بیانیه سالگرد تاسیس شورا و نکاتی مربوط به رجزخوانی های مسعود رجوی و پیامدهای آن
بیانیه
سی و سومین سالگرد تاسیس «شورای ملی مقاومت»، که یازده سال است در غیبت و مجهول
المکان و چهره پنهان بودن مسعود رجوی تحت ریاست مریم رجوی اداره می شود، با
حجم 45 صفحه آ -4 و در بیش از 21 هزار و سیصد کلمه، چندی پیش منتشر شد. تاریخ
تأسیس شورا، 30 تیر 1360 است. تاریخ انتشار
زیر بیانیه تاریخ روز ندارد، اما ماه انتشار مرداد ذکر شده است با این
حال در نیمه شهریور در سایت همبستگی درج شد. این بیانیه پر است از «بریدن و
چسباندن» از اطلاعیه ها و بیانیه های قبلی (مثلا یک صفحه از بیاینه سال قبل و دو
صفحه و نیم یکجا از بیانیه سال 84 در آن نقل شده است) و نیز بریدن و چسباندن
فرمایشات مهرتابان آزادی، رئیس جمهوری آینده این تشکل که مجاهدین نزدیک به بیست
سال است در
30 مهرماه سالگرد انتخابش به عنوان رئیس
جمهور آینده ایران – یعنی زمانی که خودشان
رژیم را سرنگون کرده و قدرت را به طور انحصاری قبضه کرده باشند - جشن می گیرند و
نقل و نبات می خورند به یکدیگر و به مردم ایران تبریک و تهنیت می گویند. همچنین
بریدن و چسباندن های خسته کننده دیگر از حرفهای دیگران، از مقامات رژیم گرفته تا
کسانی که در مراسم و گردهمایی هایی که خودشان براه انداخته بودند، صحبتهایی کرده
اند و از مقالات روزنامه های داخل و خارج در این بیانیه فراوان است. مثل فرمایشاتی
طولانی و فرساینده روح در نشست های طولانی که مسعود رجوی در منبر رفتن برای
مریدان، تحلیلهای ذهنی و برمبنای میل مبارک را بر اساس آنها ارائه می کند. در این بیانیه رویدادهای مربوط به عراق جای
زیادی دارد و البته تغییر مالکی(که بعدا یکی از سه معاون رئیس جمهور کنونی- فواد
معصوم- شد) با جست و خیز و دست افشانی و پایکوبی به عنوان یک پیروزی و دستاورد
برای مسعود رجوی ارزیابی و ارائه شده است ( مثل آن انتخابات پارلمانی چند سال پیش
که تنها با یک کرسی اضافه برای جناح رقیب مالکی، مسعود رجوی طی سخنان و تحلیل های
خود برای مریدان، آن را «جزغاله» شدن مالکی و نتیجه تاثیر اقدامات مجاهدین دانست).
در بهره برداری از کنار رفتن مالکی و ارائه آن به عنوان دستاورد سیاست و تصمیمات
مسعود رجوی در صفحات آغازین بیانیه آمده است:« اما بركناري رسمي مالكي و در هم
شكستن توطئه هاي 8 ساله را بايد به رزم آوران آزادي در خط مقدم نبرد و به ويژه
آقاي مسعود رجوي، مسئول شوراي ملي مقاومت، كه هدايت كارزارهاي پياپي و مقابله با
تهاجمها و تعرضهاي بي وقفة دشمن را بر عهده داشت، تبريك و تهنيت گفت». به گمان
نگارنده، این بیانیه مطوّل اگر خاصیتی داشته باشد، همین گفتن تبریک و تهنیت «شورا»
به مسعود و مریم و مجاهدین و ستایش از دستاوردهای در اغلب موارد «بزرگ» آنان در
«کارزار سرنگونی» است و خاصیت دیگر آن هم به عنوان «خوراک» و موضوعی برای تشکیل
جلسات برای هوادارن به ویژه در لیبرتی و خواندن و خوراندن آن به مریدان به عنوان
تایید دستاوردهای آنان در «کارزار سرنگونی» از طرف شورا، به نشانه واقعی بودن این
دستاورد ها، که مسئولان می توانند هرچقدر دلشان بخواهد روی اهمیت آن تاکید و بحث
در مورد آن را کش بدهند، و گرنه روشن است که چه گروه های سیاسی مخالف رژیم و چه
شهروندان عادی، بیانیه 45 صفحه یی تشکیلاتی که کارنامه خود تایید کرده اش را «جز
پیروزی های بزرگ» چیز دیگری تشکیل نمی دهد و تا کنون به هیچ سوالی پاسخی به زبان و
لحنی که باید گروهی که مدعی «رهبری مقاومت
مردم» برای سرنگونی «رژیم فاشیسم مذهبی» و استقرار دمکراسی در ایران است بکار
بگیرد، نداده بلکه جواب استعفای همراه با انتقاد اعضای قدیمی و یاران شفیق دیروزی
خود را، که به دلیل نارضایی هایی که داشتند به همراهی خود با مجاهدین پایان دادند
و خیلی محترمانه و همراه با تکریم و تجلیل از تلاشهای گذشته مجاهدین و شورا استعفا نامه خود را نوشته
بودند، با پرونده سازی و چسباندن آنان به وزرات اطلاعات و با توهین اوباش مریدِ
«ولایت نوین» و «سنگسار» سیاسی داده، ارزش خواندن ندارد،. اگرچه «مهره »های ستون
فقرات و تشکل اصلی و همه کاره این بساط که مجاهدین باشند، خودشان به خودشان خرمن
خرمن گل به عنوان مبلغان اسلام «بردبار و دمکراتیک» هدیه کرده و می کند که نمونه
اش را می شود در افاضات مربوط به پنحاهمین سالگرد تاسیس سازمان مجاهدین دید.
