بیست و هفت خرداد1333
بیست و هفت مهر1333- مرتضی کیوان نفر اول از سمت راست
ظلم رژیم شاه و نامه همسر یک تیرباران شده در اسفند ماه 65 سال پیش
ایرج شکری
کتاب مرتضی کیوان به کوشش شاهرخ مسکوب(درگذشته در
23فروردین1384 در پاریس)، دربرگیرنده نوشته ها و ترجمه هایی مرتضی کیوان به همراه
نوشته ها و سروده هایی به یاد اوست. شاهرخ مسکوب در مقدمه این کتاب نوشته است«
درسالهای اخیر به دلایلی که "در مقام دوستی" آورده ام، همیشه آرزو داشتم
کتابی درباره آنچه از مرتضی کیوان باز مانده فراهم آورم تا آن دوستداران حققت که
از وی جز نامی نشنیده اند،بتوانند از جان با صفای او چیزی دریابند». مؤلف یاد آور
شده است که می دانسته که در یورش به خانه مرتضی کیوان برای دستگیری او و همسرش
«نوشته ها و هرچه که بود در آن هنگامه به غارت رفته است» و افزوده: «پس از اعدام
مرتضی، پوری کوشش بسیار وبی حاصلی کرد امّا نتوانست چیزی باز پس بگیرد. سرانجام از
روی ناچاری نامه ای به عنوان سرهنگ امجدی، معاون وقت فرمانداری نظامی تهران، نوشت
که متن آن را هم اکنون می خوانید و می بینید که با په مرارتی تعدادی از آنها را به
دست آورد».».
من این نامه را
که 65 سال پیش در همین موقع سال، به تاریخ 27 اسفند 1333 به سرهنگ امجدی ارسال
شده، به عنوان برگی از تاریخ بیش از صد و ده سال(از انقلاب مشروطیت به این سو)
مبارزات پر رنج و پر قربانی مردم ایران با استبداد؛ برای آزادی و عدالت و برابری و
پیشرفت میهن ( که این برگی است مربوط به دوران دیکتاتوری رژیم کودتای آمریکایی -
انگلیسی محمد رضا شاه پهلوی)، به عنوان آیینه منعکس کننده گوشه ای از بیداد دوران
محمد رضا شاه برای یاد آوری هم برای وابستگان پر رو و وقیح محمد رضا شاه از جمله
شخص «شازده» که با امکانات فراوان تبلیغاتی از طریق تلویزیونهای ظاهرا مستقل که
گویی «امدادهای غیبی» پدید آمده اند، تلاش می کنند با سفسطه و سانسور دروغگویی و تحریف حقایق دوران شاه، او را از هر خطا و
جنایت تطیهر کنند و برای دوران گذشته به
ویژه در بخش بزرگ جمعیت زیر40 سال ایران که در آن دوران زندگی نکرده اند، نوعی
«نوستالژی» آن دوران را ایجاد بکنند و حتی به روی خود نمی آورند که شاه در آن
پیامی که در 14 آبان 57 از تلویزیون به مردم فرستاد، به مردم اطمینان می داد که
صدای انقلابشان «علیه ظلم و فساد» را شنیده، و قول می داد که « متعهد می شوم که
خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود، بلکه خطاها از هر جهت نیز جبران گردد»، و هم برای بعضی ره گمکردگان که بیشتر، از گذشته خود
رویگردانند تا راه یافتن و ره یافته به
مسیری برای دستابی به آرمان و اهدافی چون آزادی و برابری و رفع تبعیض و ستم از هر
نوع و برقراری یک نظام سیاسی ملی و دموکراتیک و بدون یوغ وابستگی به این یا آن
قدرت بزرگ، که سالهای بسیار گرانقیمتی از دوران پر انرژی عمر خود را برای آن
گذاشتند و در عمل همصدای شازده شده اند که در عالم هپروت خودش زبان مردم شده و این
دروغ بزرگ را «چه غلطی کردیم انقلاب کردیم» یا «چه خاکی به سرمان شد که انقلاب
کردیم» را می خواهد به افکار عمومی حقنه بکند.
از میان اشعاری که به یاد مرتضی کیوان توسط کسانی چون شاملو، امیر هوشنگ
ابتهاج، نیما یوشیج و نادر نادر پور و…، سروده شده، من شعر نادر نادر پور را هم
انتخاب کردم یکی برای آن که او در این شعر تاکید دارد که به راهی که او(کیوان) در
آن بود معتقد نیست:« هر چند از طریق تو بس دور بوده ام»، و یکی هم در آنجا که
فوران خشم و نفرتش را از « ناکسان»ی
که «جسم» مرتضی کیوان را به «خون کشیده اند» نشان می دهد و امید همراه با یقین به
رسیدن زمان انتقام این جنایت به دست «ژنده پوشان» را دارد:
بگذار تا پدید شود دست انتقام «
از آستین جامهً چرکین و ژنده ای
آنگاه گویمت که چه مانی به زیرخاک
برخیر از مغاک سیاهت که زنده ای!»
