lundi, juin 03, 2013

ضرورت همبستگی و اعتراض در برابر قلدرمنشی و نسق گیری رهبری مجاهدین




ضرورت همبستگی و اعتراض در برابر قلدرمنشی  و نسق گیری رهبری مجاهدین

ایرج شکری


دو کمیسیون «تنها آلترنایتو دموکراتیک»رژیم ملاها، کمیسیون «امنتیت و ضد تروریسم» و «کمیسیون قضایی»، تمام قد، در برابر شاعر سرود آفرین مقاومت مسلحانه، اسماعیل وفا یغمایی، طی اطلاعیه هایی که صادره کرده اند، به نعره زنی و اتهام زنی و ترور شخصیت پرداخته اند و مثل «برادر حسین و بردار حسن» یا «برادر سعید و برادر حسین» به پرداختن «نیمه پنهان» و «هویت» برای اسماعیل وفا دست به کار شده اند و فکر می کنند که «آشی پخته اند که یک وجب روغن روش وایستاده» تا به خیال خود، صدای انتقاد و اعتراض او را در طنین عربده های خود محو کنند و همچنین، تعاونی «شلغمکاران» در حال «طومار امضاء» تهیه 

کردن و «دسته کفن پوش»  
راه انداختن(روشی که رژیم دراوائل انقلاب برای مرعوب کردن منتقدان و دگراندیشان و اعلام وفاداری امت نسبت به رهبر زیاد بکار به کار می گرفت و هنوز هم کلا کنار گذاشته نشده) علیه ایرج مصداقی است به خاطر انتقادات شورش گرانه همراه با تحلیل آگاهگرانه اش(که ممکن است اشتباهاتی هم داشته باشد)، از سیاست و رفتار جبّارانه و ارتجاعی و در مواردی فاجعه بار رهبری مجاهدین است.