حالا
در مورد همین تبریک شورا به مسعود رجوی، باید پرسید که اولا حاصل تغییر و کنار گذاشتن
مالکی از مقام نخست وزیری، با آن بهای سنگینی که سالها پافشاری ماندن در عراق ببار
آورد و به ویژه بعد از کشتار اشرف برای مجاهدین چیست و چه تاثیری در انسداد نفوذ
رژیم در عراق دارد؟ آیا مثلا تنها کشتار شهریور سال قبل در اشرف، به عنوان بهایی
که برای تغییر مالکی پرداخت شده است، قابل قبول است؟ آیا تغییر مالکی به معنی «پایان توطئه های رژیم» در عراق است ؟
آیا همین برداشت دلیل مهمل بودن این بیانیه نیست؟ اما همچنان که نگارنده این سطور
طی سالهای گذشته چند بار یاد آوری کرده ام، با کنار رفتن مالکی از قدرت، نه حزب او
و نه تشکلهای سیاسی دست پرورده و یا برخوردار از حمایت های رژیم - که به نوبه خود
رابطه نزدیک و دوستانه ای با رژیم آخوندی دارند و ساختار کنونی قدرت سیاسی و
مدیریت کشور را در عراق تشکیل می دهند-، از صحنه سیاسی عراق محو نخواهند شد و حتی
اگر ائتلافهای متعلق به اوپوزیسیون سنی هم قدرت را به دست بگیرند، در اوضاع نابسامانی
که عراق دارد، آرامش در روابط خود با همسایه بزگ و قدرتمند خویش را که رژیم آخوندی
بر آن حکومت می کند، به تنش به آن ترجیح خواهند داد و «منافع» خود را به خاطر
حمایت از مجاهدینی که هیچ معجزه یی در تغییر اوضاع در ایران و سرنگون کردن رژیم،
آنگونه که ادعای آن را دارند، ساخته نیست، به خطر نخواهند انداخت. پیامدهای
انتخابات ریاست جمهوری سال 88 در ایران هرگونه خوشباوری و توّهمی (با فرض وجود آن) در مورد توانایی
تغییر صحنه در ایران توسط «اپوزیسیون اصلی رژیم»را از میان برد.
در این رویداد «شایسته تهنیت به مسئول شورای ملی مقاومت» اما، مالکی از نخست وزیری کنار رفته و نه از صحنه سیاسی و چنان که می دانیم در یک تحول بلافاصله بعد از کنار رفتن مالکی از نخست وزیری، وی به همراه ایاد علاوی و یک تن دیگر به عنوان معاونان رئیس جمهور عراق انتخاب شدند. این تلاشی است از سوی رئیس جمهور جدید عراق برای کاهش تنش سیاسی در عراق در اوضاع خطرناکی که آن کشور با آن دست به گریبان است، صورت گرفته است؛ به همین دلیل حتما تلخی مضاعفی برای رهبری خود خواه و خیال پرست مجاهدین و دستیاران متکّبرش را همراه داشته است. چرا که هم مالکی معاون رئیس جمهور شد و هم ایاد علاوی که مجاهدین او را خیلی «حلوا حلوا» می کردند، به عنوان معاون دیگر رئیس جمهور عراق در کنار او می نشیند. حال هم می بینم که به رغم آن دست افشانی و پایکوبی و این تبریک و تهنیت برای برکناری مالکی، هیچ تغییر و چرخشی که در آن نشانه یی از «خوش آمد گویی» برای ماندن مجاهدین در عراق باشد – چیزی که خواست رهبری مجاهدین است- دیده نمی شود( و البته در آینده هم دیده نخواهد شد)، برعکس از بعد از کنار رفتن مالکی از نخست وزیری خودشان با انتشار اطلاعیه هایی نسبت به ادامه فشارها به ساکنان لیبرتی( که صادر کنندگان اطلاعیه ابتدا سعی می کردند به نیروهای طرفدار مالکی نسبت بدهند)، اعتراض کرده اند و در تازه ترین اطلاعیه خبر از درگذشت یکی دیگر از ساکنان لیبرتی به علت «محاصره جنایتکارانه لیبرتی» و عدم دسترسی به خدمات درمانی که در روز 27 شهریور اتفاق افتاده است، داده اند. وی از بیماری قلبی در رنج بوده است..
