خنجر و خیانت و چند نکته برای یاد آوری در سخنرانی مهرتابان
ایرج
شکری
مهرتابان
آزادی و رئیس جمهور مجاهدین، در سخنرانی در گردهمایی ویلپنت در روز 27 ژوئن، که در
آن روی نقش رژیم در عراق و سوریه زیاد مانور داد*،
در تاکید بر استواری مجاهدین در مبارزه برای هدفی که دارند و از آن به عنوان
«آزادی» نام برد، گفت که برای رسیدن به آن از هر هفت خوانی که لازم باشد عبور
خواهند کرد و از جمله از هفت خوان «اتهام و شیطانسازی و خنجز و خیانت» یاد کرد. در
مورد خنجر و خیانت که اتهامی است که قبلا مسعود رجوی هم بدون ذکر نام متهمان آن را
بکار برده منظور اینها ، استعفای دو عضو قدیمی و سرشناس شورا در خرداد سال قبل است
که سبب سوزش بسیار شدید رهبری مستبد و خودمحوربین مجاهدین شد. همانطور همگان می
دانند رهبری مجاهدین به فوریت دست بکار اقدام بیشرمانه پرونده سازی برای ترور
شخصیت این دو شد - که نگارنده همانوقت در این زمینه به اعضای «شورای ملی مقاومت»
هشدار دادم-، و منظوراز «شیطانسازی» هم انتقاداتی است که کسانی که سابقا از
همراهان «شورایی» یا هوادران سابق مجاهدین و از رزمندگان «ارتش» مسعود رجوی بوده
اند، بعمل می آورند. در این میان
انتشار نامه سرگشاده ایرج مصداقی به مسعود
رجوی با عنوان گزارش 92، ، کاری بود هرکول وار در «لای روبی طویله اوژیاس» و هر
انتقادی هم که بر آن وارد باشد، نکات بسیاری در عملکرد مستبدانه و فرصت طلبانه و
غلط رهبری مجاهدین رامطرح کرده و همین امر از آنجا که ضربه سنگین به تقدس و به
منبر امامت رهبر بود، چنان خشم جنون آمیزی در دستگاه رهبری مجاهدین بر انگیخت که
نویسنده گزارش در برنامه تلویزیونی مجاهدین که در آن مهدی ابریشمچی حضور داشت،
مورد تهدید «بند از بند» جدا شدن قرار گرفت..
آن دو استعفا «سوزش»
بسیار برای کسی داشت که کلا نگاه مالکانه از نوع برده داری، به کسانی دارد که با
هدف مبارزه برای سرنگونی رژیم آخوندی به تشکلهایی که او ظاهرا برای چنین هدفی
تشکیل داده بود، پیوستند. آن دو استعفا که در دستگاه خود کامه ای که رهبرش پیشاپیش
برای خود کارنامه جلد«زرکوب» تاریخسازی به چاپ می دهد و ادا اطوارهایی در می آورد
که بیشتر برای جا انداختن نقش یک «حکمران با جلال و جبروت» مناسب است و نه برای
کسی که برای حق حاکمیت مردم وجمهوری و دموکراسی
مبارزه می کند، خنجر و خیانت شمرده می شود. آن دو استعفا که بعد از بی نتیجه ماندن
انتقادات و تذکرات طی سالیان دراز و لبریزشدن کاسه صبر دو مستعفی با چند رویداد از
عملکرد رهبری مجاهدین از جمله، یکی افتضاح انتشار اعتراف به «مفعول بودن» یکی از
اعضای مجاهدین مستقر در عراق که بعد از فروبردنش در «دیگ» اعترافاتش را به مهدی
ابریشمچی نوشته بود، صورت گرفت. گزارشی که به روشنی حکایت از رفتار وحشتناک و
فشارهای روانی غیرانسانی و کشنده یی داشت که به طمعه نگونبخت دستگاه شکنجه روحی
ساخته شده با تکنولوژی منحصر به فرد «انقلاب» مریم وارد می شود. رویداد دیگر آن فرمان هپروتی
«برپا» دادن به «یکانهای ارتش آزادیبخش» در داخل کشور و آن دو پیام عجیب دیگر که مسعود
رجوی در اردیبهشت سال قبل و در آستانه
برگزاری انتخابات فرستاد بود. پیام اول که آن را به رفسنجانی و خامنه ای فرستاده