از نظر نگارنده این سطور این نکته مهمی است
برای یاد آوری به خاطر شرایط امروز. چرا که در فضای سیاسی این سالها به نوعی «مد»
شده و یا گویی (به شکلی که معلوم نیست از کجا و چطور شاید رسانه های فارسی زبان
وابسته به دولتها در طول زمان این فضا را ساخته اند)،شرطی شده برای «مقبول» و قابل
پذیرش و شنیدن بودنِ مخالفت با رژیم روضه خوانهای درنده ضد ایرانی غارتگر که حتما
با تاکید بر روی «خشونت پرهیز» یا «غیرخشونت آمیز» بودن و بر زبان نیاوردن نفرت،
باید حرف زد. گویی این همه سال درندگی و سرکوبگری و خشونت رژیم با «غیر خودیها» و
این بگیر و ببند و «زبان بریدن» و «زبان پلمب کردن» خودیهای منتقد که در بالاترین
مسئولیت ها، خادم همین رژیم ضد ایرانی مردم ستیز بوده اند و درحاشیه هم خادم رژیم
هستند، تجربه کافی برای پوچ بودن انتظار تن دان به روش مسالمت آمیز کنار رفتن از
قدرت و به اراده مردم تن دان، نیست.
. مهندس مرتضی کیوان همراه دسته اول افسران توده ای در
سحرگاه 27 مهر 1333 اعدام شد. اوکه تنها 4
ماه قبل از اعدام در 27 در خرداد ازدواج کرده بود، در سوم شهریور دستگیر شد.
شاهرخ مسکوب
انگیزه اجتماعی هم برای تدوین و تالیف این کتاب ذکر کرده است و آن انتقال تجربه
پیشینیان است و یاد آور شده است که:« نسل ما و مرتضی و یاران یا مخالفانش،دوست و
دشمن بی بهره از تجربه پیشینیان در کارزار سیاست افتادند. پس از ما نیز همین شد».
او کتاب مرتضی کیوان را«نموداری از سرگذشت عاطفی و فرهنگی و سیاسی یکی از مبارزان
با حقیقت عدالت اجتماعی، انتقال ناتمام
تجربه یک زندگی کوتاه و اما با صداقتی پرشور» توصیف کرده است.
در پشت کتاب در معرفی مرتضی کیوان از جمله آورده آمده
است:«کیوان انسانی پاکباز و قلمزنی نکته سنج بود و در دههً 1320 و آغاز دههً بعد؛
محورِ یک حلقه ادبی و فرهنگی مهمّ از شاعران و نویسنگان و مترجمان و ادیبانِ جوان
آن روزگار به شمار می رفت: هوشنگ ابتهاج، محمدعلی اسلامی نُدوشن، ایرج افشار، نجف
دریابندری، فریدون رهنما، احمد شاملومصطفی فرزانه سیاوش کسرایی، محمد جعفر محجوب،
شاهرخ مسکوب و عده ای دیگر».
ناشر: نشر کتاب نادر تهران
چاپ دوم –
تابستان 1382
💢💥💢💥💢💥💢
نامه پوران سلطانی به سرهنگ امجدی:
معاون وقت فرمانداری نظامی تهران
امیدوارم از اینکه بدین وسیله وقت شما را که مسلما حوصله خواندن چنین نامه هایی را
ندارید گرفته ام، ببخشید.
با از دست دادن همسرم
همه زندگیم را از من گرفتید و من اکنون احساس می کنم که دیگر هیچ چیز در
دنیا ندارم و با وجود این هرگز کمان نمی کردم که روزی این حرفها را به کسی چون شما خواهم زد. اما این را گفتم برای اینکه بتوانم بقیهً حرفهایم را بگویم. اکنون گمان می کنم که این
آخرین راه و چاره من باشد. وقتی از زندان بیرون آمدم احساس کردم که به همه چیز بی
علاقه و بی تفاوت شده ام و شاید بتوانید درک کنید که این خود فاجعه است. زندگی من
و همسرم طوری بود که حتّی در داستان های لطیف و دقیق ادبیات خود مان هم نظیرش
نیامده است. زیرا ما واقع بین تر از آنها بودیم. من اطمینان دارم که هیچ کس هرچقدر
هم من توصیف این زندگی را بکنم نمی تواند حقیقت آن را درک کند؛ زیرا ما اکنون در
دنیایی زندگی می کنیم که قدرت و مسائل مادّی بر تمام امور معنوی حکم فرمایی می کند
و به همین دلیل اکثر مردم به احساسات استثنایی انسان می خندند و آنرا را تمسخر می
کنند و من همیشه این درد را متحمّل بوده
ام.