در این رویداد «شایسته تهنیت به مسئول شورای ملی مقاومت» اما، مالکی از نخست وزیری کنار رفته و نه از صحنه سیاسی و چنان که می دانیم در یک تحول بلافاصله بعد از کنار رفتن مالکی از نخست وزیری، وی به همراه ایاد علاوی و یک تن دیگر به عنوان معاونان رئیس جمهور عراق انتخاب شدند. این تلاشی است از سوی رئیس جمهور جدید عراق برای کاهش تنش سیاسی در عراق در اوضاع خطرناکی که آن کشور با آن دست به گریبان است، صورت گرفته است؛ به همین دلیل حتما تلخی مضاعفی برای رهبری خود خواه و خیال پرست مجاهدین و دستیاران متکّبرش را همراه داشته است. چرا که هم مالکی معاون رئیس جمهور شد و هم ایاد علاوی که مجاهدین او را خیلی «حلوا حلوا» می کردند، به عنوان معاون دیگر رئیس جمهور عراق در کنار او می نشیند. حال هم می بینم که به رغم آن دست افشانی و پایکوبی و این تبریک و تهنیت برای برکناری مالکی، هیچ تغییر و چرخشی که در آن نشانه یی از «خوش آمد گویی» برای ماندن مجاهدین در عراق باشد – چیزی که خواست رهبری مجاهدین است- دیده نمی شود( و البته در آینده هم دیده نخواهد شد)، برعکس از بعد از کنار رفتن مالکی از نخست وزیری خودشان با انتشار اطلاعیه هایی نسبت به ادامه فشارها به ساکنان لیبرتی( که صادر کنندگان اطلاعیه ابتدا سعی می کردند به نیروهای طرفدار مالکی نسبت بدهند)، اعتراض کرده اند و در تازه ترین اطلاعیه خبر از درگذشت یکی دیگر از ساکنان لیبرتی به علت «محاصره جنایتکارانه لیبرتی» و عدم دسترسی به خدمات درمانی که در روز 27 شهریور اتفاق افتاده است، داده اند. وی از بیماری قلبی در رنج بوده است..
اکنون
شدت به هم ریختگی در منطقه خاورمیانه با پیدایش داعش یا «دولت اسلامی» و نیز
آشفتگی اوضاع در یمن و در لیبی و تشنج در مصر، و نیز کمی دورتر تاخت و تاز اسلام
گرایان در سومالی، نیجریه و مالی، گرفتاریهای به اندازه کافی بزرگی است که رهبران
آمریکا و اروپا را از هر اقدام حادی که سبب آشفتگی شدید در رژیمی بشود که در
شرایطی که ذکر آن گذشت، نه تنها مثل دیوار بلندی است که پیشروی داعش را به سوی
ایران و وصل شدن آنان به بنیاد گرایانی که در افغانستان و پاکستان فعالند را دشوار
می کنند، بلکه این رژیم را که خواهان حفظ و تثبت دستگاه سیاسی کنونی عراق است که
با تلاش و هزینه سنگین چند صد میلیارد دلاری و نزدیک 5 هزار کشته و دهها هزار زخمی
از سربازان آمریکایی برای آمریکا، در آنجا مستقر شده است، به متحد آمریکا و در عمل
کمک رسان به آمریکا تبدیل کرده است. به عبارت دیگر اگر ادعای مجاهدین مبنی بر خطر
«بلعیده شدن عراق توسط رژیم» درست هم می بود، بی تردید آمریکا آن را به بلعیده شدن
توسط داعش یا دولت اسلامی ترجیح می داد، همچنانکه افراد متعددی از مقامات سیاسی و
نظامی و امنیتی آمریکا و اروپا، داعش را خطرناک تر از القاعده دانسته و در هم
شکستن آن را دشوار تر از مورد القاعده دانسته اند و این را بیان کرده اند. افکار