بود، ضمن «حقیر» نامیدن خود، به خامنه ای
و رفسنجانی دستورالعمل ارائه می کرد که چه باید بکنند و در دومی که در 31
اردیبهشت، بعد از رد صلاحیت رفسنجانی توسط شورای نگهبان فرستاد،با «ولی فقیه در
مانده ارتجاع در سراشیبی سرنگونی» اتمام حجت می کرد و به رفسنجانی رهنمود می داد
که باید دست درست حوزه و بازار، بساط خامنه ای را بهم بریزد(واقعا این دو پیام
محصول ذهنیت مطلق و اوهام، وجوک ماندگاری است). )**
زخم التیام ناپذیر آن دو استعفا
آن دو استعفا برای «رهبر مقاومت» که از بعد از ماجرای سقوط
رژیم صدام حسین به این سو و به ویژه از بعد از واگذاری مساله حفاظت مجاهدین مستقر
در عراق به دولت مالکی و خروج نیروهای آمریکایی از عراق، با مهر شورا کار می کرد و
در دوزه بازی هایش از«کارت شورا» به عنوان «تنها آلترناتیو دموکراتیک» رژیم،
استفاده کرده و می کند سخت سنگین بود. چرا که این دو در
واقع دو چهره شورایی بسیار فعال و حاظر در تجمعات مجاهدین و از سخنرانان اجتماعات
و تحصّن های مجاهدین و کالای ویترین دکانی که مسعود رجوی به عنوان
«آلترناتیو دموکراتیک» باز کرده، بودند. این کالاهای ویترنی چند نفر بیشتر نبودند
که تنی چند همراه با انعکاس بیرونی و آقای دکتر مهابادی بدون انعکاس بیرونی و
اطلاع رسانی از سوی مجاهدین از آن بیرون رفته بودند و با خروج این دو نفر از آن،
دیگری سه نفر دیگر باقی مانده بودند. آن نفر
نیز، چنان در ماجرای استعفای آقایان روحانی و قصیم، در رویکرد ضد دموکراتیک
و امنیتی و اتهام زنی نفرت انگیز مسعود رجوی به استعفا دهندگان، بکار گرفته شدند
که دیگر آن دکان چیزی جز «تغار ماست ترش و کپک زده» ندارد. دستگاه رهبری مجاهدین که گردن کشی دو عضو
مستعفی را نمی توانست تحمل بکند و به چیزی جز له و لورده کردن منتقد، راضی نمی شود
و در این راه هیج حد و مرزی برای اتهام زنی ناجوانمردانه و کثیف نمی شناسد، دست به
کار راه انداختن ارکستر ارعاب و پرونده سازی برای کوبیدن این دو نفر شد. یکبار به
طور «اضطرای» و یکبار هم با چرند بافی «تفصیلی» 58 صفحه ای که در دوّمی، اقدام ننگ
در ننگ نوشتن یک مقاله توطئه گرانه از سوی یکی از «دوستان» شورایی آن دو «پیاز
داغ» آن بود. اما این کارها نه تنها زدن ستونی زیر سقف شکسته آن دکان نبود، بلکه
خرابی آن «تاریکخانه اشباح» و آنچه در درون بود به طور بیسابقه در برابر افکار
عمومی قرار گرفت و بر همگان معلوم شد که
در زیر آن سقف، دستگاه پرونده سازی و اتهام زنی کار می کند و ارکستر ارعاب «در
پرتو مهرتابان آزادی» سازهاشان را کوک می کنند. آن اقدام زشت و البته احمقانه،
تروشخصیت و انتقام جویی برای ارضای تکّبر
زخم خورده رهبری مجاهدین بود. بنابر این
باید به سرکار خانم «رئیس جمهور» که سوز بیانشان روی«صفحه» سخنرانیهای تکراری روی
کلمه آزادی گیر می کند، و هی آن را تکرار می کنند، یاد آور شد که این آزادی آزادی
گفتن شما، با عملتان محک می خورد و در عمل، ویژگی بی مانند شما، نابردباری و هتاکی
در برابر انتقاد و اتهام زنی و پرونده سازی بیشرمانه برای ترور شخصیت منتقدان است
و با این منش و روش ادعای تلاش برای آزادی و دمکراسی کردن،«حرف مفت» است.