کمیسیون قضایی، که همچون کمیسیون «امنیت و ضد تروریسم» مسئولیت آن بعهده یک «انقلاب کرده» از«سربازان مریم و مسعود» است، و در برابر این همه نامردمی و احکام ظالمانه یی که علیه دگراندیشان یا وکلای مدافع متعهد و مردم دوست، توسط رژیم ملاها طی سالهای گذشته صادر شده، گویی در «کما» فرو رفته بود و صدایی از آن شنیده نشد و اگر هم اطلاعیه یی صادر کرده باشد، با توجه به موارد متعدد احکام ظالمانه صادره شده، موردی استثنایی بوده است، حالا در اطلاعیه ای بدون جواب دادن به سؤالی مربوط به مساله یی انسانی که مساله اصلی نوشته اسماعیل وفا یغمایی بوده است(سرنوشت همسر سابق و مادر فرزندش)، در مورد اتهامات مربوط به طلاقهای اجباری و گسترده، که همه از وقوع آن در تشکیلات مجاهدین خبر دارند، دعوت به طرح دعوا کرده است. مهمل بافی و برچسب زنی دو «کمیسیون شورای ملی مقاومت»، در مورد سوال اسماعیل وفا یغمایی و مسائلی که در نوشته خود مطرح کرده بود- که به طور کلی و در جزئیات، مربوط به روابط و سوابق او در ارتباط با سازمان مجاهدین و به عنوان یک عضو سابق آن بوده است و ربطی به «شورای ملی مقاومت» ندارد -، به مفتضحانه ترین صورت، پوشالی و آلت دست بودن آن شورا و «آلترناتیو دموکراتیک»، را نشان داد. این عربده کشی ها و نسق گیری ها اما، به رغم این که ظاهری «رعب انگیز» دارد، بیانگر وحشت و نگرانی رهبری جبّار و خودسر مجاهدین از انتقادات و نوشته های ایرج مصداقی و اسماعیل وفا یغمایی است که از زمان «انقلاب ایدئولوژیک»، چنگ و دندان نشان دادن برای دریدن، و بکار بردن الفاظ زشت و توهین آمیز در رویکرد به منتقدان و مخالفان خود پیش گرفت و در این زمینه گاه گوی سبقت از رسانه های خمینی را هم بردند، چرا که روش اینان کمترین نسبتی با روش و رویکردی که از یک «الترناتیو دموکراتیک» انتظار می رفت، نداشت، بلکه حتی برخوردی سیاسی نبود. فحاشی برای رضایت خاطر از احساس قلدر بودن بود. توهین و تحقیر دیگران برای ارضای حس خود برتر بینی بود. نگارنده بارها از زمان انقلاب ایدئولوژیک این روش مجاهدین را مورد انتقاد قرار دادم که یک نمونه آن نامه ای بود به «دفتر سیاسی مجاهدین» در خرداد سال ۱۳۶۴ که فتوکپی آن را دارم و در آن بخشی از سخنان جناب مهدی ابریشمچی در یک سخنرانی عمومی برای توضیح در مورد انقلاب ایدئولوژیک را که طی آن تمام منتقدان مجاهدین را خائن و ضد انقلاب و... نامیده بود، مورد انتقاد قرار دادم و از این گونه برخورد با منتقدان اظهار نگرانی کردم، همچنان که نکاتی از نامه های«بیعت» با رهبری نوین را که در نشریه مجاهد درج شده بود نیز مورد انتقاد قرار دادم. انقلاب ایدئولوژیک گویی رویدادی بود که طی آن، اینان در یک دگردیسی انحطاطی، و از این رو به رو شدن، در برابر انتقاد و منتقدان به جای پاسخ، چنگ و دندان نشان دادن و حرمت شکنی و ارعاب را به عنوان روش انتخاب کردند. حرف من با حضرات این بود که این روش به زیان خود آنها است و فضای بدبینی و بی اعتمادی نسبت به خودشان را دامن میزند. شاید یک نمونه مناسب برای یاد آوری از اختلاف نظر و انتقاد من از روش و رویکرد اینان به مخالفان و منتقدانشان، الفاظی بود که اینها در مطلبی در «نشریه اتحادیه انجمن های دانشجویا مسلمان خارج کشور» علیه دریادار مدنی بکار گرفته بودند. یک بار(زمان آن درست یادم نیست به نظرم می آید قبل از فروغ جاویدان بود، شاید سال 66) به طور شفاهی با یکی از اعضای مجاهدین که به عنوان نماینده مسئول شورا در تحریریه نشریه شورا حضور می یافت، به طور خصوصی در این مورد صحبت کردم و گفتم بکار بردن چنین الفاظی در نشریه متعلق به مجاهدین، در مورد هرکس و با هر خطایی که باشد، کار درستی نیست و این در افکار عمومی به زیان مجاهدین است. خوب به یاد دارم که دو سه هفته بعد، دوباره همان متن در نشریه اتحادیه ... درج شد و این در واقع پاسخی بود به انتقاد من که یعنی «ما اینیم». چند سال بعد از این ماجرا بعداز عضویتم در شورا در اولین جلسه یی که به عنوان عضو، در نشستی که با حضور مریم رجوی و گروهی از اعضای شورا تشکیل شده بود، شرکت داشتم باز مساله اشکال در تبلیغات مجاهدین را یاد آور شدم و به عنوان نمونه به همان متن درج شده در نشریه اتحادیه انجمن های دانشجویان مسلمان شماره 74 اشاره کردم که فتوکپی آن را همراه داشتم و آن را در جلسه خواندم. جمله یی که من بیشتر روی زشتی آن تاکید داشتم این بود:«...ولی مدنی مثل کنه یی گرسنه به نجاست خمینی چسبیده و افتظاحات اورا با اشتهای تمام می لیسد».«برادر شریف» هم در آن جلسه بود. ایشان بر درست بودن کار نشریه و به جا بود آن جمله و به حق بودن بدتر از آن در مورد امثال مدنی تاکید کرد. بعد از جلسه یکی از اعضای قدیمی شورا پیش من آمد و ضمن صحبت در مورد بحثی که گذشته بود گفت«وقتی تو داشتی آن متن را می خواندی، مریم سرش را تکان داد»( به نشان افتضاح بودن آنچه شنیده). من به غیر از این هم بعدا بار ها از تبلیغات مجاهدین ایراد گرفتم که یک نمونه هم یادم نمی آید که ایراد من وارد دانسته شده باشد، بعکس جوابی که از شخص رهبر مجاهدین و مسئول شورا شنیدم این بود که :«تبلیغات مجاهدین باید همینطور باشد» یا «سازمان با فرد وارد ائتلاف نمی شود»، یعنی نظر من اهمیتی نداشت. برای «رهبر معظم مقاومت» جوهر حرف ما اصلا اهمیتی نداشت، همین که ما «فرد» بودیم و ایشان «سازمان» برای مردود بودن نظر ما کافی بود. ما هم با خود می گفتیم که اینان در گیر مسائل حاد و دشواری های زیادی هستند، حالا اگر فایده یی کار ما برای اینها دارد، بگذار ادامه بدهیم و به نوعی با «ان شاءالله گربه است» گفتن از پافشاری در مورد انتقادات خود، چشم می پوشیدیم.