عمومی جهان هم آگاه است که القاعده از قتل عام هایی که داعش در سرزمین هایی که در
آن نفوذ کرده به راه انداخته، به راه نیانداخت و زن و بچه قربانیان را به غنیمت
نگرفت و به فروش نگذاشت. به همین دلیل تبلیغات و « پستان به تنورچسابندن» رهبری
مجاهدین علیه بنیاد گرایی و ادعای خنده دار پرچمدار «اسلام برد بار» بودن مجاهدین، در مطالبی هایی کهکه همان امضاهایی زیر آن است که درنامربوط ها و گند گاو
چاله دهانی
در مورد اعضای مستعفی شورا و چند منتقد از همراهان سابق مجاهدین نوشته شده بود، و با همین ادعا انتظار سرمایه گذاری قدرتهای اروپایی و دستگاه حکومتی آمریکا را برای یاری دادن و راه باز کردن برای بردن «مهرتابان» به ایران و نشاندن او در مقام ریاست جمهوری در ایران داشتن، سیر و سیاحت اینان در بالای ابرهای خیال است. اینان چاه نکنده از بیست سال پیش منار دزدیده اند. در حالی که هیچ حضور قابل اعتنایی در داخل برای بی ثبات کردن و فروریختن رژیم ندارند و در داخل کشور چنان که در ماجراهای بعد از انتخابات 88 دیده شد در افکار عمومی منزوی هستند و در بین اپوزیسیون خارج کشورنیز بشدت منزوی و مطرود هستند. تحلیل ها و موضعکیرهای مضحک «مسئول شورای ملی مقاومت» در آن دو پیامی که در آستانه انتخابات فرستاد و نتیجه انتخابات هم نشان داد که واقعا رهبری این جریان کلا از مرحله پرت است و در دنیای خودش بسر می برد. حالا با ادعای پرچمداری «اسلام برد بار» بودن، انتظار دارند که غرب با رژیم در بیافتد تا اینان بتوانند(چطور بتوانند این هم معمایی است که کسی نباید سوال کند) با طبل و شیپور، مهر تابان را به تهران ببرند و بر کرسی ریاست جمهوری بنشانند و بساط «فرش سرخ» و پیش فنگ پا فنگ و دنگ و فنگ به راه بیاندازند.
مساله ابهامی ندارد، اگر آنچه گفته شد بی اساس است،خُب بفرمایید اقدام براندازی را که بسته به اراده شماست و به یگانها و «لشکرهای فدایی ارتش آزادی» هم فرمانده کل، فرمان برپا و اقدام داده است، چرا این همه به تاخیر انداخته اید؟ از «دوران راهگشایی برای ارتش ازادیبخش» که با رفتن مریم به عراق بعد از سفرهای اروپائیش شروع شده بود، حدود 18 سال می گذرد، چقدر می خواهید این دست و آن دست کنید؟ شما که «عمر نوح» ندارید که، همه شماها که سی خرداد را سازمان دادید در اکثریت، بالای 60 سال دارید. بفرمایید و در کار خیر استخاره و تعلّل نکنید. رژیم را که به زمین بزنید، همین دولتهایی که به شما روی خوش نشان نمی دهند، لجاجت نخواهند کرد، البته به شرطی که بتوانید در قدرت مستقر بشوید و از هرجا شورش هایی علیه شما برپا نشده باشد. ولی واقعیت وَرای فرمایشات و میل مبارک شما، خودش را تحمیل می کند و چماقش را بر فرق سر آدم واقعیت گریز فرود می آورد. شما نه تنها توانایی سرنگون کردن رژیم و قبضه قدرت را ندارید، بلکه توانایی راه انداخت اعتراض و تظاهرات قابل ملاحظه در ایران را هم ندارید.