خیانت از کجا سر زد و خنجر کی زد
خیانت را هم شماها -
رهبری مجاهدین- به هم پیمانانتان کردید و از اعتماد آنها سوء استفاده کردید. قرار
بر شورا بود و آلترناتیو قرار بود شورای ملی مقاومت باشد، اما با حقه بازی و استبداد
رای، مساله را تبدیل به دعوا بر سر لحاف ملا کردید و شعارتان شد ایران رجوی- رجوی
ایران، حتی «مجاهدین خلق ایران» را هم به «سربازان مریم و مسعود» تبدیل کردید و
«بنام مریم و مسعود» را در اطلاعیه های سازمان مجاهدین بکار بردید که طبعا دافعه
آن دامن شورا را هم می گرفت. امّا در برابر هر تذکری در مورد زشتی و دافعه دار
بودن این کارها، لجبازی کردید. در انحراف از مسیر، بعدا هدفتان هم خیلی روشنتر شد
و شد بردن «مریم مهرتابان» به تهران برای نشاندن او بر اریکه قدرت که قرار بود بنا
بر اراده و خواست و فرمایش مسعود رجوی،«ارتش آزدایبخش ملی با چنگ و دندان هم شده»
ایشان را به تهران ببرد(همین مسعود رجوی در مرداد 88 و فرودین 90 مجاهدین را با
فرمان جنون آمیز بیابیا گفتن به دشمن، مجاهدین را با دست خالی جلوی گرازهای مسلح
عراقی و بیل لودرها و زیرچرخ خودروها فرستاد و فاجعه و مصیبت آفرید). در خود محور
بینس و رویای انحصار قدرت چنان حرص و آز نشان داده اید که مطلقا به مسخرگی بعضی از
کارهاتان هم توجه ندارید. در اقدامی مسخره جشن سالروز «انتخاب مریم» به عنوان رئیس
جمهور ایران! را جای جشن مهرگان گذاشتید(شیفتگی به قدرت و نسیه خوری حریصانه و «عظمت»
توّهم را ببین)، قرار بر شورا و جمهوری و جدایی دین از دولت بود، مراسم تحویل سال
نو را با پخش تلاوت قرآن به مجلس ختم تبدیل کردید و در دوره یی که آقا و خانم در
کنار هم تشریف داشتید، مراسم را در دکوری سلطنتی و با مدل «شاهنشاه و شهبانو»
برگزار می کردید و یکی به اسم رهبر مقاومت و یکی هم به اسم رئیس جمهور برگزیده
مقاومت، پیام نوروزی می فرستاد. در مسخرگی مراسم تحویل سال نو به سبک ایدئولوژیک
شما ویدئو مربوط به سال 92 خود فیلم مستند گویایی است. آنجا که شمارش معکوس ده
ثانیه یی برای آغاز سال نو شروع می شود و حاضران با شادی و همصدا شمارش می کنند،
با آغاز سال نو که هلهله و شادی شروع می شود، امّا ناگهان تلاوت قرآن پخش می شود و
همزمان «هیس هیس» خانم رییس جمهور به حاضران؛ و جمعیت یکباره از مجلس جشن و شادی
به مجلس عزا پرت می شوند! مسخره تر از این می شود؟ خصوصا که در آن مجلس میهمانان
خارجی هم حضور داشتند. . سالهاست که به رغم انتقادات درونی و بیرونی، به این
مسخرگی پافشاری می کنید. واقعا شماها چه مرگتان است؟ می خواهید اسلام و قرآن برای
مردم نوبر ببرید؟
خنجر
را هم شما با اتهام زنی های غیرشرفتمدانه و بیشرمانه و ترور شخصیت به کسانی زدید
که به سیاست های آلوده به تکّبر و توّهم و فاجعه آفرین شما انتقاد داشتند. با
استحاله قهقرایی و انحطاط، پا در جای پای شاه و خمینی گذاشتید و به قدرت نرسیده،
میثاق و پیمان و ضابطه را زیر پا گذاشتید. برای ارضای خودخواهی درنده و استبداد