 اکنون در حالی که سازمان مجاهدین خود سایت رسمی دارد و خود مثلا برای برپا کردن جشن چهار شنبه سوری و رویارویی جوانان با نیروی انتظامی رژیم، فراخوان می دهد، برای مسائلی که مطلقا به حیطه اطلاع و ورود شورا مربوط نیست و کاملا مسائلی تشکیلاتی و سازمانی بوده است، اطلاعیه می دهد. همچنین دیده می شود که شورایی که در عمل هیچ کنترلی بر تصمیمات مسئول شورا ندارد و هیچ اختیاری در مورد «ارتش آزادیبخش» نداشته است، حالا دبیرخانه اش صادر کننده اطلاعیه های مربوط به آنچه در ارتباط با «ارتش آزادیبخش» در لیبرتی و عراق می گذرد است شده و کمیسیونهایش در برچسب زنی به اعضای سابق مجاهدین که در انتقاد از عملکرد رهبری مجاهدین مطلب نوشته و سوالاتی را مطرح کرده اند، به کار گرفته می شوند. فعلا در این مورد با یاد آوری دو نکته در مورد اطلاعیه کمیسیون قضایی مطلب را به پایان می برم. یکی در مورد اشاره و استنادی است که به «بیانیه ملی ایرانیان» شده است که ایرج مصداقی و اسماعیل وفا یغمایی آن را امضا کرده اند(خود من نیز آنرا امضاء کردم)و مساله مربوط است به سال 1377 (یکسال بعد از روی کار آمدن خاتمی). اولا شخص مسئول شورا و رهبر مجاهدین با نامه نوشتن به مجلس خبرگان و «حقیر» نامیدن خود در برابر یک طویله آخوند جنایتکار و مرتجع از قماش فلاحیان و جنتی و محمدیزدی، ونیز در اقدام اخیر در پیام فرستادن به خامنه ای و رفسنجانی با هدف «گرم کردن تنور انتخابات» به نفع رفسنجانی، خودش با جهش های کانگورو وار، از آن خط قرمزهای ذکر شده در آن بیانیه عبور کرده است. انتقادات مصداقی و اسماعیل وفا یغمایی از مجاهدین را خوشایند رژیم دانستن و آن را نقض آن بیانیه یی که در 15 سال پیش امضا کرده بودند دانستن دیگر جوک و خنده دار است. از این گذشته در همان بیانیه تصریح شده بود که:« رژيم ضدبشری ولايت فقيه را، که غاصب حقوق مردم ايران است، در تماميتش با شعار مرگ بر خامنه ای ـ مرگ بر رفسنجانی ـ مرگ بر خاتمی، نـفی می کنيم. هر کس حق دارد مخالف شورای ملی مقاومت ايران يا سازمان مجاهدين خلق باشد و انتقاداتش را آزادانه ابراز کند. اما بهانه کردن اين مخالفت برای مخدوش کردن مرزبندی با رژيم يا مشروعيت بخشيدن به يکی از جناحهای درونی آن را خيانت به مصالح ملت می دانيم». من هم اگر آن بیانیه را که خالی از اشکال نبود امضا کردم، صرفا به خاطر نفی رژیم در تمام دسته بندی هایش و به رسمیت شناختن حق مخالفت با شورا و مجاهدین برای دیگران و بیان آزادنه انتقاداتشان بود. اکنون به روشنی می بینم که مجاهدین و کمیسیون قضایی و کمیسیون ضد تروریسم شان، مطلقا اعتنایی به این بخش از بیانیه ندارند.