در مورد اعضای مستعفی شورا و چند منتقد از همراهان سابق مجاهدین نوشته شده بود، و با همین ادعا انتظار سرمایه گذاری قدرتهای اروپایی و دستگاه حکومتی آمریکا را برای یاری دادن و راه باز کردن برای بردن «مهرتابان» به ایران و نشاندن او در مقام ریاست جمهوری در ایران داشتن، سیر و سیاحت اینان در بالای ابرهای خیال است. اینان چاه نکنده از بیست سال پیش منار دزدیده اند. در حالی که هیچ حضور قابل اعتنایی در داخل برای بی ثبات کردن و فروریختن رژیم ندارند و در داخل کشور چنان که در ماجراهای بعد از انتخابات 88 دیده شد در افکار عمومی منزوی هستند و در بین اپوزیسیون خارج کشورنیز بشدت منزوی و مطرود هستند. تحلیل ها و موضعکیرهای مضحک «مسئول شورای ملی مقاومت» در آن دو پیامی که در آستانه انتخابات فرستاد و نتیجه انتخابات هم نشان داد که واقعا رهبری این جریان کلا از مرحله پرت است و در دنیای خودش بسر می برد. حالا با ادعای پرچمداری «اسلام برد بار» بودن، انتظار دارند که غرب با رژیم در بیافتد تا اینان بتوانند(چطور بتوانند این هم معمایی است که کسی نباید سوال کند) با طبل و شیپور، مهر تابان را به تهران ببرند و بر کرسی ریاست جمهوری بنشانند و بساط «فرش سرخ» و پیش فنگ پا فنگ و دنگ و فنگ به راه بیاندازند.
مساله ابهامی ندارد، اگر آنچه گفته شد بی اساس است،خُب بفرمایید اقدام براندازی را که بسته به اراده شماست و به یگانها و «لشکرهای فدایی ارتش آزادی» هم فرمانده کل، فرمان برپا و اقدام داده است، چرا این همه به تاخیر انداخته اید؟ از «دوران راهگشایی برای ارتش ازادیبخش» که با رفتن مریم به عراق بعد از سفرهای اروپائیش شروع شده بود، حدود 18 سال می گذرد، چقدر می خواهید این دست و آن دست کنید؟ شما که «عمر نوح» ندارید که، همه شماها که سی خرداد را سازمان دادید در اکثریت، بالای 60 سال دارید. بفرمایید و در کار خیر استخاره و تعلّل نکنید. رژیم را که به زمین بزنید، همین دولتهایی که به شما روی خوش نشان نمی دهند، لجاجت نخواهند کرد، البته به شرطی که بتوانید در قدرت مستقر بشوید و از هرجا شورش هایی علیه شما برپا نشده باشد. ولی واقعیت وَرای فرمایشات و میل مبارک شما، خودش را تحمیل می کند و چماقش را بر فرق سر آدم واقعیت گریز فرود می آورد. شما نه تنها توانایی سرنگون کردن رژیم و قبضه قدرت را ندارید، بلکه توانایی راه انداخت اعتراض و تظاهرات قابل ملاحظه در ایران را هم ندارید.
اما
آنچه در این بیانیه به نظر می رسید تازگی دارد، این بود که از حمله آمریکا به عراق
در زمان بوش که منجر به سرنگونی صدام شد، به عنوان «تجاوز آمریکا به عراق» نامبرده
شده است. البته من حوصله این که بیانیه های قبلی را بر رسی کنم و به یقین بتوانم
بگویم اول بار است که این نامگذاری برای آن اقدام بکار گرفته شده یا نه نداشتم ولی
این موضوع خیلی تازه به نظرم رسید و فکر می کنم قبلا آن را ندیده بودم و خیلی
توّجهم را جلب کرد. شاید علت کار برد این «ِترم» برای این بوده باشد که در تحلیل
مجاهدین اوضاع عراق به سمت فرو پاشی و قدرت گرفتن کسانی که اینان آنها را
«انقلابیون و عشایر» می نامند (اما اخبار و گزارشها بر رهبری داعش در آن رویدادها
گواهی می دهند)، باشد. به هر حال این نه بیان نوعی فاصله گرفتن از آمریکا و سیاست
دخیل بستن به کاخ سفید و امید داشتن به پذیرفته شدن برای پادویی برای تحقق اهداف
آمریکا در منطقه و ایران، بلکه برای نزدیک شدن به گروههایی است که از سرنگونی صدام
و از دست بالا داشتن شیعیان متحد رژیم در قدرت سیاسی در عراق ناراضی اند.