وحشی که در وجودتان لانه کرده است، عضو منتقد شورا را که چیزی جز خیر و صلاح شما و
پیشبرد مبارزه جمعی را نمی خواست و انتقادهایی داشت و پیشنهاداتی داده بود، با کلک
و پنهان کاری و با
زیر پا گذاشتن میثاق و ضابطه، از اعلام نظر و رای دادن به بیانیه سالانه شورا،
بدون این که حتی اعضای قدیمی شورا اطلاع داشته باشند کنار گذاشتید و بعد هم برای
این که به آدم منتقد بفهمانید که شورا تابع اراده و اختیار شما و در دست شماست و
هرکاری بخواهید با مهر و تایید شورا می کنید، در سطور آغازین بیانیه( بیانیه سال
83) از شورائیان التزام به برنامه و مصوبات را گرفتید(چون منتقد از جمله خواهان
کنار گذاشته شدن صفت اسلامی از دولت موقت شده بود) و بیانیه را با تاکید بر «تصویب
به اتفاق آرا» منتشر کردید.
دروغ ریاکاری و استبداد
حالا هم باز در آن اجتماع
پرهزینه که بنا بر آمار و تبلیغات خودتان با نزدیک به هزار و پانصد اتوبوس سیاهی
لشکر به آن آوردید(به احتمال زیاد بخشی از آنها با هواپیما به فرانسه آمده بودند و
از هتل محل اقامت به آنجا منتقل شدند که هزینه همه اینها را پرداخت کرده اید)، و
در آن دو ژنرال باز نشسته آمریکایی و چند مقام سابق «گران منبر»، از نخست وزیر
سابق و وزیر سابق و مشاور سابق و... سابق، در آن شرکت داشتند (اما هیچ چهره شناخته
شده از اپوزیسیون خارج کشور در آن حضور نداشت و هیچ تشکلی با سابقه شناخته شده هم
پیامی برای شما نفرستاده) باز مدعی شدید که برای آزادی تلاش می کنید و خواهان
جدایی دین از دولت هستید. من به هموطنانم می گویم که اینها دروغگو می گویند. رفتار
اینها نشان می دهد که رویای مالک الرقابی و انحصار قدرت و استقرار رژیمی بر محور
اقتدار پولادین و رعب آور هستند. «رهبر»ی که با عکسهایی از او که همه جا نصب شده
در بالای سرهمه بر رفتار و گفتار همه نظارت می کند و پیروان معتصب اش که میراث از
«خون شهیدان» می برند، مراقب و گزارش امورند. رهبری که مرجع
ارزش گذاری در همه امور اوست کشور را با امریه و فرمان اداره خواهد کرد. این است
آن انگیزه بسیار قوی اینان برای دستیابی به قدرت است. براه انداختن انتخابات
فرمایشی و تشکیل مجلس یک دست، در فضایی که همه
غیر مریدان به فتوای رهبر مزدور و اهل کوفه و...هستند و طلبکار شدن از همه
به خاطر «خون شهیدان و رنج و شکنج مجاهدین» با هزاران ساعت ویدئو به عنوان سند،
وسوسه یی است که رفتار امروزاینان در مورد آن دو استعفا و واکنشها شان به انتقادات
و منتقدان، نشانه های روشن وجود آن وسوسه در سر اینهاست. به مهرتابان «منادی
آزادی» باید یاد آور شد که «همنشین تو از تو به باید/ تا ترا عقل و دین بیفزاید»،
اقامت در عراق صدامی و بعثی و دور از چشم و نظارت افکار عمومی، به دلخواه خود عمل
کردن و به هیچ مرجعی پاسخگو نبودن، و طلبکار شدن از زمین و زمان، بابت «خون
شهیدان»- که تکّبر و خود محور بینی و از مرحله پرت بودن رهبر مجاهدین، در ریخته
شدن آن (مثل رویدادهای مرداد 88 و فروردین 90) نقش مهمی داشته است، روحیه و شخصیت
