاوت را منعكس مي كند. اما قبل از آن، اشاره به اين نكته هم مناسب مي دانم كه وبلاگ كانون صنفي معلمان، در مطلبي در صفحه اول خود با تصويري از دكتر خانعلي، و تصوير قمست هايي از روزنامه هاي مربوط به زمان اعتصاب معلمان در سال 1340، ياد آور شده است كه روز معلم در دوازه ارديبهشت، قبل از ترور مطهري در سال 59، به خاطر اعتصاب معلمان و شهادت دكتر خانعلي، در روز 12 ارديبهشت 1340 روز معلم نام گرفته بود. در آن اعتصابات دولت دكتر اميني ناچار به عقب نشيني در برابر معلمان شد. در اين مطلب به نقش باشگاه مهرگان كه كانون صنقي معلمان در آن زمان به شمار مي آمد در آن اعتصابات پرداخته شده است شده است(2)
در بيانه كانون صنفي معلمان از سال 86 به عنوان « يكي از تيره ترين سالها» براي معلمان ياد شده و آمده است كه «بعد از تجمعات با شکوه معلمان در اسفندماه 85 که با دستگيری تعداد زيادی از فعالان صنفی و ضرب و شتم شمار زيادی از فرهنگيان شريف پايان يافت، به دليل سانسور شديدی که به واسطه­ی بخشنامه شورای عالی امنيت ملی بر رسانه­ها حاکم شد چنين به نظر رسيد که تشکل­های صنفی سکوت پيشه کرده­اند و يا از وحشت، در لاکِ خويش فرو رفته­اند و يا همکاران خود را فراموش کرده­اند». كانون صنفي معلمان از همكاران خود خواسته است كه« از فرصتِ هفته گراميداشت مقام معلم استفاده کرده و به جای برگزاری مراسم رسمی و تکراری و تحقيرآميز، در طول هفته معلم، بخشی از وقت کلاس را به تبيين و توضيح مشکلات آموزش و پرورش، معلمان و دانش­آموزان، مشکلات فضاهای آموزشی و ساي مسائل ديگر که به دليل بي­تدبيری مسئولان دامنگير آموزش و پرورش شده است بپردازند تا در غياب رسانه­های مستقل، به وظيفة معلمی خود آنگونه که می­بايست عمل نماييم».
كانون صنفي معلمان ياد آور شده است كه روز 16 ارديبهشت تجمعي در برابر سازمان آموزش و پرورش تهران در ميدان فلسطين برگزار خواهد كرد و اگر حد اقل دو مورد از خواسته هاي معلمان تا روز 16 ارديبهشت، تحقق نيابد، تاريخ تجمع بعدي را در همان روز به اطلاع همكاران خواهد رساند. دو خواسته معلمان كه مورد تاكيد قرار گرفته از اين قرار است: «1- پرداخت مطالبات معلمان بويژه حق­التدريس همکاران که بيش از 6 ماه به تأخير افتاده است 2- لغو تمامی احکام هيئت­های تخلفات اداری که جزء اختيارات وزير است »(3).
بنا بر برنامه كانون صنفي معلمان معلمان تهراني، بزرگداشت روز معلم را با حضور بر سر مزار دكتر خانعلي برگزار كردند.
تاريخ انتشار بيانيه 26 فروردين سال جاري است. نگاه به مسائلي كه در اين بيانيه به آمده است و فرمايشات مراجع معظم تقليد، كه يكي تفاوت«علمي» فقه شيعه را با فقه اهل تسنن، از كف مسجد اعظم تا سقف‌آن مي ديد (آخوند وحيد خراساني)، يا آخوند صافي كه مطهري را همطراز شيخ مفيد مي داند كه هزار سال پيش درگذشته و نوشته هاي اورا در شمار«محازن علمي» براي نوع آوري مي داند و يا براي «محرميت» نوازد دختر يكي دو ماهه با مردي كه او را به فرزندي قبول كرده است، حكم نكاح موقت آن نوزاد با پدر اين پدرخوانده را(*) مي دهد، خود نشان دهنده دو دنياي متفاوت است. دنياي فقيهان مرتجع تاريك انديش كه نظراتشان چون نهرهاي گندابي است كه به هم مي پيوندند و رژيم ايدئولوژيك منحوس جمهوري اسلامي را مشروب مي كنند؛ و دنياي شهرونداني كه هر صنفي براي خودش يك تاريخچه مبارزاتي با ديكتاتوري مستقر در ايران داشته و اكنون نيز براي دستيابي به حقوق شهروندي و تامين حداقل نيازهاي زندگيشان، با اين رژيم سركوبگر، در تعارض و ستيز هستند.

منابع و توضيحات
-------------------
عکسها، دیدار مقامات و فرماندهان نیروی انتظامی با آخوند مرجع تقلید صافی گلپایگانی را- که با نظراتش در مقاله حاظر و مطلب قبلی آشنا شده بوید- نشان می دهد، که خود سندی است بر اهمیت نقش آیت الله های حوزه تاریک اندیشی قم در این رژیم منحوس ایدئولوژیک اسلامی است. آن که بعد از دست بوسی در برابر آخوند زانو زده و حال گریستن است، صفار هرندی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی است که من عنوان قاطر چی را برای او مناسبترین می دانم. آن یکی دیگر که در حال دستبوسی است،پاسدار علی لاریجانی است که او هم پستها و مسئولیتهای مهم در رژیم داشته است. از جمله اولین مدیر عامل رادیو و تلویزیون،از برنامه ریزان دانشکاه امام حسین وابسته به سپاه پاسداران،وزیر ارشاد اسلامی اسبق و بعد دو باره به ریاست صدا و سیما گماشته شد که برنامه هویت که توسط سعید امامی و حسین شریعتمداری ساخته می شد و نیز برنامه چراغ که در آن آخوند حسینیان به با ناصبی خواند قربانیان قتلهای زنجیره یی به دفاع از آمران وعاملان و مرتکبان آن جنایت پرداخت، از دست آوردهای دوره ریاست او بر رادیو و تلویزیون کشور بود که نزدیک سی سال است در انحصار رژیم آخوندی است. او همچنین دبیر شورای امنیت ملی و مذاکره کننده در مساله اتمی رژیم بود و در انتخابات ریاست جمهوری سه سال پیش کاندیدا بود.
.
نگاه کنید به مقاله تغيير حكم آيت الله از سركوب كردن به تظلم *

مصاحبه دریادار سیاری با خبرگزاری رژیم(سه سال پیش) که به خاطر انتقادات او از تبعیض و تحریف در مورد ارتش از صفحه آن خبرگزاری حذف شد و خبرنگاران مورد بازجویی قرار گرفتند

  مصاحبه دریادار سیاری با خبرگزاری رژیم (سه سال پیش) که به خاطر انتقادات او از تبعیض و تحریف در مورد ارتش از صفحه آن خبرگزاری حذف شد و خبرن...