یکسال
پیش که کشتار بیرحمانه و جنایتکارانه مجاهدین در اشرف رخ داد، آن رویداد چنان تکان
دهنده بود که رخدادها و مسائل قبل از آن در حاشیه قرار گرفت و آن اقدام یک انتقام
جویی دوگانه از سوی مالکی و رژیم به نظر آمد که به عنوان پیامد واقعیت گریزی رهبری
مجاهدین و به مقابله برخاستن با دولت عراق و اصرار ماندن در اشرف و عراق، و رابطه
پر تنشی که با مالکی داشت به نظر می رسید. اکنون یکسال بعد از آن فاجعه، وقتی به
زمان رویداد و مسائلی که در ارتباط با مجاهدین و رژیم گذشته توجه کنیم، به باور من با
توجه به اظهارات تنی چند از فرماندهان پاسداران در خرسندی خاطر از این رویداد به
ویژه با توجه با حضور و حرفهای پاسدار سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه(که گفته می شود در
گردش امور سیاسی در عراق خیلی اعمال نظر می کند و به نوعی سیاستگذار است) در مجلس خبرگان که آنچه را که در اشرف اتفاق افتاده بود را از مرصاد مهمتر دانسته بود، به نظر می رسد که آن
جنایت پاسخ رژیم بود به آن پیام مسعود رجوی که در 31 اردیبهشت بعد از رد
صلاحیت رفسنجانی برای کاندیدا شدن در انتخابات فرستاد. پیامی که دستگاه تبلیغاتی
مجاهدین با تیتر «اتمام حجت با ولی فقیه درمانده ارتجاع در سراشیبی سرنگونی» منتشر
کرد. این گمان از آنجا قوت می گیرد که مجلس خبرگان رهبری، همانطور که می دانیم در
قانون اساسی رژیم مجلسی است که عملکرد رهبر را باید رسیدگی کند و در صورت مرگ رهبر
یا در وضعی که رهبر نتواند دیگر وظایفش را انجام دهد، رهبر جدید را انتخاب می کند.
البته حضور پاسدار سلیمانی در مجلس خبرگان ظاهرا برای شرح شرایط و وضع منطقه بود.
خلاصه این که آن مقایسه مبالغه آمیز کشتار اشرف با مرصاد(فروغ جاویدان مجاهدین) که
در درجه اول دسته گلی بود که قاسم سلیمانی به خودش می داد، این معنی را داشت که
ضربه سنگینی به گروهی وارده شده است که به ولی فقیه که نماد هویت رژیم جمهوری اسلامی
و «عمود خیمه نظام» است، اتمام حجت کرده و اهانت کرده بود و به رفسنجانی خط داده
بود که با بازار و حوزه دست در دست بدهد و خامنه ای را از قدرت به زیر بکشد.
احتمالا سخنان سلیمانی در مورد کشتار اشرف بیش از آن بوده است که از قول «یک
نماینده مجلس خبرگان» در خبرگزاری فارس و رسانه های
رژیم ذکر شد. فرماندهان دیگر سپاه از جمله پاسدار سلامی ابله جانشین فرمانده سپاه
نیز با جست و خیز و شعف بسیار از سلاخی مجاهدین، عربده قدرتمندی کشیدند. سپاهی که
ضد هرگونه «اصلاحات» است و نسبت به «جریان فتنه» بی گذشت.
موضعگیرهای بیشرمانه پاسداران در مورد آن کشتار هولناک ضد انسانی،
پیام به جناج مخالف استبداد خامنه ای و «جریان فتنه» با این مفهوم بود که جایگاه و اقتدار ولی فقیه محکم است و هر تهدیدی نسبت به آن از سوی پاسداران پاسخی خواهد یافت مثل پاسخی که به رهبر مجاهدین داده شد. عامل دیگر هم ممکن است در اقدام به کشتار مجاهدین اشرف دخیل بوده باشد و آن هم انتشار مطالبی تحت عنوان «منتخب نشستهای رمضان در لیبرتی و اشرف-مسعود رجوی تیر و مرداد 92 » بود. سپاه پاسداران دست در دست مالکی، با این کار می خواستند نشان بدهند که نگه داشتن مجاهدین ولو صد نفر در اشرف هزینه بسیار سنگینی برای رهبر مجاهدین خواهد داشت. طبعا با آن رویداد که منجر به از میان رفتن بیش نیمی از کسانی شد که مسعود رجوی برای نشان دادن در اختیار داشتن اشرف، آنها را در اشرف نگه داشته بود، دیگر باز هم پافشاری برای ماندن در اشرف برای ادعای در اختیار داشتن آن، هم خشم و نفرت بیش از پیش در افکار عمومی ایرانیان نسبت به رفتار جنون آمیز رهبری مجاهدین را بر می انگیخت و هم رهبری مجاهدین در برابر امتناع از ترک اشرف، غیر قابل دفاع تر از پیش می ماند. می دانیم که شروط و مطالباتی که مریم رجوی برای ترک آن تعداد باقیمانده از اشرف به لیبرتی گذاشته بود، رعایت و برآورده نشد و رهبری مجاهدین بعد از به کشتن دادن 52 تن و به اسارت رفتن هفت نفر، ترک کامل اشرف تن داد.