بشدت مستبد و خودسر در شما به وجود آورده است و جز به له کردن منتقد به چیزی دیکری
راضی نمی شوید. به خاطر همین راهی که در برابر منتقدان قرار می دهید وارد شدن در
معادله «رو کم کنی» است. همگان می توانند بنابر سابقه امر در اسناد و مطلب منتشر
شده داوری کنند که من شروع کننده تخاصم نبودم. نظامی که شما می خواهید برقرار
کنید، اسدالله لاجوردی ها و حسین شریعتمداری ها یش را پیشاپیش پروده است و دستگاه
امنیتی آن پیشاپیش برای منتقدان و ناراضیان پرونده هایش را تهیه و تنظیم کرده است.
نمونه نفرت انگیز آن را همه در برخورد شما با استعفای دو عضو شورا دیدند و
نمونه ننگین آن را همه در کار محمد اقبال،
به ویژه در نوشته بیشرمانه اش (حیوان لیبرتی) می توانند ببینند که تصریح کرده مشغول جمع کردن مدرک علیه خواهرش(که جرم
او نگرانی از وضع افراد مستقر در لیبرتی و
تاکید و تلاشش برای انتقال هرچه زدوتر آنان از عراق به کشور ثالث است که خشمی
بهیمی در دستگاه رهبری عقیدتی را سبب شده) برای مجازات فردای اوست که البته با
مثالی که آورده آن مجازات چیزی جز اعدام نیست. توّهم دستیابی انحصاری به قدرت،
هسته زاینده چنین دریدگی هایی است. از این مردک باید پرسید آن مدارک را به کجا می
خواهی ارائه کنی؟ به دادگاه انقلاب نوین؟ این که مدرک نمی خواهد، رهبر عقیدتی حکم
مهدور الدم بودن منتقدان را از قبل صادر کرده
و قرار است بند از بند آنان جدا کنید. اگر غیر از این بود، باید تذکر و
اصلاح در مورد شکر خواریهای از این دست مریدان به عمل می آمد، اما رهبران در گفتار
و رفتار، به دهن آنان بوسه زدند. اما ای مردک مفلوک، اگر قرار باشد واقعا کارهای
شما و انتقادات دیگران، در دادگاهی مورد رسیدگی قرار بگیرد، همان «مدارک»ی که در
حال جمع کردنش هستی، سند محکومیت خودت و رهبران جبّار و مزوّر تواست.
به سرکار علّیه مهرتایان
آزادی باید یاد آور شد که از آنجا که مطلقا حاظر به پذیرش خطا و ناتوانی و کم
دانشی خود از درک و تحلیل درست مسائل داخلی و منطقه ای نیستید ( با یک نگاه به
تحلیل های مسعود رجوی در 7-8 ساله گذشته ، به روشنی می توان دریافت چقدر آن
تحلیلها ذهن گرایانه و برمبنای آرزو و تمایلات شخصی بنا شده تا واقعگرایی)، از
مردم متنفرید و در نگاه زیارت عاشورایی آنها را اهل کوفه می دانید و یا متهم می
کنید که شریک جنایات رژیم بوده اند یا سکوت کرده اند و لعنت و نفرت نثار آنها می
کنید. مسعود رجوی از استاد دانشگاه تا کارمندان دولت را در خدمت رژیم و بعبارت
دیگر مزدور رژیم می داند. چطور می شود باور کرد که شماها برای دموکراسی و حق
حاکمیت مردم مبارزه می کنید؟ اگر برای آزادی و جدایی
دین از دولت تلاش می کنید، چرا انتقادی درونی چنان برایتان سنگین و تحمل
ناپذیر بود که دست به آن سناریوسازیها لبریز از دروغ و تحریف زدید که در آن نامه
پنج صفحه یی دبیرخانه در پاسخ به نامه من در مورد عدم ارسال بیانیه سالانه برای
اظهار نظر به من، مندرج است***.