به هر حال در
این تاریکی و سردی بی انتها زندگی بدون اینکه به دنبال روزنه ای بگردم دیدم که فقط
و فقط یک چیز برای باقی مانده است که می تواند مرا تا حدی تسلیت دهد و آن یادگارها
و خاطراتی بود که از همسرم داشتم ولی مردم این را هم از من دریغ کردند و شما گمان
می کنید چه چیزی می تواند برای من عزیز تر و لذت بخش تر از نامه های من و همسرم و اصولا دیدن خط او باشد؟ چه بسیارند کسانی که به این حرفهای من
خندیده اند می دانم که شما نیز ممکن است به این قبیل حرفها با دیده تمسخر نگاه
کنید. در یکی از روزها یی که برای انجام کارهایم به فرمانداری آمدم شخصی به نام
مروّج به من گفت که این نامه ها در چمدانی ضبط و موجود است. پس از آن من و برادرم برای گرفتن آنها خیلی آمدیم
و رفتیم، پشت در اطاق شما و سایر اطاقها انتظار کشیدیم و با وجودی که به اطلاع
خودتان هم رسانده بودیم شما همه اینها را هیچ انگاشته و نخواستید که این نامه ها
به من باز گردد.
آقای امجدی! من
این نامه ها را مانند عزیزترین چیز زندگیم می پرستم و علاقه مندم که آنها را نزد
خود داشته باشم و به همین دلیل برای گفتن آنها هزارها کوشش کرده ام که تاکنون بی
نتیجه مانده است و اکنون می بینم که این آخرین راه من است. این را هم می دانم که
فعلا چون شما قدرت دارید می توانید این نامه را خوانده یا نخوانده پاره کنید
و به دور اندازید و همهَ و رنجی را که در
هر کلمه َ آن نهفته است هیچ انگارید. ولی این را هم بدانید که دل من هم آن قدرپاک
و روشن است که بتواند این ضربه را هم
تحمّل کند.
به هرحال کاش می توانستم از شما تقاضا کنم که این نامه ها
را به من باز گردانید تا شاید بتوانم به وسیله آن گوشه یی از زندگی سرد و خالی خود
را پر کنم
پوران سلطانی(همسر مهندس کیوان)
۱۳۳۳ /۱۲/۲
چنانچه ملاحظه می فرمایید این نامه را خیلی قبل نوشتم و می
خواستم که به منزلتان بفرستم ولی چون نتوانستم شما را پیدا کنم، ناچار امروز بدین
وسیله متوسل شدم.
۱۳۳۳ /۱۲/۲۷
💥💥💥💥💥
شعر نادر نادر پور برای مهندس کیوان
به یاد کیوان
کیوان من! به مرگ تو گریم هزار بار
گریم به مرگ تو
زیرا بهار عمر تو پژمرد و سوز مرگ
طوفان صفت به خاک سیه ریخت برگ تو
دانی چه بوده ای؟
آن شاخه ای که
پنچه قهرش فروشکست
آن خنده ای که برلب این سهمگین سکوت
یک لحظه، همچو برق دمید و فرونشست
هر چند از طریق تو بس دور بوده ام.
در جان من
شراره برافروخت شور تو
زین تیرها نمرود و نمیرد به هیچ حال
آن آتشی که سوخت تو را با غرور تو
آری، تو زنده ای
هرچند در عزای تو گریم هزار بار
قربانی ستودهَ این نسل سرکشی
کز مرگ جان نبُردی و مرُدی به کارزار
کیوان! تو آن رفیق زکف رفته منی
آوخ که دست مرگ تو را دررُبود و برد
هر چند با تو یار موافق نبوده ام
یاد تو را چگونه توانم زدل سِتُرد؟
بگذار تا به مرگ تو خوش خنده ها کنند
این ناکسان که جسم تو در خون کشیده اند
اینان که درسکوت شبِ سرنوشت تو
از دل هزار عربده بیرون کشیده اند.
از آستین جامهً چرکین
و ژنده ای
آنگاه گویمت که
چه مانی به زیرخاک
برخیر از مغاک سیاهت
که زنده ای!
تهران، آبان ماه 1333
مطالبی در
مورد مرتضی کیوان و شعری از شاملو باصدای خودش و فیلمی از دادگاه تجدید نظر
عکس هایی از مرتضی کیوان و همسرش پوری سلطانی و شعرهایی که
به یاد او سروده شده با صدای شاعران:
---------------------------
29اسفند
1398 - 19 مارس 2020