«رهبر مقاومت» 5 سال پیش در پیام به مناسبت سیزده آبان یاد آور شده بود حاظر به ترک عراق در برابر دریافت 200 میلیون دلار است که ارزش اموال مجاهدین و هزینه بکار رفته در اشرف است و تاکید داشت که مساله باید« طبق نظریه حقوقدانان بین المللی براساس مواد ۵۲ و ۵۳ کنوانسیونهای لاهه حل و فصل شود». در آن زمان نگارنده طی مطلبی با عنوان «من متهم می کنم...»* ضمن نقد پیام مذکور و مشروط کردن خروج از عراق به حل دعاوی مربوط به اموال، ابهام و غیر روشن بودن استناد به کنوانسیون لاهه را که نگارنده مفهوم آن را رسیدگی به مساله در دیوان لاهه یافته بودم مورد تاکید قرار داده و با یاد آوری مساله ملی شدن نفت و رد صلاحیت دادگاه لاهه برای رسیدگی به آن از سوی دکتر مصدق، مساله را مورد سوال قرار داده بودم. اکنون حدود 5 سال بعد از آن پیام و یکسال بعد از کشتار مجاهدین در اشرف، ایشان و مهر تابان در این مورد به مردم توضیح بدهند که بالاخره ادعای مربوط به اموال مجاهدین به کجا رسید و آیا دعوای حقوقی در این زمینه طرح شده است یا نه و روشن بفرمایند که بالاخره آن کنوانسیون مورد اشاره چه می گوید و در این زمینه برای اعاده حقوق خود چه کرده اند. حال این کف زدن و تبریک گفتن « شورای ملی مقاومت» به مسعود رجوی و تایید همه اقدامات او بدون کوچک ترین انتقادی از عملکرد او، از جمله عدم انتقاد از فرستادن آن دو پیام مسخره در آستانه انتخابات به خامنه ای و رفسنجانی در اردیبهشت سال قبل (15 و 30 اردیبهشت 92)، عملکرد مجلس خبرگان رژیم در برابر خامنه ای را در نظر زنده می کند. این شورا که با آن دو اقدام ننگین انتشار « اطلاعیه و بیانیه » در اتهام زنی به دو عضو برجسته و قدیمی شورا که گناهشان استعفای محترمانه بود، نقشی جز دنباله روی از رهبری مجاهدین و تایید اقدامات گاه مسخره، گاه فاجعه بار مسعود رجوی -که در هر دو حال ناشی از جنون خود خواهی و برآمده از «من» به وزن مخصوص ستاره های مرده و حفره سیاه های نوترونیِ مسعود رجوی است، از خود نشان نداده اند، بهتر بود لااقل به فرستادن آن دو پیام و محتوای آن ایراد می گرفتند و به او توصیه می کردند همچنان که مجهوالمکان و چهره پنهان است، بهتر است خاموش بماند و از ارائه تحلیلهای ذهن گرایانه و بی ارتباط با واقعیت و از فرستادن پیامهایی که باعث شرمندگی و سرافکندگی برای هر آدم دارای عقل سالم در آن شورا و در بین هواداران مجاهدین است، به سران رژیم، خود داری کند. چرا که خاموشی و خالی بودن صحنه از حضور صوتی او، هم برای خود او خوب است، هم برای آن «آلترناتیو» کذایی که عجالتان «مهر تابان آزادی» در حال «درخشش» در آن است و جای نگرانی نیست!
موضعگیرهای بیشرمانه پاسداران در مورد آن کشتار هولناک ضد انسانی،
پیام به جناج مخالف استبداد خامنه ای و «جریان فتنه» با این مفهوم بود که جایگاه و اقتدار ولی فقیه محکم است و هر تهدیدی نسبت به آن از سوی پاسداران پاسخی خواهد یافت مثل پاسخی که به رهبر مجاهدین داده شد. عامل دیگر هم ممکن است در اقدام به کشتار مجاهدین اشرف دخیل بوده باشد و آن هم انتشار مطالبی تحت عنوان «منتخب نشستهای رمضان در لیبرتی و اشرف-مسعود رجوی تیر و مرداد 92 » بود. سپاه پاسداران دست در دست مالکی، با این کار می خواستند نشان بدهند که نگه داشتن مجاهدین ولو صد نفر در اشرف هزینه بسیار سنگینی برای رهبر مجاهدین خواهد داشت. طبعا با آن رویداد که منجر به از میان رفتن بیش نیمی از کسانی شد که مسعود رجوی برای نشان دادن در اختیار داشتن اشرف، آنها را در اشرف نگه داشته بود، دیگر باز هم پافشاری برای ماندن در اشرف برای ادعای در اختیار داشتن آن، هم خشم و نفرت بیش از پیش در افکار عمومی ایرانیان نسبت به رفتار جنون آمیز رهبری مجاهدین را بر می انگیخت و هم رهبری مجاهدین در برابر امتناع از ترک اشرف، غیر قابل دفاع تر از پیش می ماند. می دانیم که شروط و مطالباتی که مریم رجوی برای ترک آن تعداد باقیمانده از اشرف به لیبرتی گذاشته بود، رعایت و برآورده نشد و رهبری مجاهدین بعد از به کشتن دادن 52 تن و به اسارت رفتن هفت نفر، ترک کامل اشرف تن داد.