دیگر این که بنا به ادعای کمیسیون قضایی مجاهدین،رژیم«جزوه های مربوطه»(نوشته ایرج مصداقی و اسماعیل وفا یغمایی) را تکثیر کرده  و به رایگان در زندانها و در بین دانشجویان و... توزیع می کند. اگر چنین باشد، باید گفت «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد». این جزوه ها هرچه گسترده تر در داخل توزیع شود و در اختیار مردم و به ویژه نسل جوان قرار بگیرد مفید است و آنها را مجهز به سلاحی «استبداد شکن» در برابر مزدوران ارتجاع می کند. آنها با در دست داشتن آن جزوه ها به حزب اللهی ها و مریدان ولی امر مسلمین که هیچ انتقادی در مورد «مقام ولایت و رهبر معظم انقلاب»، مجاز نمی دانند و منتقد را مورد یورش فیزیکی و ارعاب قرار می دهند، خواهند گفت که ما هم به اندازه اعضای سابق مجاهدین ( یا «منافقین») حق خود میدانیم که از عملکرد رهبری انتقاد کنیم و شما حق ندارید به ما اتهام بزنید و اگر در جبهه جنگ بوده اید و یا هر «ایثار»ی که کرده باشید، این به شما حق دوختن دهان و بریدن زبان ما را نمی دهد.

نابرد باری رهبری مجاهدین در برابر انتقاد و برچسب زنی به منتقدان از یک نظر حتی بیشتر از نابردباری خمینی است. منتقدان مجاهدین غلط بودن خط و روش  مجاهدین را مورد بحث قرار داده و خواهان انتقاد از خود و اصلاح روش های غلط و رفتار غلط و گاه احمقانه بوده اند، اما منتقدان خمینی روی حقوق مردم که خمینی آن را رعایت نکرده بود و نمی کرد، انتقاد می کردند که طبعا با انحصار قدرت و قیمومیتی که او می خواست بر مردم داشته باشد در تضاد بود و چون امامت و ولایت و قدرتش را در تهدید می دید، به خاطر همین منتقدان را دشمن خود می دانست. اکنون رفتار و گفتار دستگاه رهبری مجاهدین نسبت با منتقدان چنان است که طنین خشم و درد روح الله الموسوالخمینی در آن دیده و شنیده می شود که در ديدار بااعضاي كميته هاي قزوين در اوائل خرداد 58 گفت: «درد زياد است. ما از سرنيزه ها و مسلسها فارغ شديم و اكنون سر قلمها بر ضد ماست. قلمها جاي سرنيزه آمده است. مقاله ها به جاي مسلسل به روي اسلام بسته شده[...]ما گرفتار به اصطلاح روشنفكرها هستيم. ما گرفتار آزاديخواهان هستيم [...](كيهان 10خرداد 58 ).

باید در برابر این نسق گیری ها، این پرونده سازی ها و نیز«ننه من غریبم» بازی ها ایستاد و گفته ها و ادعاها و واکنشهای مجاهدین و زائده های وصل به آن را به نقد کشید. این برای مجاهدین درد ناک خواهد بود و ممکن است بازهم دست و پا بزنند و بی تابی بکنند و نعره بزنند و پرونده سازی و برچسب زنی بکنند، اما باید انتقاد کرد و باید به نابرد باری و پرونده سازی آنها اعتراض و انتقاد کرد. این تنها راهی است که می تواند رهبری مجاهدین را به واقع بینی وادارد و می تواند کمکی به مجاهدین در یافتن مسیر درست تدوام مبارزه با رژیم بکند، و الا برای مریم و مسعود، تا آخر عمرشان همین برگزاری «کنفرانس بین المللی» و یا بازدید این یا نماینده سابق و این یا آن فرد فعال در فلان انجمن از اور سورواز  و یا میهمانی افطار دادن به جمعی از امام جمعه های عرب و آفریقایی برخی مساجد موجود در شهرهای نزدیک به اورسورواز، به مصداق «وصف العیش نصف العیش»،آن اندازه خاصیت «تخدیر کنندهً» خود را در کرسی قدرت نشسته دیدن دارد که همچنان به قیمت فرسایش بیهوده و گاه به قتلگاه فرستادن مجاهدین، مثل آنچه در مرداد 88 و فروردین 90 گذشت، یکی خود را در آستانه بدست آوردن «رهبری غصب شده» ببیند و یکی هم خود را «رئیس جمهور» معظم الاسکورت!

دوشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۲ - ۳ ژوئن ۲۰۱۳