رجزخوانی و یقین بی پایه
از
نکات دیگر فرمایشات مهر تابان به آزمون طلبیدن رژیم برای نمایش حمایت گسترده مردم
از مجاهدین بود و خواهان این شد که :« آزادي و امنيت
اعضا و هواداران اين مقاومت را تأمين كنيد تا يك راهپيمايي در خيابانهاي تهران
برگزار كنند، آن وقت ميبينيد كه چگونه سراپاي رژيمتان را در مينوردند » البته
مهرتابان با خیال راحت می تواند چنین شرط بندی هایی بکند، چون همه می دانیم چنان
شرایطی هرگز فراهم نخواهد شد، اما اگر واقعا چنین شرایطی فراهم شود، من فکر می کنم
که نتیجه چندان که گمان فرموده اند نباشد و باعث سرخودگی بیشتر و نفرت بیشرشان از
این ملت «اهل کوفه» بشود. چه چیز می تواند تضمین کند که اگر
در یک شرایط فرضی امنیّت کامل برای سفر به ایران و حضور و سخنرانی در بین مردم برای
مهر تابان ورهبر عقیدتی فراهم شد، خانواده
قربانیان بیابیا گفتن های مرداد88 و فروردین 90 که خبر دفن جنازه این گروه دوم را
با سه ماه تاخیر به اطلاع افکار عمومی رساندند و نیز خانواده آن نوجوانان
دبیرستانی که وقتی جوخه های اعدام آنها را درو می کرد مسعود رجوی در خارج کشور
عروسی کرد و داما شد، لنگه کفشها به
سویشان پرتاب نکنند ؟ مهدی ابریشمچی چه جوابی دارد اگر دانشجویان در تهران یا
تبریز از او سوال بکنند که «آقا آن بازی طلاق و ازدواج "حماسه ای بر فراز
حماسه های مجاهدین" چی بود که راه انداختید؟ بیخ گوش ما دختران مبارز کُرد
همراه مردان همرزمشان علیه ارتش و نیروهای امنیتی تا دندان مسلح ترکیه سالهاست در
جنگند و به رغم تروریست نامیده شدن و فشارهای سنگین و در محاصره و تحت حمله بودن
از سوی رژیمهای ترکیه و رژیم آخوندی و عراق مبارزه خود را ادامه داده اند و
بازیهای که شما سر مجاهدین آوردید سر آنها نیامده است و در ضمن به رغم دستگیری و
در اسارت بودن رهبرشان، آنها جنگ خود و مبارزه خود را مشروط به اراده هیچ نیرو و
قدرت خارجی نکرده اند». حال یک سوال دیگر برای شرایطی فرضی دیگری را هم می شود
برای فکر کردن دستگاه رهبری عقیدتی و مریدانش در مورد شرایط کنونی جامعه و تغییر و
تحولات سی و سه سال گذشته در کشور مطرح کرد و آن این که اگر فردا روزی شرایط و
امنیت برگزاری یک انتخابات آزاد
در کشور فراهم شود، و یک کاندیدا مهرتابان باشد و دیگری نسرین ستوده، ایرانیان
داخل و خارج کشور به کدام یک بیشتر رای خواهند داد؟ فراموش نکنیم بخش اعظم واجدان
شریط رای که 18(یا 15 ) تا 40 ساله ها هستند و من نمی دانم مهر تابان با تکیه بر
چه فاکت و نشانه یی می تواند مدعی شود که بین آنها از محبوبیت و حمایت گسترده
برخوردار است؟ در اعتراضات و شورش از انتخابات ریاست جمهوری رژیم در سال 88 که هیچ
نشانه یی دیده نشد. اینها به قدرت نرسیده به لحاظ سیاسی آن درجه فاسد شده اند
که گمان می کنند با پول همه را می شود خرید و همه کار می شود کرد.