«رهبر مقاومت» 5 سال پیش در پیام به مناسبت سیزده آبان یاد آور شده بود حاظر به ترک عراق در برابر دریافت 200 میلیون دلار است که ارزش اموال مجاهدین و هزینه بکار رفته در اشرف است و تاکید داشت که مساله باید« طبق نظریه حقوقدانان بین المللی براساس مواد ۵۲ و ۵۳ کنوانسیونهای لاهه حل و فصل شود». در آن زمان نگارنده طی مطلبی با عنوان «من متهم می کنم...»* ضمن نقد پیام مذکور و مشروط کردن خروج از عراق به حل دعاوی مربوط به اموال، ابهام و غیر روشن بودن استناد به کنوانسیون لاهه را که نگارنده مفهوم آن را رسیدگی به مساله در دیوان لاهه یافته بودم مورد تاکید قرار داده و با یاد آوری مساله ملی شدن نفت و رد صلاحیت دادگاه لاهه برای رسیدگی به آن از سوی دکتر مصدق، مساله را مورد سوال قرار داده بودم. اکنون حدود 5 سال بعد از آن پیام و یکسال بعد از کشتار مجاهدین در اشرف، ایشان و مهر تابان در این مورد به مردم توضیح بدهند که بالاخره ادعای مربوط به اموال مجاهدین به کجا رسید و آیا دعوای حقوقی در این زمینه طرح شده است یا نه و روشن بفرمایند که بالاخره آن کنوانسیون مورد اشاره چه می گوید و در این زمینه برای اعاده حقوق خود چه کرده اند. حال این کف زدن و تبریک گفتن « شورای ملی مقاومت» به مسعود رجوی و تایید همه اقدامات او بدون کوچک ترین انتقادی از عملکرد او، از جمله عدم انتقاد از فرستادن آن دو پیام مسخره در آستانه انتخابات به خامنه ای و رفسنجانی در اردیبهشت سال قبل (15 و 30 اردیبهشت 92)، عملکرد مجلس خبرگان رژیم در برابر خامنه ای را در نظر زنده می کند. این شورا که با آن دو اقدام ننگین انتشار « اطلاعیه و بیانیه » در اتهام زنی به دو عضو برجسته و قدیمی شورا که گناهشان استعفای محترمانه بود، نقشی جز دنباله روی از رهبری مجاهدین و تایید اقدامات گاه مسخره، گاه فاجعه بار مسعود رجوی -که در هر دو حال ناشی از جنون خود خواهی و برآمده از «من» به وزن مخصوص ستاره های مرده و حفره سیاه های نوترونیِ مسعود رجوی است، از خود نشان نداده اند، بهتر بود لااقل به فرستادن آن دو پیام و محتوای آن ایراد می گرفتند و به او توصیه می کردند همچنان که مجهوالمکان و چهره پنهان است، بهتر است خاموش بماند و از ارائه تحلیلهای ذهن گرایانه و بی ارتباط با واقعیت و از فرستادن پیامهایی که باعث شرمندگی و سرافکندگی برای هر آدم دارای عقل سالم در آن شورا و در بین هواداران مجاهدین است، به سران رژیم، خود داری کند. چرا که خاموشی و خالی بودن صحنه از حضور صوتی او، هم برای خود او خوب است، هم برای آن «آلترناتیو» کذایی که عجالتان «مهر تابان آزادی» در حال «درخشش» در آن است و جای نگرانی نیست!
» لینک در زیر آمده است * «من
متهم می کنم
پیام
30 اردیبهشت مسعود رجوی و «اتمام حجت با ولی فقیه:
بیانیه
سی و سومین سالگرد تاسیس شورا:
۳۰ شهریور ۱۳۹۳ - ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۴