تناقض در گفتار در مساله انتقال از عراق
نکته
مثبت فرمایشات مریم رجوی، درخواست انتقال موقت نفرات مستقر در لیبرتی به آمریکا یا
اروپا و اعلام آمادگی برای پرداخت هزینه آن بود. این را قبلا هم شاید گفته باشند،
اما این فرمایشات با حرفهای مهدی ابریشمچی که یک هفته ای قبل از برگزاری آن تجمع،
با تلویزیون مجاهدین انجام شده و روی سایت مجاهدین قرار گرفت، همخوانی ندارد.
ابریشمچی در برابر این سوال مجری و برنامه تلویزیون که «خصوصیت ویژه گردهمایی
امسال نسبت سال قبل چیست»، پانزده دقیقه پر حرفی کرد و پرت و پلا گفت. او که به
نظر می رسد کمی هم «قاطی کرده» است، ضمن این پر حرفی باز هم آن ادعای بی ربط ماندن
در عراق برای جلوگیری از بلعیده شدن رژیم را تکرار کرد و گفت:«رژیم خمینی می خواهد
عراق را ببلعد، نباید گذاست عراق را ببلعد. این خار در عراق گلوی رژیم را تکه پاره
باید بکند»****. خُب سوال این است که بالاخره
آماده اید که عراق را به خرج خودتان هم که شده به طور جمعی ترک بکنید، یا این که
می خواهید باز هم آنجا بمانید تا «گلوی رژیم را تکه پاره» کنید و نگذارید رژیم
عراق را ببلعد!؟ این امر نشان دهنده تناقض در گفتار این دو مسئول درجه اول است که
وقتی با آن حرف چند وقت پیش مسعود رجوی مبنی بر این که از زمان انتقال به لیبرتی
مجاهدین در برابر «موشک خوردن یا موش شدن در برابر رژیم» مخیّر بوده اند و این دو
انتخاب در برابرش قرار داشته ، می توان دریافت که تناقض هایی در حرف و اعای مبنی
بر آمادگی برای ترک عراق، با خواست وعملشان در محل و روابطشان با ارگانهای ذیربط
وجود دارد و این امر طبعا مانع پیشرفت کار بوده است.
هزینه زیاد و برداشت نا مطلوب
از آن گردهمایی بزرگ و پر
هزینه اما در عمل نتیجه مطلوب و چشمگیری حاصل و«ماده» نشد. یک سخنگوی دولت
سوسیالیست فرانسه، در واکنش به آن تجمع، به شدت مجاهدین را مورد حمله قرار داد و
بنابر خبری که روز 8 تیر از صدای آمریکا پخش شد، این سخنگو که نامش رومن نادال ذکر
شده،سازمان مجاهدین خلق را برای «القای افکار خشونت آمیز و غیردموکراتیک با ماهیت
فرقه گرایانه»، و «کارزار فشرده برای تأثیرگذاری و تحریف اطلاعات» محکوم کرد. حالا
اگر این را هم در نظر بگیریم که بنابر شنیده ها در جریان تبلیغات انتخاباتی ریاست
جمهوری در فرانسه نفرات مجاهدین در چسباند پوستر های تبلیغاتی یاری رسان حزب
سوسیالست بوده اند، واقعیت عریان تر خود را می نمایاند. در
دنیای سیاست روی آنچه نقد و روی میز گذاشته می شود بازی می کنند و نه نسیه، آن
تجمع و کارهایی از آن قبیل مثل کفش و لباس گرانقیمتی بر تن قمارباز است و نه
نقدینه یی روی میز برای بازی. نقدینه برای دست اندرکاران سیاست وزن و تاثیر حضور
در صحنه داخل کشور در برانگیختن مردم علیه رژیم و هدایت اعتراضات آنهاست که در دو
رویدادی که به فاصله ده سال هردو لرزه بر پیکر رژیم ولایت فقیه افکند(یکی اعتراضات
تیرماه 78 و دیگری اعترضات علیه کودتای انتخاباتی در سال88)، عدم تاثیر رهبری
مجاهدین در آنها و منزوی بودنش در جامعه ایران بر همگان عیان شد. مجاهدین از پایان
جنگ صدام حسین و خمینی به این سو، «نقدینه» قابل به حساب آمدنی ارائه نکرده اند.
کارهای اطلاعاتی مثل مورد اطلاع رسانی در مساله فعالیتهای اتمی رژیم نیز به مفهوم
داشتن توانایی به حرکت در آوردن مردم و هدایت اعتراضات آنان برای به زانو در آوردن
رژیم نیست. حتی با بعضی اقداماتشان مثل آن
خمپاره زنی ها، موی دماغ و مزاحم در معاملات غربیها با رژیم بودند و غربیها با گذاشتن
آنها در لیست تروریستی، فشار زیادی بر مجاهدین وارد آوردند و تلاش برای خارج شدن
از آن به مساله اصلی فعالیت هاشان تبدیل شد و این بس نبود که سرنگون شدن صدام حسین
و روی کار آمدن عناصر دست پروده رژیم در عراق، حفاظت آمریکا از مجاهدین را به
مساله حیات و ممات اینان تبدیل کرد و
رهبری مجاهدین هزینه های فراوان با فرسودن و گاه ایجاد فاجعه برای مجاهدین، برای
تاثیر گذاری با وزن ناچیز خود و در معادلات مربوط به منافع آمریکا در عراق و با
رژیم کرد که حاصلی نداشت.
در حالی که مجاهدین در
اوائل دوران بعد از سقوط صدام امکان تقاضای انتقال از عراق را داشتند، اما رهبری
مجاهدین ماندن در عراق را برگزید و البته با حقه بازی در بالای منبر رفتنها این را
انتخاب مجاهدین جلوه می دهد، حال آنکه موضعگیری های خود او تا امروز که هنوز ادعای
مسخره در اختیار داشتن «ارتش آزادی» می کند خود گواه این است که او نمی خواست و
هنوز هم نمی خواهد مجاهدین عراق را ترک کنند چون در این صورت ناچار است شکست
استراتژی سرنگون کردن رژیم با جنگ ارتش خصوصی خودش را که قرار بود
«مهرتابان آزادی» پرورده حضرتش را به عنوان رئیس جمهور به تهران ببرد، بپذیرد.
در
پایان به این ره گم کردگان سراب قدرت باز هم توصیه می کنم دست از خود محوربینی و
رویای انحصار قدرت بردارید. اشتباهات خود را بپذیرید و از خود انتقاد کنید و به
خاطر رفتار ناشایستی که داشته اید، به خاطر هتاکیها و تهمت زدنها و حرمت شکنی ها،
از مردم ایران عذر خواهی بکنید.
خوب
است «عملیات جاری» و «جهاد اکبر» و «مهار نفس امّاره» را در مورد خودتان هم «جاری»
کنید. زیاد مطمن نباشید که کارنامه تان در افکار عمومی کارنامه یی به درخشانی «مهر
تابان» است. دست از تکّبر بردارید.
*
سخنان مریم در ویلپنت 6 تیر 93
**
دو پیام مسعود رجوی در اردیبهشت 92 به خامنه ای و رفسنجانی
*** مکاتبات من و جواب دستگاه مجاهدین ضمیمه دو مطلبی است که لینک
آنها در زیر آمده است
بیانیه
تفصیلی شورا، و یاد آوری «علی الحساب» من
بیانیه
تفصیلی «شورای ملی مقاومت» و تحریفات مربوط به اخراج خودسرانه من
سخنان مهدی
ابریشمچی
****
۱۶ تیر ۱۳۹۳ - ۷ ژوئیه ۲۰۱۴